انفجار در آموزشگاه کاج؛ میان آوارها دنبال شاگردانم بودم اما جسد خواهرم را یافتم
سحر رحیمی – بیبیسی
نرگس و امالبین، دو دانش آموزی که روز جمعه ۳۰ سپتامبر در آزمون آزمایشی کنکور در آموزشگاه کاج شرکت کرده بودند
«گفتند در کاج انفجار شده. زود خودم را رساندم. شاگردان سرآسیمه میدویدند. در کوچه که رسیدم، دیدم زخمیها و شهدا را انتقال میدهند. با دیدن من شاگردانم دور و برم جمع شدند. مثل اینکه تنها تکیهگاهشان در آن لحظه من بودم. هر کدام زخمی و داغدار همصنفیهایشان بودند. یادآوری آن لحظات برایم بسیار سخت است.»
این روایت مختار مدبر، یکی از مدرسان آموزشگاه کاج از صبح ۳۰ سپتامبر سال جاری روز حمله به این آموزشگاه است.
مختار در این رویداد تنها شاگردانش را از دست نداد. او برادری داغدار است. در این رویداد در میان بیش از ۵۰ دانشآموز قربانی یکی هم امالبنین۱۷ ساله خواهر مختار بود.
«تنها این نیست» آقای مدبر میگوید سه نفر دیگر از کودکان اقوامشان نیز در این رویداد کشته شدهاند.
کلاس آموزشگاه کاج که مهاجم انتحاری خود را در آنجا منفجر کرد
اما برای مختار غم همه یکسان است.
میگوید در آن لحظات پس از رویداد وقتی خودش را در میان آوارها در جستجوی زخمیها یافت برای دقایقی فراموش کرده بود که امالبنین هم آنجاست.
«چشمم وسط آوارها دنبال زخمیها بود تا به بیمارستان منتقل شوند اما جسد خواهرم را با صورت پرخون دیدم. یک چره/ترکش به صورتش خورده بود و یکی هم زیر فکش.»
جسد امالبنین که مختار او را «شیرین و نازدانه خانه» توصیف میکند مستقیم به مسجد و از آنجا به گورستان منتقل شد.
او دختری اجتماعی و شوخطبع بود که رویایش فراگرفتن رشته اقتصاد در دانشگاه هاروارد در آمریکا بود.
امالبنین در کنار اشتیاق بسیار برای کتابخوانی ورزشکار هم بود و کمربند شماره۲ در کیکبوکس داشت.
قلب فاطمه، مادر امالبنین که سالهاست دچار اختلال است این روزها بیمارتر از همیشه است.
مادر و پدر امالبنین وقتی این گزارش را مینوشتم در وضعیت مناسبی نبودند و نمیتوانستند با من صحبت کنند.
این خانواده که پیش از این نیز در رویدادهای مختلف نزدیکان زیادی را از دست دادهاند٬ میگویند: تلختر از آنچه ما این روزها تجربه میکنیم تلخی نیست.
آقای مدبر میگوید: هربار که به سمت کورس میبینم٬ فکر میکنم تازه این اتفاق افتاده. اما چارهای جز ساختن و دوباره ادامه دادن نداریم. به قیمت جانمان هم شده دوباره آموزشگاه را تعمیر کرده و ادامه میدهیم.
مختار مدبر در میان دانش آموزانش در آموزشگاه کاج، مارس ۲۰۲۰
نرگس «آرزو داشت پزشک شود و به زنان بازمانده از خدمات بهداشتی کمک کند»
نرگس برای آزمون کنکور آماده میشد
«وقت مرگ کفشهای کهنه من پای نرگس بود. این درد مرا میکشد. غصههایی از نرگس در جان و روح من باقی مانده که هیچ وقت نمیتوانم فراموش کنم.»
بغض شریفه خواهر بزرگتر نرگس هنگام گفتن این کلمات ترکید و پس از آن برای دقایقی ساکت ماند
نرگس ۱۸ ساله اهل دایکندی بامداد ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۲ در انفجار مرکز آموزشی کاج همراه با بیش از ۵۰ همکلاسی دیگرش کشته شد.
حال آنکه نرگس در فقر بزرگ شد و هرگز توان به تن کردن لباسهای نو را نداشت اما تمام مدت عمر کوتاهش را با امید آیندهای آسوده گذراند. او هرچند بارها برای پرداخت فیس کورس تنگدست شده بود اما دلش مدام گرم فردایی بهتر بود.
شریفه سکوتش را شکست و گفت: «اگر میدانستم عمری به این کوتاهی دارد با او بیشتر مهربان میبودم. خواهرکم که باوجود تمامی مشکلات اقتصادی گذران میکرد و درس میخواند.»
نرگس آرزو داشت پزشک شود و به زنان بازمانده از خدمات بهداشتی در دورافتادهترین نقاط افغانستان کمک کند.
