درگیری هنرمندان و دولتمردان، فریاد در نوروز ساکن، نغمه کلهر در گوش جهان
- نویسنده, مسعود بهنود
- شغل, روزنامهنگار
آخر سال، زود بچههای اکباتان شناسایی واحضار شدند. چه زود نشان دادند که همه جا مسلطند، کسی نپرسید آیا خبری از عاملان مسمومیت بچههای مدرسه رسیده است.
درهفتهای که گذشت به گفته یکی از مدیران معلوم شد که هر فیلمی که یک ایرانی دست درکارآن باشد باید اول سایه دستی از«ما» داشته باشد تا جهان مجالش دهد. یکی دیگر در قالب یکی از فلاسفه و نامداران جهان، به تاسی از مقامات بالادست دو سه نکته جدید و بدیع مطرح کرد تا تکلیف خود را با آینده تئاتر و موسیقی و سینما معلوم دارد.
جنگ دولت با اهل هنر و فرهنگ، چندان نیست که گویی تمام میشود. همین روزها وزیر ارشاد با غضب گفت «بدخواهان ملت ایران عصبانی شدهاند و ازاین عصبانیت بمیرند زیرا چشم دیدن درخشش ورزشکاران ایرانی را ندارند.»
و این درست افتادن هنر و فرهنگ در چنگ دولتمردان است که هر روز تعریف تازهای از هنر میدهند، بیهیچ نگرانی. دولتمردان موجود، به همه فن حریف هستند.
نوروز، تردامن و بیتاب
نوروز آمد اما…
قادر باستانی تبریزی در مقالهای نوشت: دوشـنبه صبح به بازار رفته بودم. شلوغ بود اما شـور و حالی نداشت و مردم ملول و دمغ بودند؛ انگار که شــب عید نیســت. قیمتها گران و جیبها خالی است. قیمت اجناس را نگاه میکردند و رد میشدند. مردم با سـیلی صورتشان را سرخ نگه میدارند. دیگر اخبار خوش هم خوشحالشان نمیکند.
به نوشته مقاله شرق: خبرآشتی با عربستان، دلار را پایین کشید اما دل مردم باز نشد. شاید باورندارند که اتفاقی خواهد افتاد. لابد فکر میکنند، این هم یک بازی سیاسی است و بیپولی، فعلا غصه اصلی مردم شهر است. مغازهدارها هم مکدر بودند. وقتی مردم پولی در بساط ندارند، آنها هم ضرر میکنند.
در ادامه: کاسبی میگفت، یک سال است که داریم اجاره میدهیم، به امید اینکه فروش شب عید جبرانش کند؛ این هم شب عید که انگار مردم فقط برای تماشا به بازار آمدهاند. یادش بخیر، اسفند که میرسید، شوروشعف، همه شهر را فرامیگرفت و همهمهای در کوچه و خیابان برپا میشد. صدای بساطیها، غلغله بازارچهها و خانوادههایی که با چند بچه قد و نیمقد، از این مغازه به آن مغازه میرفتند.
منبع تصویر، Nasir
ژینا چرا تا زنده بودی، همه به تو خوش بودند
زنده نگاه داشتن نام مهسا
عکسی که یکی از همسایگان خانه امینی، در سقز گرفت، حالا بعد از حدود نیم سال که از زمان بال زدن وی میگذشت، هنوز قلبها را زد. عکاس از قدیم مهسا را میشناخت.
حالا میدید که مژگان خانم مادر مهسا، چطور در همین فاصله پشتش خم شده است، باور نکردنی بود. باور نداشت مژگان خانم مدام دستش را به سوی آسمان میبرد و نام ژینا را میبرد و دستش را رو به سمت آسمان تکان میداد.
منبع تصویر، vandad Fallah
کیارستمی تصویر میشود
تنهایی صبحگاهی عباس آقا
ساکنان لواسان، به گلهای مانده از شب قبل عادت کردهاند. دسته گلهایی که داداش عباس بدان دلبسته بود و هر صبح جا مانده گل یک کس هست. این جا ونداد فلاح است رفته بود صبح هنگام سری به یاد و خاطره کیارستمی بزند، چه حسی داشت.
