زندگی دربیتالمقدس چگونه جریان دارد؟ مشاهدات خبرنگار بیبیسی فارسی از کرانه باختری
شهر قدیمی بیت المقدس
- نویسنده, سوران قربانی
- شغل, بیبیسی
گاهی ممکن نیست فاجعەها را با هم مقایسە کرد. اینکە بیخانمان شدن یک خانوادە اسرائیلی را با رفتن یک خانوادە فلسطینی غزە زیربمب جنگندەها یکی دانست. یا برعکس ربودە شدن یک کودک شیرخوار اسرائیلی را با آوارە شدن یک خانوادە فلسطینی.
هرکدام در نوع خود یک تراژدی هستند، اما تکرار آنها و واکنش مردم بە آنهاست کە وضع را تغییر میدهد.
در شهر قدیمی بیتالمقدس قدم میزنیم. میخواهیم برای چند ساعتی هم شدە فرصت را غنیمت شمردە، اخبار جنگ را کنارگذاشتە و این شهر را ببینیم، هر چند گذرا.
وسط هفتە است، نە روز تعطیل مسلمانهاست، نە یهودیها و نە مسیحیها.
از «دروازە عامودا» یا بە قول انگلیسیها «دروازە دمشق» داخل میشوم. پلەهای سنگی کە آنقدر مردم از روی آنها رد شدەاند صیقل خوردە وهمیشە نگران هستی کە مبادا لیز بخوری.
در هر دو طرف دروازە پلیسهای اسرائیلی مسلح ایستادەاند، زن و مرد، نمیدانم کە فقط این روزها رفتارشان دوستانە نیست یا همیشە این طور اخمهایشان در هم است.
هر دو طرف بازار قدیمی مغازەهایی است کە اجناس عمدتا چینی میفروشند. از لباس و جلد موبایل گرفتە تا هدایای ارزان قیمت برای گردشگران.
جنس مغازەهای آبمیوە فروشی از همە اصلتر است؛ آب انار و لیموی تازە یا پرتقال و هویج.

کسب و کار همە راکد است. جنگ گردشگران خارجی را فراری دادە است. فرقی ندارد، راستە یهودیها، مسیحیها، ارمنیها و مسلمانها؛ بە غیر از ساکنان شهر مشتری غیر بومی بە ندرت دیدە میشود.
همە سعی دارند جنسی بە ما بفروشند، ما را بە مغازەهای خود دعوت میکنند.
همین چند روز پیش دلم نرم شد و بە یکی از مغازەهای قماش فروشی سرک کشیدم.
از پیرمردی کە هم سن و سال پدرم بود یک چفیە حلبی (کار حلب سوریە) خریدم. برای پدرم کە اگر روزی دیدمش.
آخر جالب است، بخشی از مردهای کرد چفیە بر سر میکنند.
مرد فروشندە در جوانی از چریکهای سازمان آزادیبخش فلسطین بودە است.
موبایلش را باز میکند و از میان عکسها یک عکس سیاە و سفید نشانم میدهد. خودش در کنار یک رفیقش کە در یک مجلە عربی زبان اواخر دهە هفتاد چاپ شدە است.
هردو تازە سبیلهایشان درآمدە و کلاشنیکف بە دست و لبخندی از سر غرور بر لب دارند و در عکس انگشتهایشان روی ماشە است.
تیتر مجلە نوشتە «عملیات الریحانیە، قهر علیە نیروهای امنیتی دشمن» و داستان حملە آنها بە نیروهای امنیتی اسرائیلی را روایت میکند.
ابو عیسی برای شرکت در آن عملیات ١١ سال پشت میلەهای زندان میرود.
میگوید همە برای آرمانهای فلسطین بود و آن روزها بە آن افتخار میکرد.
حالا بیش از چهار دهە از آن روزهای «پرافتخار» گذشتە و میگوید اگر امروز بود آن کار را نمیکرد.
میگوید همە همرزمان و رهبران جنبش فاسد شدەاند و فقط بە فکر جیب خود هستند. با لبخند میگوید «من خنادق الی فنادق» از خندقها بە هتلها.
میگوید داستان حماس هم همین است، «رهبرانشان در هتل های لوکس قطر و ترکیە نشستەاند و مردم غزە در حال دادن هزینە هستند».
