ر. اعتمادی؛ نویسنده داستانهای عاشقانه ممنوعه
رجبعلی اعتمادیزاده، که با نام ر. اعتمادی به شهرت رسید، نویسنده و روزنامهنگار مطرح ایرانی، روز ۲۱ تیرماه ۱۴۰۲ در منزلش در تهران، در حالی که تنها چند ماه به نودسالگیاش مانده بود، درگذشت.
هر چقدر هم با آثار آقای اعتمادی موافق یا مخالف باشیم، یک اصل در مورد او انکارناپذیر است و اینکه او نسلهایی را با کتاب خواندن آشتی داد که اگر آثار او نبود، شاید هرگز به سراغ یک رمان ویا یک اثر ادبی نمیرفتند. چه بسیار نوجوانان و جوانانی که مجبور بودند کتابهای او را یواشکی و از ترس والدینشان بخوانند و با تمام انتقاداتی که می شنیدند از خواندن آن داستانهای جسور عاشقانه لذت ببرند.
تولد در لار، روزنامه نگاری در تهران
رجبعلی اعتمادی زاده در سال ۱۳۱۲ در شهر لار در استان فارس به دنیا آمد. در نوجوانی به تهران آمد و چون نوجوانی علاقمند به کتاب و نوشتن بود، به تشویق یکی از معلمان خود، مقالاتی برای نشریات فرستاد که در همان ۱۵ سالگی او برخی از آنان منتشر شدند.
در حقیقت میتوان او را روزنامهنگاری بالفطره نامید که خیلی زود جذب یکی از پر تیراژترین روزنامههای ایران یعنی «اطلاعات» شد. او در سال ۱۳۳۵ بعد از اتمام سربازی در آزمون ورودی این نشریه قبول شد و کارش را به عنوان یک روزنامهنگار حرفهای آغاز کرد.
و از همان سالها شروع کرد به نوشتن داستانها و پاورقیهای کوتاه عاشقانه که خوانندگان بسیار داشت؛ با اسم مستعار ر. اعتمادی.
خود او در مصاحبهای گفته است: « در زمان سربازی در شمال ایران، عاشق دختری شدم که در نهایت پایان غمانگیزی داشت. همان داستان را نوشتم و روی میز سردبیر گذاشتم. فکر میکردم که سرانجامش به سطل آشغال برسد و حتی سطل آشغالها را هر روز میگشتم تا اینکه یک روز ارونقی کرمانی که سردبیر اطلاعات هفتگی بود، بهم گفت که داستانم در کنار داستان نامهای بزرگ ادبیات ایران منتشر خواهد شد.»
این داستان به نام «گور پریا» منتشر شد و تنها ۱۰ سال بعد آقای اعتمادی خودش شد سردبیر یکی از پروفروشترین نشریات ایران با تیراژی نزدیک به ۴۰۰ هزار نسخه در هفته: هفته نامه «جوانان امروز» که انتشار آن از سال ۱۳۴۵ آغاز شد و جزوی از مجموعه نشریات «اطلاعات» بود.
روی جلد رنگی این نشریه، معمولا عکس جوانان موفق و معروف ایرانی، مثل خوانندگان و هنرپیشگان بود. و داخلش مطالبی باب میل جوانان در مورد مد، موسیقی، جامعه مدرن و البته داستانها و پاورقیهای عاشقانهای که خود ر. اعتمادی مینوشت و طرفداران بسیاری داشت.
این نشریه چنان پرفروش و پرمخاطب بود که به کشورهای همسایه فارسی زبان هم راه یافت و در تاجیکستان و افغانستان هم مخاطب خود را داشت.
نویسندهای پرفروش یا «مبتذل»؟
ر.اعتمادی که بسیاری از داستانهای پاورقی خود را به صورت کتاب هم منتشر کرده است، اولین کتابش را در سال ۱۳۴۰ به نام «دختر خوشگل دانشکده من» منتشر کرد. مجموعه داستانی شامل ۱۸ داستان کوتاه که مهمترینشان همان داستان دختری است که زیباترین دختر دانشکده ادبیات راوی است. داستان دختر زیبایی که رفتاری بیپروا دارد و دل پسران دانشکده را برده است.
در بخشی از کتاب آقای اعتمادی دختر خوشگل دانشکده ادبیات را چنین توصیف کرده است: «مثل یک غنچه گل سرخ پر طراوت و معطر بین یک دسته پنج شش نفری دانشجو که قهقهههای خندهشان زیر طاق چهارگوش دانشکده ادبیات قشقرهای براه انداخته بود، شکفته و جلوهگری میکرد. او که در یک پیراهن قرمز با ظرافت خاصی پیچیده شده بود. به دریای بیقرار و پرخروشی میماند که امواج سرکش و بی پروایش جلوه گاه ابدی بود. هر وقت سخن میگفت، گویی موجی از توجهها و آرزوها، آن جمعیت پریشان و مفتون را بجوش و خروش میانداخت. انگار خودش هم میدانست…»
دومین کتاب ر.اعتمادی، «تویست داغم کن» نام دارد که در سال ۱۳۴۱ منتشر شده است و نام آن برگرفته از رقص «تویست» است که در آن دوران خیلی مد شده بود و جوانان با این سبک میرقصیدند؛ داستان جوانی که برای تحصیل از کرمان به تهران آمده و با دختری از شیراز دوست میشود. زندگی قهرمانان این داستان با وقت گذراندن در میخانهها و کلابها، رو به «سیاهی و تباهی» میرود و در نهایت پایانی تراژیک مییابد.