عکاس سینمایی که چند فیلم کوتاه هم ساخته، خط قصه را از یاد نمیبرد، اما چندان بدان وابسته نیست، خیلی هم منتظر حس نمیماند.
حالا در بامدادی که خود را رسانده به آرامگاه لواسان، از هر زاویه عکس میگیرد انگار چاره نیست. آقای کیارستمی از پیش تعیین کرده است جای دوربین را. چه رسد که برف دور قبر آب شده و شکلی را هدف گرفته است.
راستی آقا چرا عکسها و فیلمهای شما چنین مطیع هستند. درست همانطور ساخته میشود که میخواهید. آقا کیارستمی کاش میماندید و چند سالی دیگر ادامه میدادید. برف… درخت… در…در نیمه باز… در کاملا بسته… همه اینها هدفاند. میتوان گفت که در تمام مدت فیلمبرداری، خودش و دوربین زایس آلمانیاش حاضر به خدمت هستند. وقتی دلت گرم هست، دوربین هم جا میزند.
خبرنگاران چرا در حبساند؟
کمیته پیگیری وضعیت روزنامهنگاران بازداشــتی در نامهای خطاب به رئیس قوه قضائیه، آزادی روزنامهنگاران زندانی را در آستانه عید نوروز درخواست کرد. در این نامه خطاب به رئیس قوه قضائیه آمده خبرنگاران در مقام آزاد کردن همکاران خود پرسیدند چرا برخی از همــکاران، از جمله نیلوفر حامدی و الهه محمدی همچنان در وضعیت بلاتکلیف تحت قرار بازداشــت موقت قریب پنج ماه اســت که در زندان به ســر میبرند.
به نوشته کمیته پیگیری روزنامهنگاران بازداشتی: ادامه بازداشت این همکاران در شرایطی صورت میگیرد که برخی نهادها و اشخاص عادی که فاقد مسئولیت قضائی هستند، در طول ماه های گذشته فضای تبلیغاتی ســنگینی علیه دو روزنامهنگار مذکور ایجاد کرده و حتی پیش از صدور کیفرخواســت آنها را محکوم دانستهاند. این شیوه برخورد عمیقا موجب افزایش نگرانیهــا درمورد تصمیمات نهایی براى وضعیت بازداشــت خانمها حامدی و محمدی است.
در ادامه بیانیه: بازداشت طولانی دو روزنامهنگار نمیتواند چندان با نصوص قانونی ســازگار باشــد. کمیته پیگیری وضعیت روزنامهنگاران بازداشــتی ضمن ابراز نگرانی از ادامه بازداشــت الهــه محمدی و نیلوفر حامدی از جنابعالی تقاضــا دارند ترتیبی مقرر فرمایید تا همکاران ما مشــمول فرمان عفو شده و پرونده آنها بسته شود یا در غیراین صورت حداقل به فوریت از زندان آزاد شــده و شــرایط برای دادرسی عادلانه ایشان مهیا شود.
سالن موسیقی با نظارت امروز
سالهای تلخ موسیقی
پیروز ارجمند در گزارشی پیرامون سال ١۴٠١ نوشته آغاز دوباره کنسرتها و تولیدات موسیقی پس از دوران سخت کرونا، میتوانست نویدبخش روزهای خوبی برای موسیقی ایران باشد اما دفتر موسیقی وزارت ارشاد بیشتر صدور مجوزها و سرعت اجراها و تولیدات را کم کرد. بخشی از رکود موسیقی در سال ۱۴۰۱ حاصل مسائل پیشبینی نشده بود؛ ازجمله هک سامانههای وزارت ارشاد و در نتیجه کند شدن صدور مجوزها و همچنین شکلگیری اعتراضات اجتماعی که به تعطیلی کنسرتها و فعالیتهای موسیقی اعم از تولید و آموزش که تا بهمن ماه نیز ادامه پیدا کرد.