سخیداد، پدر نرگس
انفجار یا زنگ تلفن خانوادههای داغدار اغلب با این دو صدا از فاجعه باخبر میشوند.
چیزی از ۷ بامداد گذشته بود که گوشی سخیداد، پدر نرگس به صدا درآمد و خبر فاجعه دست و پای پدر را لرزاند.
پس از آن سخیداد شماره نرگس را گرفت، آنکه پشت خط بود، نرگس نبود. مردی از میان آوار موبایل او را یافته بود.
سخیداد با نفسهای تند و سرد راهی آموزشگاه شد، نرگس را نیافت، پس از آن بیمارستانها و.. دقایقی بعد جسد خونآلود نرگس روی بستر یک بیمارستان یافت شد.
لباسهای آغشته به خون صورت خاکآلود و سری که ترکش خورده بود و دستی که سرجایش نبود.
لحظاتی بعدتر سخیداد سوار آمبولانس با جنازه دخترش راهی مسجد شد.
ساعاتی بعدتر تن سوخته و خونآلود نرگس را شسته و روانه قبرستان کردند.
«شب بدون نرگس خانه آمدیم. دختر کوچکم که نامش همیشه سر زبانم بود. گاهی فراموش میکنم که دیگر نیست. از بیرون که خانه میآیم٬ صدا میزنم نرگس. دفعتا یادم میآید که نرگس دیگر نیست. قلبم ایستاد میشه.»
سخیداد که جوانیاش را با کارگری و حفر چاه پیر کرد میگوید با سختی اما امیدهای بسیار نرگس را بزرگ کرده بود.
پدر نرگس اکنون بیکار است و دو برادرش هم پس از بازگشت طالبان دانشگاه را ترک و راهی ایران برای کارگری شدند.
او میگوید: دلیل شادیهای ما نرگس بود. حالا دیگر هیچ دلیلی برای خندیدن نداریم.
شریفه و نرگس، دو خواهر
سکینه، خواهر بزرگ نرگس اولین کسی بود که جسد او را دید. او که از دایکندی برای مدتی کابل به مهمانی آمده بود، میگوید با شنیدن خبر انفجار سر از پا گم کرد و تمامی بیمارستانهای شهر را گشت.
صدای نالههای مادران و جنازههایی که یکی یکی از بخش عاجل بیمارستان محمدعلی جناح راهی قبرستان میشدند دل سکینه را میلرزاند.
سکینه پس از بررسی تمامی اجساد موجود در اتاق٬ به جسدی با پیراهن بلند سیاه و سفید رسید.
از آنجایی که در اغلب موارد صورت قربانیان سوخته و قابل شناسایی نیست٬ خانوادههای داغدار از روی لباس٬ کیف و کفش یا نشانههای خاص عزیزانشان را از دیگر اجساد تشخیص میدهند.
حالا پدر جیغ میکشید و خواهران و برادارن نرگس همه دور جسد او حلقه زده بودند اما خبری از مادر نبود. مادر در جستجوی نرگس به خیابانها زده و گم شده بود.
هنگام بیرون کشیدن جسد نرگس از بیمارستان٬ مادر را جایی کنار خیابان یافتند.
هنگام نوشتن این گزارش مادر نرگس در وضعیت خوبی به سر نمیبرد و نمیتوانست صحبت کند.
شب قبل از رویداد همه خانواده در جشن عروسی یکی از همسایهها شرکت کرده بودند اما نرگس مثل همیشه شب را خانه ماند و مشغول درس خواندن شد.
شریفه که قبل از رفتن به جشن عروسی٬ برای آخرینبار نرگس را با لبی پرخنده دیده میگوید: «روز بعد جسدش را دیدم. دیگر نرگس قبل نبود. لبخند نمیزد. بدنش سرد و کبود شده بود.»
حدود پنج سال قبل وقتی آموزشگاه «مهدی موعود» در کابل مورد حمله قرار گرفت، در اولین ساعات پس از رویداد آنجا رفتم و جز ویرانی چیزی ندیدم. در آن رویداد نیز بیش از ۵۰ دانشجو کشته شدند.
«کاج» همان «مهدی موعود» است که به گفته مسئولان آن «چون نام مذهبی بود و تهدیدهای امنیتی هم به جان مردمان اهل تشییع زیاد شده بود در آن سال» نام این آموزشگاه به کاج تغییر دادند.
به گفته مسئولان کاج قبل از بازگشت طالبان در این آموزشگاه حدود ۴ هزار دانشآموز در آن مشغول آموزش بودند اما بعد از تحولات اخیر در افغانستان٬ خروج شماری از مردم٬ افزایش مشکلات اقتصادی و بسته شدن مکاتب دخترانه شمار دانشجویان از ۴ هزار نفر به ۴۰۰ نفر کاهش یافت.
در نتیجه این حمله دو محافظ امنیتی این آموزشگاه نیز جان باخته و یکی دیگر زخمی شده است.