«شبح دونده»: مردی که به قلب مردم حکومت میکرد و روی اعصاب مسئولان میدوید
اولیویه گیبرتو، بیبیسی
تارانت (سمت چپ)، در جشن پیروزی در مسابقه لندن-برایتون در سال ۱۹۶۸
سال ۱۹۵۷، دوشنبه عید پاک، تماشاگران برای دور پایانی مسابقه نیمه ماراتن شفیلد جمع شده بودند. محل شروع مسابقه مملو از ناظران مسابقه بود. بسیاری از آنها عکس مردی را در دست داشتند که به آنها دستور داده شده بود به هر قیمتی از حضورش در مسابقه جلوگیری شود.
برای مقامها او یک مهمان ناخوانده بود، کسی که نباید در مسابقه شرکت میکرد. اما تقریباً برای همه تماشاگران، او یک قهرمان سرکوب شده بود که با بیعدالتی مبارزه میکرد.
با نزدیک شدن به آغاز مسابقه، دوندگان به خط شروع آمدند. شهردار دستش را بالا برد و با شلیک تپانچه او، مسابقه آغاز شد. اما چند ثانیه بعد صدای دیگری در فضا پیچید.
ناگهان از میان تماشاگران، فردی که کت بلندی پوشیده بود و کلاهی بزرگ بر سر داشت، لباسش را درآورد و با لباس مسابقه به داخل پرید. تماشاگران بسیار خوشحال بودند، در حالیکه ناظران مسابقه سعی در متوقف کردن او داشتند. اما او به سایر دوندگان پیوست و در پیچ جاده ناپدید شد.
حرفه ورزشی جان تارانت ترکیبی از پیروزی و تراژدی است. او یکی از بهترین دوندگان استقامت بریتانیا در اواخر دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ بود و چندین رکورد جهانی را به نام خود ثبت کرد. اما مقامهای سرسختی که او را از مسابقه دادن منع کرده بودند، تارانت را از تمام افتخاراتش محروم کردند.
اما تارانت اجازه نداد جلویش را بگیرند. او یک رقیب سرسخت و درخشان بود. یک قانونشکن که مسئولان به او لقب «شبح دونده» داده بودند.
تارانت که در سال ۱۹۳۲ در لندن به دنیا آمد، سالهای کودکی خود را در فقر گذراند. برادرش ویک در سال ۱۹۳۵ به دنیا آمد و تا مدتی، آنها دوران کودکی خود را در کنار خانواده سپری کردند.
اما در سال ۱۹۴۰، با بیماری مادر و فراخواندن پدر برای تعمیر واحدهای ضدهوایی لندن، این دو برادر به خانه کودکان لاموربی در استان کنت فرستاده شدند و برای مدت هفت سال در آنجا زندگی کردند.
زندگی خشک و بیروح در لاموربی، آن هم در بهترین سالهای زندگی، همزمان شد با وحشت بلیتز (بمباران هوایی بریتانیا در جنگ جهانی دوم از سوی نیروی هوایی آلمان نازی). شرایط برای آنها بدتر نیز شد، زیرا دو سال بعد، مادرشان، ادنا، بر اثر بیماری سل درگذشت.
در ماه اوت ۱۹۴۷ بود که پدرشان آنها را به خانه بازگرداند. او اخیراً دوباره ازدواج کرده بود و با یک نوزاد، خانواده را به شهر دربیشر باکستون برد.
در منطقهای با مناظر زیبا و پر از تپه، تارانت جوان با اشتیاق فراوان شروع به دویدن کرد و به سرعت عاشق این ورزش شد. او با دویدن احساسات و هیجانات خود را تخلیه میکرد.
در سال ۱۹۴۹، تارانت در ۱۷ سالگی، ورزش بوکس را شروع کرد. در مدت دو سال هشت بار مبارزه کرد و مجموعاً ۱۷ پوند به دست آورد که معادل حدود ۴۰۰ پوند امروز است.
اشتیاق زیادی به این ورزش داشت اما فاقد مهارت کافی بود. در نتیجه در سال ۱۹۵۱ بوکس را کنار گذاشت، غافل از اینکه سابقه او به عنوان یک بوکسور حرفهای تا چه اندازه برای آینده ورزشیاش زیانبار خواهد بود.