به نوشته این گزارش: «اتفاقات سال ١۴٠١ در موسیقی، فارغ از دلایل آن ازجمله سیاستهای وزارت ارشاد، رویکردهای هنرمندان و مسائل اجتماعی به آن جا رسید که بسیاری از کنسرتها برگزار نشوند و چرخه تولید و اجرا و آموزش، خصوصا در حوزه موسیقی کلاسیک و موسیقی ملی از سنتی و محلی به پایینترین سطح خودش برسد. مهاجرت بسیاری از هنرمندان موسیقی به خارج از کشور و تغییر شغل آنها. این کمتحرکی نه تنها در گروههای بخش خصوصی بلکه در بخش دولتی هم ادامه پیدا کرد.»
این آهنگساز در ادامه آورده: «ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر ملی کمکارترین سالهای خودشان را همانند دوران کرونا سپری کردند و سالنهای خالی و خاموش کنسرتها و همچنین استودیوهایی که هر روز بیشتر تعطیل میشوند و ناامیدی موسیقیدانان از عدم رعایت حقوق معنوی و مادی آثارشان و نقض قوانین کپیرایت، همه اینها مزید بر علت شد تا در مجموع سال ١۴٠١ سال تلخ موسیقی ایران باشد.»
عمیق ترین دردهای کج رفتاری با هنر، و کج تابی دولت انقلابی با دوستداران هنر، فشاری است که دستگاه دولتی بر شانههای هنرمندان میگذارند. مدت زمانی است که مردم عاشق هنر، اشکریزان به خانه میروند یا از کاری که تازه بدان مشغولاند، جدا میشوند. کافی است تنها پدر و مادری با فرمانهای حکومت همساز شوند.
جوانانی که از خانه، از شهر، و از دیار میگریزند، از پیچ مرزها و خطر گرفتاری در میان امواج، اگر جان به در برند، از قایق شکسته و روح باخته چیزی نمی ماند. جز تصویرها و روایتهایی گم از سرنوشت.
آب رنگ کار منیره قنبری
۴۰۰ میلیارد فروش فیلم
تینا جلالی، روزنامهنگار نوشته: سینما نه با تزریق و نه با مراقبتهای ویژه و نه هر ترفند دیگر، دیگر سینما نمیشود مگر اینکه خودش، خودش را نجات دهد و نجاتش هم فقط با ساخت فیلم خوب صورت میگیرد که البته انگار چنین مهمی با خروجی که از مدیران و شوراهای تصمیمگیر مثل شورای پروانه ساخت دیدهایم، آشکار است که دردستور کارشان قرار ندارد.
نویسنده معتقد است مدیران میخواهند صرفا فیلمی ساخته شود تا چوب خطی پر شود که به بالادستیها بگویند سینما هنوز هست وگرنه خودمان میدانیم قریب به اتفاق این فیلمها که طی یکسال گذشته در سینما با این رویکرد ساخته شد، محصولاتی نیستند که نیازمخاطب امروز را به شکل طبیعی و نه با انژکسیون دولتی تامین کنند.
در ادامه گزارش روزنامه شرق از قول سجاد نوروزی، مدیر سینما آزادی نوشته شده: فروش ۴۰۰ میلیارد تومانی در شرایط افت تعداد مخاطب اتفاق خجسته برای سینمای ایران محسوب نمیشود، اتفاق خجسته وقتی است که تعداد مخاطب سینماها با دهه شصت و هفتاد قیاس شود. حتی این رقم اتفاق معمولی هم برای سینمای ایران نیست. اتفاق معمولی برای سینمای ایران وقتی است که همچون سال ۶۶ هشتاد میلیون قطعه بلیت به فروش میرسد. نه اینکه با ۸۰ میلیون جمعیت، کل تعداد فروش به ۱۵ میلیون قطعه هم نرسد.
این مدیر سینما در ادامه به شرایط سخت سالنداری اشاره میکند و میگوید: سال ۱۴۰۱ حقوقها با افزایش ۵۷ درصدی مواجه بود که همین نکته بر روال سینماداری تاثیر داشت و هزینه سینماداری را بالا برد.
چند مرد و چند زن
طنز آزاد و روان
نویسنده نمایش «چند مرد و چند زن» رسول بانکین است. طراح و کارگردان حنیف مظفری است و تهیه کننده مسعود والا. بازیگران این نمایش هم حنیف مظفری، رضا آرامش، رسول احمدی، لاله ذوالفقاری، آرزو مجیدی و فاطمه کرابی هستند.
