اعتراضهای ایران؛ «سلبریتیها» چگونه طی دو هفته مغضوب حکومت شدند؟
علی مصلح، روزنامهنگار و منتقد سینمایی
به ترتیب از راست: مریم بوبانی، مهران مدیری، شیوا ابراهیمی، مسعود کیمیایی و کتایون ریاحی
اگر طی یک سال گذشته سطح برخورد حکومت با سینماگران منتقد خود در حد تهدید به ممنوع کردن فعالیت یا صدور حکم توقیف فیلمهای آنها یا اجرای حکم زندان برای فیلمسازان مستقلی مانند جعفر پناهی و محمد رسولاف بود، طی چند روز گذشته شنیدن خبر درباره هجوم ماموران امنیتی به خانه چهرههای مشهور سینما و تلویزیون به دلیل موضعگیری درباره اعتراضهای مردمی دو هفته اخیر چندان دور از ذهن به نظر نمیرسد. همانطور که خبر بازداشت یا ممنوعالخروج شدن فوتبالیستهای با سابقه بازی در تیم ملی دیگر عجیب نیست.
هرچند آیتالله علی خامنهای در سخنرانی روز دوشنبه ۱۱ مهر گفت که موضعگیری هنرمندان و ورزشکاران درباره این اعتراضها «هیچ اهمیتی ندارد» و با اشاره به این که جامعه هنری و ورزشی ایران «سالم» است و «در آن عناصر مومن و با شرف کم نیستند» سعی کرد همراهی بازیگران یا فوتبالیستهای سرشناس با معترضان را بیارزش نشان دهد، اما این نخستین بار در چهار دهه گذشته است که او و جمهوری اسلامی با اعتراض گسترده این چهرهها به عملکرد خود مواجه میشوند.
دولت سیزدهم به وضوح طی یک سال گذشته تیغ سانسور را تیز کرده بود و به بهانههای مختلف در جهت محدود کردن سینما و سینماگران ایرانی قدم برمیداشت؛ از بازبینی دوباره فیلمهای مجوز نمایش گرفته در دولت قبل در همان هفتههای اول روی کار آمدن تا اجرای سفت و سخت قانون دریافت پروانه نمایش پیش از حضور فیلمها در جشنوارههای خارجی و هشدار دادن به اهل سینما درباره نوشتن و امضا کردن بیانیههایی که «سیاسی» میخواند.
مهسا امینی
این شیوه رفتار یک ساله کمسابقه و فراتر از پیشبینی بدبینترین ناظران بود. اما آنچه از روز ۲۲ شهریور – بعد از اعلام خبر جان باختن مهسا امینی – در ایران رخ داده است، نه تنها جمهوری اسلامی را با یکی از بزرگترین بحرانهای طول عمرش مواجه کرده است، بلکه صحنه فرهنگ و رسانه کشور را نیز به شکل کامل تغییر داده است.
حالا دیگر دیدن مشهورترین بازیگران زن ایرانی بدون حجاب در قاب تلویزیونها یا صفحه تلفنهای همراه یا حتی مراسم رسمی داخل ایران چیز عجیبی نیست، همانطور که صدها عکس و ویدیو از دختران و زنان ایرانی که در شهرهای مختلف ایران بیحجاب ظاهر میشوند یا روسریهای خود را میسوزانند، در کمتر از دو هفته به بخشی از مشاهدات روزانه مردم ایران و جهان تبدیل شده است.
شهامت دور از انتظار نسل جدید دختران ایرانی که رسانهها از آنها با عنوان «دهه هشتادیها» یاد میکنند، به نسلهای قبلی هم جسارت داده تا یکی از مهمترین تابوهای حکومت را زیر پا بگذارند و هنرمندان هم از این قاعده مستثنا نیستند. اما این شجاعت فقط به زنان مشهور عرصه هنر محدود نمیشود. در دو هفته گذشته بخش قابل توجهی از هنرمندان ایرانی داخل ایران فارغ از جنسیت، به جمع مخالفان حکومت پیوستهاند.
آنها در بیان انتقاد از وضعیت موجود و شیوه برخورد با مهسا امینی و سپس سرکوب معترضان به کشته شدن او مرزهای صراحت را ناگهان کیلومترها جلوتر بردهاند و با تندترین تعبیرهای کلامی به حکومت، مقامهای مسئول و نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی میتازند و با استفاده از ظرفیت شبکههای اجتماعی اعتراض خود را در معرض دید مخاطبان انبوه صفحههای مجازی خود میگذراند.
واکنش دستگاه امنیتی و قضایی و رسانهای جمهوری اسلامی به این تحول ناگهانی، چیزی نیست جز اجرای سیاست «مشت آهنین». احضار، بازداشت، ضبط گذرنامه از یک سو و حمله لفظی بیسابقه در خبرگزاریهای وابسته به حکومت و صداوسیما به «سلبریتیها» از سوی دیگر در چند روز گذشته به شکل همزمان اجرا شده است.
