«زن، تن و دنیای پیرامون» در کنترل مردان است
پس از فرمان طالبان مبنی بر منع حضور دانشجویان و استادان زن در دانشگاهها، آنها با در بسته دانشگاه کابل روبرو شدند
مجموعه «ناظران میگویند» بیانگر نظر نویسندگان آن است. بیبیسی فارسی میکوشد در این مجموعه، با انعکاس دیدگاهها و افکار طیفهای گوناگون، چشماندازی متنوع و متوازن از موضوعات مختلف ارائه کند. انتشار این آرا و نقطهنظرها، به معنای تایید آنها از طرف بیبیسی نیست.
زنان در افغانستان همواره زیر ستم نظامهای سیاسی، قیود اجتماعی، تبعیضات حقوقی و فشارهای اقتصادی بودهاند. در اکثر مناطق افغانستان، سبک زندگی زنان فرق اساسی با وضعیت قرون وسطا ندارد. نه تغییر نظامهای شاهی و نه روی کار آمدن حکومتهای دموکراتیک، تغییری قابل ملاحظه در وضعیت حقوقی و اجتماعی زنان روستایی نیاورده است. اما زنانی که در مراکز شهرها زندگی میکردند از این تغییرات، تاحدودی تاثیرپذیر بودهاند. زنان در مراکز شهرها، پیشرفتهایی قابلملاحظه در عرصههای تحصیلی، کاری، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی داشتهاند اما این تغییر اندک از آنان بهای فراوانی گرفته است.
دموکراسی نیمبند پس از ۲۰۰۱م، از لحاظ حقوقی زمینۀ اعتراض را برای زنان مساعد ساخت، اما نظام اجتماعی و مردسالار افغانستان در برابر آن، هزاران زن را به قتل رساند؛ مجبور به خودسوزی و خودکشی کرد؛ چشم آنان را کشید؛ گوش و بینی آنان را برید و هزاران زن دیگر را بهصورت متداوم مورد لتوکوب قرار داد و این همه در وضعیتی صورت میگرفت که از نمایندۀ پارلمان تا قاضی، که در محکمۀ زنان حکم میراند و دادستانی که قرار بود از آنان دفاع کند، به قوانینی که از زنان حمایت میکرد، باور نداشتند.
اما پس از سقوط این دموکراسی نیمبند، تمامی زنان افغانستان دوباره زیر یوغ حاکمیت جهل قرار گرفتند. زنانی که با سختی به استقلال مالی، اجتماعی و فکری رسیده بودند دوباره تنها به «تنی» تبدیل شدهاند که باید در خدمت مردان باشد و به هر شکلی که آنان خواستند در «کشتزار تن» آنان برانند. تنی که برای طالبان و برای بیشترین مردان افغانستان، حتی حق ندارد برای خودش هم لذتی خلق کند، الا برآوردهکردن امیال جنسی مردانشان.
برای زنان نسلهای قبلتر از من، صحبت در مورد زنانگی و خصوصاً زندگی جنسی همواره تابو بوده است. تربیت خانوادگی و اجتماعی به آنان یاد داده است که زن نباید در مورد بدن، لذتهای جنسی و مسائلی مربوط به این حوزه، حتی با دوستان نزدیکش، صحبت کند. اما برخی از زنان هرازگاهی از این قوانین سرپیچی میکنند و چیزهایی را در این موارد با دوستان نزدیکشان شریک میسازند و یا از هم مشورت میگیرند.
برای من، صحبت با این زنان که در اکثر موارد، در دنیاهای متفاوت فکری زندگی میکنیم، جالب و برای دوام مبارزه برای اعادۀ حقوق حقۀ زنان، آموزنده بوده است. بنابرهمین، هرازگاهی سر صحبت را با زنی باز میکنم و از او در مورد تجربههای زیستهاش میپرسم.
سرکوب جنسی «مقدس»
با صابره (اسم مستعار) نشسته بودیم و از هر دری صحبت میکردیم. او از اختلافات در زندگی زناشویی یکی از دوستانش یاد کرد که بهتازگی پس از مبتلا شدن شوهرش به مشکل شکر[بیماری قند]، رودررو شده بودند. صابره این مشکل را بیعلاقگی شوهرش به همبستری گفت. من در ادامه گفتم: «شاید دوستت در رابطۀ جنسیشان دیگر به ارگاسم نمیرسه». صابره با چهرهای که گویا از هفت جهان متعجب شده است با ناباوری تمام به من گفت: «زن که ارگاسم نداره، من از هیچ زنی چنین چیزی ره تا حال نشنیدم».
چنانچه سرکوب لذتهای جنسی، مخصوصاً برای زنان، در اکثریت ادیان پدیدۀ مقدس دانسته شده است، این تقدسگرایی وارد فرهنگ و کنشهای اجتماعی شده که گذار از آن نیازمند تحول یا انقلاب فرهنگی- دینی دانسته میشود.