اما خلاصه قصه چیست: چند مرد و چند زن، داستان اعتراض و انتظار است. قصه از زبان آدمهایی روایت میشود از طبقه پایین، متوسط و بالای جامعه، که هرکدام به نوعی دردشان را که فکر میکنند از دیگری بیشتر وعمیقتر است، طنز گونه فریاد میزنند.
دو نقدی که درباره نمایش نوشته شده نشان میدهد که این اثر نه چندان بوده که تماشاگران را در جای خود به هوا پرت کند یا در خواب فروبرد. شاید از دو اظهارنظر حاضران بتوان جوابی دریافت کرد.
حسام اشعرین در ابراز نظر خود در سایت تیوال نوشته: من به شخصه علاقمند به کارهای مینیمالیسم هستم. این گونه از نمایشها روی لبه تیغ راه میروند. کار متوسط کمی رو به بالا بود. دوست داشتم در بین مونولوگهای طنز تلخ بیشمار که خیلی هم خوب بود. البته برای افراد ریز بین نکات ظریف کم نبود. چیزی که خوب نشان داده شد این نکته بود که چقدر آرزوهای مردم کوچک شده است و این بسیار دردناک است. بازیها قابل قبول بود.
در همان بخش زهرا خداداد زاده نوشته: نمایش «چند مرد و چند زن» در مجموعه نکات مثبت و منفی متعددی داشت. موسیقی کار رو دوست داشتم و تسلط و تمرکز بازیگران ستودنی بود. در مورد نکات منفی هم به نظرم دیالوگها نکته خاصی نداشت و حتی کمی آبکی بود و از آن جایی که هسته موضوع نمایش سالیان سال در ادبیات ایران حداقل از دهه چهل ریشه کرده است جا داشت دیالوگهای قویتر و تکان دهندهتری استفاده شود تا بلکه لذت نویسندگی کار به جان مخاطب بنشیند.
این تماشاگر تاکید کرده: نمایش دارای سه شخصیت زن و مرد بود که نگاه زن ستیزانه آنها عیان بود. سه زن از سه طبقه متفاوت که تنها موجوداتی خودخواه، سطحی و غرغرو بودند و تنها چیزی که از عالم و آدم میخواستند شوهر بود و لاغیر.
کیهان کلهر
یادی از یک موسیقیدان بزرگ
کیهان کلهر با ساز پرغمزهاش، در جایگاه بلندی تکیه دارد. حاصل همه عمری که در نجوا با این خشک استخوان گذاشت. از بزرگان آموخته و از زمان گروه چاووش آرام و بیمساله و بیحاشیه در پیش بردن مرتبت خود اصرارداشت. چندان که نامش جا افتاد. تا چه حد صمیمی و رفیق. امسال روزگار با او چندان خوب برگزار نمیکند. ظلمی بر او میرود و کیهان با سرسنگینی در سکوت و درغوغای درونی، خشمش را نرم بیان میکند و وقار خود را از دست نمیدهد.
ماجرا از آنجا شروع شد که قربانی اعتراض به بدکاران، همان که نامش بر سنگی جاودانه نشست، و به نگاهی همه گیتی را در ربود، هزاران هزار بار نامش، مهسا امینی، لعنت بر دل روزگار گذاشت. تن بیمار را ناتوان از گفتن و از شنیدنش، روی دست کسانی گذاشت که دوست نبودند و شعری در وجودشان نبود. اما مهسا همچون گلی که بر گیسو نشانده بود، میرفت و روسیاهی برای بدکاران و بدخویان میماند. با کیهان از یک تبار بود و کیهان نمیتوان نگوید.
اینک کیهان کلهر در لندن است و در محلی مانوس در مرکز ویکتوریا آلبرت، و در سالگرد نوروز ایرانیان، بلند نظری کرد و بلیت را بیبها کرد، میدانی دیگر از آقایی و بخشش ساخت تا بدانی که طبع بلند را آسوده و آسان برپا نمیدارند.
طرح را هادی حیدری با حرمت و احترام کشیده است.