«هنرمندان» چگونه به «سلبریتیها» تبدیل شدند؟
طی چهار دهه گذشته «دشمن» یکی از مفاهیم کلیدی رهبران و سیاستگذاران جمهوری اسلامی بوده است. در دو دهه اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، هنرمندان و روشنفکران منتقد حکومت به اشکال گوناگون وابسته به «دشمن» معرفی میشدند و به اشکال گوناگون دچار محدودیت، ممنوعیت، ترور شخصیت یا حتی حذف فیزیکی میشدند.
بعد از تحولاتی مانند دوم خرداد ۱۳۷۶، انتخابات جنجالی ۱۳۸۸ و سپس روی کار آمدن دولت حسن روحانی در سال ۱۳۹۲ به تدریج این ذهنیت شکل گرفت که هنرمندان مشهور فعال در عرصه رسمی وابسته به جناح اصلاحطلب به عنوان بخشی از حاکمیت هستند و در نیمه دوم دهه ۹۰ و بخصوص بعد از وقایعی مانند اعتراضهای دی ماه ۹۶ و آبان ماه ۹۸ آنها از نظر بخش قابل توجهی از مردم به عنوان بانیان وضعیت موجود شناخته شدند.
به نظر میرسید که جمهوری اسلامی هم از این ذهنیت استقبال میکرد و هنرمندان را به تدریج از جبهه گروه مرجع دردسرساز به جمع حامیان یا همراهان خود تبدیل کرده بود. بخصوص در عرصه سینما یا شبکه نمایش خانگی که در همین دهه مهمترین رقیب تلویزیون شده بود، افزایش هزینه تولید و بالا رفتن دستمزد بازیگران هم این ذهنیت را تقویت میکرد.
رسانهها هرازگاهی رقمهای چندصد میلیون تومانی یا حتی میلیاردی را به عنوان دستمزد این چهرهها اعلام میکردند که یا از بودجههای دولتی و نهادهای حکومتی و نظامی و امنیتی میآمد یا از سرمایههایی که کمی بعدتر اعلام میشد ناشی از «پولهای آلوده» و «غارت بیتالمال» بودهاند.
در همین فرایند بود که عنوان «سلبریتی» جای «هنرمند» را در ادبیات روزمره رسمی و غیررسمی داخل ایران گرفت و ستارههای سینما مهمترین نماد این گروه جدید بودند. کاهش تدریجی و مداوم مخاطبان سینمای ایران هم این گمانه را تقویت میکرد که کارکرد این ستارهها حتی دیگر «پولسازی» و بازگشت سرمایه به واسطه اکران فیلمها نیست؛ نقشی که در همهجای دنیا چهرههای مشهور برعهده دارند.
هنر اعتراضی در پی کشته شدن مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد
در این معادله پیچیده فرهنگی-اجتماعی-رسانهای که حداقل یک دهه طول عمر داشت، ستارهها یا همان «سلبریتیها» قرار نبود مردم را سرگرم کنند و به این واسطه به شهرت و ثروت برسند. به تدریج این دیدگاه در میان بخشی از طبقه متوسط و تحصیلکرده رشد پیدا کرده بود که آنها یکی از لایههای محافظ دستگاه حاکم هستند؛ مطالبههای اجتماعی مردم را در آثار یا موضعگیریهای خود نمایندگی نمیکنند و بابت این بیتفاوتی یا حتی همراهی با حکومت از ثروت و شهرت بهرهمند هستند.
اگر گاهی هم از این مسیر تعیین شده خارج میشدند، به شکل غیررسمی توبیخ یا تنبیه میشدند. روی کار آمدن دولت ابراهیم رئیسی بخشی از این قاعده را تغییر داد. یکدست شدن حاکمیت در عرصه فرهنگ به سرعت خود را آشکار کرد و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حالی که نهادهای صنفی سینمایی در ضعیفترین و منفعلترین وضعیت ممکن بودند، فضای سینما را تنگتر کرد.
در چنین شرایطی بود که بروز بحرانهای اجتماعی مانند ریزش ساختمان متروپل و سپس اعتراض مردم آبادان که با سرکوب مواجه شد، نقش سینماگران مستفل را پررنگ کرد. بیانیه «تفنگت را زمین بگذار» که توسط همین سینماگران خطاب به نیروهای نظامی و انتظامی نوشته شده بود، جسارتی همسنگ خواستههای اجتماعی داشت و به همین دلیل به سرعت با واکنش دستگاه فرهنگی و امنیتی مواجه شد.