تجربۀ تاریخی در سراسر دنیا نشان داده است که سرکوب میل جنسی و به رسمیت نشناختن آن به عنوان پدیدۀ طبیعی و سالم، نتیجۀ عکس داشته و حتی منجر به آزارهای جنسی به محارم شده است. رسواییهای جنسی در کلیساها و مساجد، خود نشان دیگری از پیامدهای انکار و سرکوب این میل طبیعی است که در فضاهای عمومی، در قالبهای شرمآورتری بروز پیدا کرده است.
بنابراین، دیر زمانیست که آموزش در مورد بدن، شناسایی بدن، روابط جنسی، امراض مراقبی [جنسی]، سوءاستفادههای جنسی و مواردی ازین دست شامل نظام آموزشی رسمی در اکثریت کشورها شده و در کشورهای مختلف با توجه به نوع نظامهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگیشان، سن شروع این آموزشها متفاوت است. در کنار آگاهیدهی رسمی در نظامهای آموزشی، خانوادهها نیز در مورد نحوۀ برخوردشان با مسائل جنسی با کودکان و نوجوانان، آموزش میبینند. رسانهها نیز با توجه به اقتضای سنی، آگاهی از مسائل جنسی را در قالب انیمیشنها و برنامههای مختلف ترویج میکنند.
اما در افغانستان، در کنار اینکه نظام آموزشی در مکاتب و دانشگاهها بهطور کلی از این بحث طفره رفته است، رسانههای عمومی، خصوصاً رسانههای دیداری و شنیداری که از پرمخاطبترین رسانهها در کشور هستند، حتی در روشنترین دورۀ زمانیشان نیز به این مباحث در کمترین سطح نپرداختهاند. آموزشهای خانوادگی و فرهنگی به شکلی بوده است که دختران تازه بالغ و جوان را به سوی تنبیزاری و بحران جنسی سوق میدهد.
دختران و زنان در افغانستان در چند دورۀ زمانی که بدنشان دچار تحولات بیولوژیکی میشود و نیاز مبرم به آموزش و آشتی با تنشان دارند، با بحران مواجه میشوند. این بحران شامل دورۀ بلوغ و رشد اندامهای جنسی، دورۀ پریود یا قاعدگی، دورۀ ازدواج، دورۀ بارداری، دورۀ زایمان و دورۀ شیردهی است.
در ابتدای دوران نوجوانی که بدن زن شروع به رشد جسمی میکند و اندامهای جنسی برجسته میشوند، مادران بهطور مستقسیم و غیرمستقیم، دیده شدن این تحول جنسی را به عنوان یک شرم وارد ذهن کودکان دخترشان میکنند. دختران تازه بالغ مخصوصاً در مناطق روستایی افغانستان، با بستن سینههایشان با پارچهها به صورت سفت و سخت، پوشیدن لباسهای گشاد و چادرهای بزرگ، پوشیدن جاکت حتی در گرمای تابستان، تلاش میکنند این تغییرات جسمی را از چشم دیگران پنهان بدارند تا به بیحیایی متهم نشوند.
متاسفانه آمار رسمی در این زمینه وجود ندارد. اما با توجه به چشمدیدها، گفتگو با دختران جوان و تجربۀ کار در روستاهای افغانستان، میتوانم مدعی شوم که، تعداد مادرانی که به دخترانشان در مورد نحوۀ مواجهۀ با دورۀ قاعدگی آموزش و معلومات میدهند، به درصدی بسیار کمی میرسند. حتی مادران زیادی هستند که در دوران قاعدگیشان، آخرین تلاششان را میکنند تا کودکانشان به راز آن پی نبرند. بنابراین، اکثریت کودکان دختر، در یک خلاء کامل معلوماتی زمانی که به این تجربه میرسند شوکی بزرگ و بحران را تجربه میکنند.
دختران نوجوان در دوران قاعدگی بخاطر پنهان ماندن این «شرم»، تکهپارچهای را که در دوران قاعدگی استفاده میکنند، پنهانی و در تاریکی شب میشویند. بعداً آن را در یک سایه و در جایی که چشم کسی به آن نخورد خشک میکنند. بنابر توصیۀ بهداشتی، پارچهها باید در آفتاب خشک و بعد از اتوشدن دوباره استفاده شوند. دختران شهری که از پد یا همان کوتکس استفاده میکنند اما مشکلات خاص خودشان را دارند. دختران در قدم اول باید به مقداری «بیحیایی» رسیده باشند تا از شهری که همه فروشندههای آن مرد هستند، آن را خریداری کنند. فروشندهها، پدها را در خریطههای سیاه، که از بیرون قابل دید نباشد، تحویل مشتریانشان میکنند.
