ایرنه پاپاس؛ تراژیک و آرام
روزنامه نگار سینمایی
ایرنه پاپاس، بازیگر برجستۀ یونانی با شهرت جهانی، دیروز ۱۴ سپتامبر در ۹۶ سالگی درگذشت.
پاپاس که در طی شش دهه در بیش از هفتاد فیلم ظاهر شد، برای کلاسیکهایی مانند «زوربای یونانی» و «الکترا» شناخته میشود، اگرچه در کشورهای مسلمان شهرتی به مراتب بیشتر برای بازی در «محمد رسولالله» و «شیر صحرا» داشت. او در سالهای آخر مبتلا به بیماری آلزایمربود.
ایرنه پاپاس (تلفظ درست نام او در یونانی ایرینی پاپا است) هم یک الهۀ زیبایی مدیترانهای بود و هم کمونیستی متعهد؛ این خوانندۀ ترانههای فولکلور و معشوق پنهان مارلون براندو، بازیگر تراژدیهای کلاسیک یونانی در صحنه و سینما بود و نامش جدای از زیبایی نفسگیر او با استعداد، خلاقیت و هنر او به عنوان بازیگری درجه اول گره خورده است.
ایرنه پاپاس در نهم مارس ۱۹۲۶ با نام ایرینی لِلِکو در روستای کیلومودی در یونان به دنیا آمد. مادرش، النی، معلم مدرسه بود و پدرش کلاسیکهای ادبیات و نمایش یونان تدریس میکرد.
ایرنه پاپاس در مدرسه سلطنتی هنرهای دراماتیک در آتن درس رقص و آواز گرفت. در ۱۹۴۷ با کارگردان سینما آلکیس پاپاس ازدواج کرد و در ۱۹۵۱ از او جدا شد، اما نام خانوادگیاش از این ازدواج را نگاه داشت.
بازی در تئاتر در نمایشهای شکسپیر و ایبسن را از سال ۱۹۴۸ آغاز کرد و بعد از این که در دهه پنجاه راهش به دنیای سینما باز شد، از تئاتر غافل نماند و حتی در ۱۹۶۷ در برادوی روی صحنه رفت.
بازی در سینما را از ۱۹۵۱ با «شهر مرده» (فریکسوس ایلیادیس)، نماینده یونان در فستیوال کن ۱۹۵۲، آغاز کرد و اولین نقش سینماییاش در آمریکا در فیلم «مردی از قاهره» (ری اینرایت و ادواردو آنتون، ۱۹۵۳) بود. فیلم دوم پاپاس در آمریکا، «ادای دین به مردی بد» (رابرت وایز، ۱۹۵۶) او را در نقشی به مراتب جدیتر و پیچیدهتر در کنار جیمز کاگنی قرار داد.
در آمریکا بود که در ۱۹۵۴ با مارلون براندو آشنا شد و سالها مخفیانه با او ارتباطی نزدیک داشت.
در دهۀ ۱۹۶۰، فیلم بینهایت موفق و محبوب «توپهای ناواران» (جی لی تامسن، ۱۹۶۱) که داستانش در یونان دورۀ اشغال نازیهای در جنگ جهانی دوم میگذشت، پاپاس را در نقشی فرعی معرفی کرد، اما به او شهرتی جهانی داد. در همان سال برای بازی در فیلم یونانی «آنتیگونه» (یورگوس زاولاس) جایزه خرس طلایی فستیوال برلین را دریافت کرد.
«آنتیگونه» اولین فیلم از مجموعه آثار بر اساس تراژدیهای کلاسیک یونانی بود که که پاپاس در آنها ظاهر شد که شامل فیلمهایی مثل «الکترا» (۱۹۶۲) و «زن تروآ»(۱۹۷۱، همبازی با کاترین هپبورن) میشد.
پاپاس که عضو حزب کمونیست یونان بود، بعد از روی کار آمدن دیکتاتوری نظامی در آن کشور (که پاپاس عادت داشت آن را «رایش چهارم» بخواند) همراه با بعضی از دوستانش، مثل میکیس تئودوراکیس (آهنگساز فیلم)، روانه تبعید شد.
در سالهای تبعید در فیلمهای انگلیسی، ایتالیایی و آمریکایی بازی کرد، اما مشهورترین نقشاش در تریلر سیاسی «زی» (کوستا گاوراس، ۱۹۶۹) [در ایران: «زد»] بود که داستانش در یونان دیکتاتوری نظامی میگذشت و در آن با ایو مونتان همبازی شد.