بازداشت مصطفی آل احمد و محمد رسولاف و سپس جعفر پناهی بازتابهای گسترده بینالمللی به همراه داشت اما در داخل ایران حتی با واکنش خانه سینما مواجه نشد. اعتراض سازندگان فیلم «برادران لیلا» به سانسور در جریان برگزاری جشنواره فیلم کن به سرعت با اعلام توقیف این فیلم از طرف سازمان سینمایی وزارت ارشاد مواجه شد و در عمل سازندگان این فیلم در غیاب همبستگی صنفی نتوانستند با آن مقابله کنند.
اعلام رئیس سازمان سینمایی درباره شکلگیری فهرستی از سینماگران ممنوع از فعالیت هم هرچند با اعتراضهای پراکنده برخی سینماگران مواجه شد، اما در عمل به عنوان شمشیری بالای سر آنها قرار گرفت تا دست از پا خطا نکنند. در یک سال بعد از روی کار آمدن دولت ابراهیم رئیسی تاثیر فرمول «سلبریتی به جای هنرمند» به شکل کامل در حوزه سینما خود را نشان میداد.
از «سلبریتی» تا معترض به حکومت
اما این نظم جدید در کمتر از دو هفته متلاشی شد. در این مدت اکثر چهرههای سرشناس سینما و تلویزیون زبان به انتقاد از حکومت باز کردند؛ از انتقاد به شیوه برخورد پلیس و گشت ارشاد با مهسا امینی که به مرگ او منجر شد تا اعتراض به سرکوب اعتراضها و کشتار معترضان تا تحریم تلویزیون تا برداشتن حجاب اجباری به نشانه همبستگی با معترضان.
انفعال «سلبریتیها» ناگهان به همراهی «هنرمندان» با مردم تبدیل شد. در مقابل، شیوه رفتار حکومت با آنها تفاوت چندانی با برخورد با روزنامهنگاران، فعالان سیاسی و دانشجویی و معترضان ندارد. اما این بار بازداشت و تهدید و ترور شخصیت با سکوت و انفعال چهرههای مشهور سینما مواجه نیست.
وقتی محمدمهدی اسماعیلی گفت بازیگران زنی که «کشف حجاب» کردهاند، باید به فکر شغل دیگری باشند، نه تنها کتایون ریاحی به عنوان شاخصترین بازیگر زنی که حجاب از سر برداشته بود به او پاسخ داد که «به فکر شغل آبرومند باش» بلکه حامد بهداد با انتشار متنی در صفحه اینستاگرام خود «آرزوی مرگ» او را کرد و وحید جلیلوند کارگردان سینما به آقای اسماعیلی لقب «گروگانگیر فرهنگ» داد.
در چنین شرایطی، عنوان طعنهآمیز «سلبریتی» وارد ادبیات حامیان حکومت شده است. مهران مدیری در معرض اتهامهای بیسابقه رسانههای نزدیک به حکومت قرار گرفت و خبرگزاری فارس از او به عنوان «معتاد به پوکر» یاد کرد که ثروت خود را به دلیل «قمار» از دست داده است. در برنامه زنده «جریان» که از شبکه یک تلویزیون ایران پخش شد، اصغر فرهادی متهم به «سرقت ادبی» و ترانه علیدوستی به دلیل همکاری با محمد امامی -محکوم پرونده اختلاس از بانک سرمایه- ملامت شد.
اگر در دهه ۱۳۷۰ تلویزیون با برنامه «هویت» و روزنامه کیهان با پاورقی «نیمه پنهان» هنرمندان و نویسندگان وروشنفکران منتقد حکومت را عامل «دشمن» معرفی میکردند تا زمینه حذف آنها را فراهم کنند، حالا سایتها و خبرگزاریهای نزدیک به نهادهای امنیتی و نظامی این خط را دنبال میکنند که «سلبریتیها» با تشویق به «اغتشاش» در زمین «دشمن» بازی میکنند.
مشخص نیست این فشارها و برخوردها با چهرههای مشهور سینما، تلویزیون، تئاتر و موسیقی تا چه حد میتواند هنرمندان ایرانی را از صحنه اعتراضهای سراسری اخیر دور کند. در همین روزها حامد بهداد با انتشار متنی که ظاهرا ناشی از فشار امنیتی بوده، سعی کرد حساب خود را از «تجزیه طلبان» جدا کند یا باران کوثری با انتشار متن کوتاهی که گواه فشار مشابهی بود، صفحه اینستاگرام خود را غیرفعال کرد.
با این وجود بعید است که صحنه فرهنگ و هنر ایران بعد از تحولات اخیر به شکل سابق بازگردد. افراد مشهور حتی اگر به شکل مصلحت اندیشانه از صف معترضان جدا شوند، میتوان گفت عرصه فرهنگی ایران به اشکال گوناگون یکی از قربانیان سرکوب اخیر بوده است.