قهوەای مهمانم میکند. از او خداحافظی میکنم و راهم را میگیرم و بە قدم زدن در بازار قدیمی بیتالمقدس ادامە میدهم.
گفتە میشود پیغمبران زیادی راهشان بە اینجا کشیدە شدە، داوود پادشاە بودە است، عیسی اینجا بە صلیب کشیدە شدە و معراج محمد در اینجا بوده است.
بازار عربها پر است از تی شرت و جاکلیدی و گردنبند با «نقشە فلسطین» کە همە کشور «کنونی اسرائیل» را شامل میشود.
چند کوچە آن طرف تر مغازەدارهای یهودی همین اقلام و نقشە را بە اسم اسرائیل میفروشند. داستان دو روایت از تاریخ، سیاست وسرزمین و مشتریهایی برای هر دو نسخە.
نگرانی و ترس در کوچە پس کوچەهای شهر قدیمی حس میشود. دوربین های مدار بستە دست از سر عابران بر نمیدارند، همە جا آویزان هستند.
هر چند گاهی بە گروههای چهار پنج نفری از پلیس های زن و مرد اسرائیلی برخواهی خورد. اگر حوصلە کنند یا هوس کنند جلویت رامیگیرند و باید کارت شناسایی یا پاسپورتت را نشان دهی.
در این میان یهودیان لباس شخصی با سلاح کمری یا تفنگ های اتوماتیک مرگبار هم کم نیستند.
همین چند روز پیش سە جوان مسلح بە پیرمرد سیگار فروشی پیلە کردە بودند و صدای خندەهاشان کوچە تنگ را پر کردە بود.

داشتم نگاە میکردم کە عابری آرام بە شانەام زد و گفت بهتر است دور شوی. چند قدم آن طرف تر بە من گفت کە دخالت در کار آنها می تواند سرت را برباد دهد. چرا کە قانون پشت آنهاست و بخصوص این روزها آنها سوار هستند و بقیە پیادە.
داستان میتواند برعکس هم رقم بخورد. چند روز پیش یک جوان فلسطینی با چاقو یک پلیس زن یهودی را در همین بازار از پای درآورد ویکی دیگر را بە شدت زخمی کردە بود.
سر همە در گوشی های تلفن است یا نگاهشان بە تلویزیون دوختە شدە است.
خبرهای غزە را همە دنبال میکنند. مانند داستان نقشە روی تی شرتها هرکسی یک طرف مناقشە ایستادە است. عربهای مسلمان و مسیحی نگران فلسطینیهای غزەاند و یهودیان در انتظار ریشەکن شدن حماس، بە هر قیمت.
وارد قهوەخانەای رنگ و رو پریدە میشوم. دە دوازدە مشتری بیشتر ندارد. دو گروە دور دو میز ورق بازی میکنند و چند نفر هم تک و تنها پای یک استکان چای یا قلیان نشستەاند.
یکی از آنها میگوید روزنە امیدی کە برای صلح بین فلسطینی ها و اسرائیل باقی ماندە بود یک شبە ناپدید شدە. میگوید با این همە خونی که ریختە شدە کسی نمیتواند از صلح حرف بزند.
قهوەچی هم کە چای نعناع را جلوی من گذاشت می پرسد کە چە تفاوتی بین کودکان اوکراین با کودکان فلسطینی هست. میگوید در چهارهفتە، سە چهار هزار کودک در غزە سلاخی شدەاند. جوابی برایش ندارم.
میگوید تا بودە همین بودە، خون فلسطینیها ارزشی ندارد.
از آن سو یهودیهای بیتالمقدس نگرانتر از همیشەاند. حملە مرگبار حماس در هفتم اکتبر همە را در بهت زدە کردە است. یک مغازەدار یهودی میگوید این روزها در شهر قدیم کمتر تنها راە میرود و همیشە پشت سرش را میپاید.
اگر میشد اخبار جنگ و خونریزی را از یاد برد، گردش در بیتالمقدس زیبا میبود.
ابو عیسی میگفت القدس در طول هزاران سال بارها بە محاصرە در آمدە، تاراج شدە و این دست و آن دست شدە و تا حالا دوام آوردە است.