بازی در فیلمهایی با مضامین سیاسی نزدیک به چپ تقریباً تا آخر دهه هفتاد ادامه پیدا کرد که شامل شاهکار فرانچسکو روزی «مسیح در ابولی توقف کرد» (۱۹۷۹) میشود، فیلمی که نسخه بلندش در تلویزیون ایران به صورت مینیسریال پخش شد.
چشمان و موهای سیاه او، حرکات تند دست، نگاه بُرنده، سکوتهای معنیدار و انفجارهای ناگهانیاش از زنی میگفت که نمیتوانست یا نمیخواست احساساتش را پنهان کند. اینها اگرچه خصلتهایی اساساً مدیترانهای بودند (که باعث میشود به جز بازی در نقشهایی مرتبط با ملیتاش به همان اندازه در نقش ایتالیاییها و اسپانیاییها هم بتواند راحت باشد)، اما به همان اندازه می توانست در نقش یک عرب (که در نمونه های متعددی از آن بازی کرد) متقاعد کننده باشد.
برای همین عجیب نیست که پاپاس در ایران برای بازی در دو فیلم که با دنیای اسلام ارتباط داشتند شناخته میشد: در نقش هند در «پیام» [در ایران: “محمد رسولالله”] (مصطفی عقاد، ۱۹۷۶) و در نقش همسر عمر مختار در «شیر صحرا» [در ایران: “عمر مختار”] (مصطفی عقاد، ۱۹۸۰).
پاپاس در هر دو فیلم با آنتونی کوئین همبازی بود که سابقه همکاریشان به ۱۹۵۴ و فیلم «آتیلا» (پیترو فرانچیزی) بازمیگشت و در طی ۲۶ سال در هفت فیلم با یکدیگر ظاهر شدند که به جز دو فیلم مصطفی عقاد، مشهورترین همکاریشان در یکی از بزرگترین کلاسیکهای سینمای یونان یعنی «زوربای یونانی» (مایکل کاکویانیس، ۱۹۶۴) بود.
چشم و زلف سیاهش حتی او به او نقش یک ایرانی در کمدی/تریلر «در طی شب» (جان لندیس، ۱۹۸۵) را داد؛ داستان فانتزیِ الماسهای ایرانی به تاراج رفته از گنجینه سلطنتی که بعد از انقلاب ایران از لسآنجلس سر درمیآورند و عدهای ساواکی (یکیشان، با بازی خود کارگردان فیلم) برای به دست آوردن الماسها دو قهرمان فیلم، جف گلدبلام و میشل فایفر، را تعقیب میکنند. ساواکیها زیر نظر یک زن قوی و خطرناک ایرانی به نام شاهین پرویزی کار میکنند که نقشاش بر عهدۀ پاپاس است؛ یکی از آن نقشهایی که یک بازیگر در بهترین حالت برای دستمزدش قبول کرده است.
به جز کار در سینما، پاپاس به عنوان خواننده هم شناخته میشد و از بین کارهایش آلبومی که در ۱۹۶۹ با نام «آوازهای تئودوراکیس» از ترانههای فولک یونانی پر کرد شهرت دارد. یک آلبوم دیگر او مجموعهای از هشت ترانه فولکلور یونانی بود به نام «اودِس» (۱۹۷۹) که ونجلیس برایش موسیقی تصنیف کرد.
در نگاهی کلی به کارنامۀ طولانی و پر فیلم ایرنه پاپاس، که در سال ۲۰۰۹ جایزۀ شیرطلایی ونیز را دریافت کرد، تشخیص این نکته دشوار نخواهد بود که او خیلی کمتر از استعدادهای واقعیاش و خیلی بیشتر بر اساس کلیشههای نژادی و ملیتی در فیلمها به کار گرفته شد. به عبارت دیگر، در نقش زن مقتدر و آتشین مدیترانهای برای پنج دهه ثابت ماندن نشان استفادۀ بدون خلاقیت از هنر او بود، هنری که ابعادش به مراتب وسیعتر و ژرفتر از آنچه است که بر پرده سینما میبینیم.
در عین حال نمیتوان به آنچه فیلیپ کمپ منتقد دربارۀ ایرنه پاپاس نوشت تردید کرد، اینکه «استوار، به شکلی تغییرناپذیر باوقار و با چشمان سیاه نافذ سوزانِ زیر ابروهای سیاه سنگیناش، ایرنه پاپاس مجسمکنندۀ عینی والاییِ کلاسیکهای یونانی است که تراژیکاند، اما همچنان آرام.»