زنانی که درد دورۀ قاعدگی و زایمان را تجربه کردهاند، این دو درد را تقریباً شبیه هم میدانند. دختران جوانی که با درد شدید دوران قاعدگی رو در رو میشوند، ساعتها در گوشهای خلوت به خود میپیچند؛ گریه میکنند و طوری نشان میدهند که جای دیگری از بدنشان درد میکند. حتی تا همین سال گذشته که من در افغانستان بودم، هیچ دوای خاصی برای کاهش درد دوران قاعدگی وجود نداشت و ما از دواهای معمول کاهش درد استفاده میکردیم که اکثراً کارساز نبودند. اما دختران روستانشین، به هیچ دوایی برای درمان این درد، دسترسی ندارند.
تنها آموزش «ارزش پرده بکارت است»
تنها موردی که بهصورت مستقیم و غیرمستقیم به دختران در مورد آن آگاهی داده میشود، ارزش و حفاظت از «پردۀ بکارت» است. به دختران نوجوان میفهمانند که تمام عزت و ارزش آنان در همان خونی است که در اولین همخوابی با شوهرش از او جاری میشود و دختران نیز با رشد هر روزهشان، این مهم را با گوشت و استخوان لمس میکنند.
با آنکه امروزه در تحقیقات علمی زیادی ثابت شده است که بکارت انواع و اقسام مختلف دارد که فقط نوع خاصی آن منجر به خونریزی میشود و در بیشترین حالت، خونریزی، ناشی از یک رابطۀ جنسی نادرست و اضطرابی است که در اولین همبستری اتفاق میافتد. اما نوع بکارتی که خونریزی ندارد، سالانه جان دهها زن را در سراسر افغانستان میگیرد و صدها زن دیگر را برای همیشه از داشتن یک زندگی نیمهعادیای که دیگر زنان دارند، محروم میکند.
تمام القاب مثل دختر، همسر، خواهر و مادر، محترمترین و مهمترین لقب در فرهنگ ما به مادر داده شده است، در اکثریت مناطق افغانستان، زنِ باحیا است، زنی که کسی متوجۀ برجستگی شکم او را در جریان حاملگی نشود. به همین دلیل، زنان در دوران حاملگی، نوع خاصی از لباسهای گشاد میپوشند که کمترین حالت برجستگی شکم او را نشان دهد.
زنی که تا زمان ازدواج، مهمترین نگرانیاش، خونی باشد که باید نجابت او را ثابت کند، زنی که رشد جسمی و جنسی او آمیخته با شرم، حیا و بیحیایی باشد، زنی که طبیعیترین دورۀ تغییر بدنی او (قاعدگی) توأم با ترس، درد، و اضطراب باشد، زنی که دیدن برجستگیای بدن او در حاملگی بیشرمی تلقی شود و تنها وظیفۀ او در بستر، «تمکین» باشد، چگونه در مورد رابطۀ جنسی، لذت همخوابگی و سهم برابر از حظ بردن در یک رابطه جنسی را بداند؟
آنچه از سیستم آموزشی، دینی- فرهنگی برای زن افغانستان بجا مانده است، تسلیم به تجاوزهای مکرر شوهر در روابط جنسی که هرگز لذت نبرده است، آزارهای جنسی حتی توسط محارم، کودکهمسری، بیزاری از تن و انکار لذت جنسی است. زنان زیادی هستند که از ترس اینکه حتی شوهرانشان آنان را متهم به شهوتی و بیحیایی نکنند، حتی لذتی را که از رابطه میبرند، انکار میکنند. زنان تحصیلکردهای هم هستند که حتی در تجربۀ بیست سال رابطۀ جنسی، یکبار هم به ارگاسم نرسیدهاند اما یا هنوز مانند صابره و دوستانش از این موضوع آگاهی ندارند و یا هرگز جسارت نکردهاند از این نوع رابطه با شوهرانشان، ابراز نارضایتی کنند.
زنان در سراسر دنیا تجربۀ زنان افغانستان را در دورههای مختلف داشتهاند و هنوز هم برخی از این باورها در کشورهای مختلف بر زنان حاکم است. اما کشورهایی که از این وضعیت گذار کردهاند، یک انقلاب فرهنگی-دینی را پشت سر گذراندهاند. گذار از این وضعیت در افغانستان نیز، نیازمند انقلاب در عرصههای مختلف است؛ انقلابی که با آگاهیدهی عمومی، با سواد و توانمندسازی زنان شروع میشود و با حمایت مردان از این جریانها قوت میگیرد. آگاهی که دیگر دست سیاستمداران را از سوءاستفاده از دین [و بدن زن] کوتاه کند و در خدمت اربابان قدرت نباشد تا همه در زیر چتر یک نظام مردم سالار و انسانی در وضعیت برابر حقوقی، به زندگی انسانی خود ادامه دهند.