در بخشی از این رمان آمده است: «بغض گلویش را میفشرد و داشت خفهاش میکرد. علی قالپاقی زیر بغلش را گرفت و او را از محیط داغ و خفه میخانه خارج کرد. هر دو مست بودند. هر دو چشمهایشان سرخ و متورم بود و هر دو غمگین بودند. شاید اگر کسی در آن موقع شب این دو نفر را باهم میدید، با اختلافی که در سن و سال، در طرز لباس پوشیدن و اطوار و حرکاتشان میدید، تعجب میکرد. هر دو سربالایی بلوار را گرفتند و به بیابان زدند. علی قالپاقی مثل همیشه، هنگامی که مست می کرد، یک غزل قدیمی زمزمه مینموند و خسرو اشک میریخت.»
تصویری از جشن تولد ۴۰ سالگی ر.اعتمادی در سال ۱۳۵۲ در تحریریه مجله «جوانان امروز» که اخیرا توسط روزنامه «اطلاعات» منتشر شد
سومین کتاب آقای اعتمادی همان داستان «گور پریا»ست که قبلا در مجله منتشر شده بود.
از دیگر کتابهای معروف ر.اعتمادی کتاب «ساکن محله غم» است که در سال ۱۳۴۳ توقیف شد و تمام جلدهای منتشر شده را خمیر کردند. این کتاب که داستان زنان کارگر جنسی در محله «شهرنو» تهران است، تجربه شخصی آقای اعتمادی از رفت و آمد سه ماهه در این محله و دیدن زنانی است که به خاطر فقر و تنگدستی، تن به تن فروشی دادهاند.
در بخشی از این کتاب آمده است: «شما ناگهان به دریایی میرسید که آبش رنگ دیگر، ماهیهایش شکل دیگر و املاحش مزه دیگر دارد. همه چیز تند و داغ و عصیان آمیز است. همه چیز سقوط میکند و میریزد و دیوارها شکاف بر میدارد و خط قرمز روی همه معتقدات و عرف و عادات جوامع بشری کشیده میشود و تحمل چنین عقایدی کار دشواریست و تحملش مشکل. اما باید بخوانید و قضاوت کنید…»
ر. اعتمادی تا انقلاب ۵۷ در حدود ۱۸ رمان و داستان منتشر کرد که بسیاری از آنان جزو پرفروشترین کتابها بودند. با این حال بسیاری از روشنفکران آن زمان آثار او را «سطحی» و «مبتذل» توصیف میکردند و آنها را نادیده میگرفتند.
آثار آقای اعتمادی با زبان سادهای نوشته شده است و از پیچیدههای تکنیکی در آنها خبری نیست. در ضمن او به سراغ موضوعاتی رفته است چون عشق و هیجانات ناشی از کششهای جنسی و خواهشهای تنانه. موضوعاتی که برای بسیاری از روشنفکران آن دوره، رمانتیک و عامه پسند بودهاند یا حتی مبتذل و پیش پا افتاده.
همچنین پرفروش بودن آثار ر.اعتمادی نیز با برچسب «عامهپسند» عملا به عنوان ویژگی نه چندان مورد تایید محافل ادبی برجسته میشد. اما آقای اعتمادی خود پرفروش بودن آثارش را امتیاز آنها میدانست و مثال از اشعار حافظ میآورد که در خانه هر ایرانی یک کتاب اشعار حافظ هست، اما مبتذل و عامه پسند نیست.
او خود را عاشقانهنویس می دانست و معتقد بود که آثار سیاسی، تاریخ مصرف دارند در حالی که آثار عاشقانه بدون تاریخ مصرفاند و زمان بر آنها بیتاثیر است. مانند رومئو و ژولیت، لیلی و مجنون.
انقلاب ۵۷ و خانه نشینی نویسنده پرکار
ر. اعتمادی از سال ۱۳۵۹ از سردبیری مجله «جوانان امروز» کنار گذاشته شد و ممنوعالقلم شد. و تا اواخر دهه هفتاد اجازه انتشار کتاب نداشت.
این در حالی بود که نسخههای قدیمی کتابهایش و حتی افست و کپی شده آنها در بساط دستفروشان میدان انقلاب به تعداد بالا به فروش میرسید و تمامی آثارش به طور زیرزمینی و پنهانی قابل خریداری بود.
در حال حاضر بیشتر آثار قبل و بعد از انقلاب او به صورت دیجیتالی در سایتهای مختلف فروش کتاب، به فروش میرسند.
«آبی عشق» اولین رمان اوست که بعد از سکوتی ۲۰ ساله، منتشر شد. وتغییر موضوع و حال و هوای داستان به طور واضحی مشخص بود. موضوعات پرشور عشقی جای خود را به نوعی عشق عرفانی دادند.
او در سال ۱۳۸۱ رمان «عالیجناب عشق» را منتشر کرد که دوباره جزو آثار پرفروش شد و تا چندین بار به تجدید چاپ رسید. داستان دو خواهر و زندگی و عشقهای پرفراز و نشیبشان.
از دیگر آثار ر. اعتمادی در سالهای بعد از انقلاب میتوان به کتابهای «کفشهای غمگین عشق»، «رنگ سرخ عشق»، «گنجشکهای غم» و «بازی عشق» اشاره کرد.