او مشاغل مختلفی را امتحان کرد اما معمولاً بیشتر آنها را برای اینکه زمان بیشتری برای دویدن داشته باشد، رها میکرد.
حتی در ماه عسل و پس از ازدواج با ادیت لایت در سال ۱۹۵۳، لباس تمرینش را همراه برده بود. او هدفش را معطوف به المپیک کرده بود اما ابتدا باید عضو یک باشگاه میشد.
پس از لغو محرومیت، تارانت دو بار برنده ماراتن لندن به برایتون شد
دوومیدانی بریتانیا در دهه ۱۹۵۰ بر اساس یک رویکرد اخلاقی اداره میشد که ظاهراً از یونان باستان گرفته شده بود، با اینحال سرشار از نابرابری و تبعیض بود.
مطابق این رویکرد و بهعنوان نمادی صداقت، ورزشهای آماتوری نباید با حضور کسانی که سابقاً برای مسابقه پول دریافت کردهاند، لکهدار شود. اما این قاعده زمانی که بریتانیا خود را از خرابههای جنگ جهانی دوم بیرون میآورد، به شکل تبعیضآمیزی بر فقرا تأثیر گذاشت.
اکثر آنها درآمد خود را افشا نکردند و به این ترتیب این مشکل را حل کردند. اما تارانت احساس کرد درست آن است که در هنگام پیوستن به انجمن دوندگان آماتور، سابقه بوکس خود را اعلام کند.
دو هفته بعد، نامهای دریافت کرد که شش شیلینگ حق اشتراکی را که پرداخته بود باز گردانده و گفته بودند مادام العمر از حضور در کلیه مسابقات دو و میدانی آماتور، از جمله مسابقات انتخابی المپیک محروم شده است. او در پاسخ نامههای متعددی به مقامات فرستاد تا از خود دفاع کند، اما فایدهای نداشت.
تارانت، تحت تاثیر این بیعدالتی، تصمیم گرفت بدون ثبتنام در مسابقات شرکت کند. اینگونه نه تنها میتوانست با سایر دوندگان رقابت کند، بلکه حتی ممکن بود توجه رسانهها را نیز جلب کند.
با این حال همه چیز بد شروع شد. او و برادرش دیر به شروع مسابقه در مکلسفیلد و لیدز رسیدند. اما وقتی تارانت برای ماراتن لیورپول در ۱۱ اوت ۱۹۵۶ وارد این شهر شد، دیگر هیچ چیز را به شانس واگذار نکرد.
پس از تغییر لباس محتاطانه، بهعنوان تنها دونده بدون شماره راه خود را از میان جمعیت باز کرد و با شروع مسابقه، خود را قاطی دسته پیشرو کرد. در این مسابقه، او با تمام توان ۳۰ کیلومتر را دوید اما دیگر خسته شده و عصلاتش گرفته بودند، او در فاصله سه کیلومتری خط پایان به زمین افتاد.
با وجود این شکست، تارانت توجهها را جلب کرده بود و حتی قبل از سوار شدن به قطار باکستون، مطبوعات با او مصاحبه کردند و روزنامه دیلی اکسپرس او را شبح دونده لقب داد.
در سالهای بعد، این ترفند را بارها و بارها در سراسر کشور تکرار کرد و مسابقه داد. همانطور که توجه رسانهها و مردم رو به افزایش بود، او اغلب نیاز به عبور از ناظرانی داشت که به شدت در تلاش بودند تا جلویش را بگیرند.
با وجود مقاومت رسمی، تارانت شخصیتی بسیار محبوب شده بود که صدها و گاهی هزاران تماشاگر او را تشویق میکردند. او تبدیل به یک قهرمان جوان و خشمگین طبقه کارگر شده بود.
در سال ۱۹۵۸، انجمن دوندگان آماتور سرانجام ممنوعیت تارانت را لغو کرد. اگرچه دلیل دقیقی ارائه نشد اما این تصمیم یک ماه پس از آن گرفته شد که هارولد آبراهام، برنده مدال طلای دوی ۱۰۰ متر المپیک ۱۹۲۴ پاریس و عضو با نفوذ کمیتههای مختلف ورزشی، مقالهای نوشت و در آن از نحوه برخورد با تارانت انتقاد کرد.
اما دوباره خیلی زود سرخوشی جای خود را به ناراحتی داد. مشخص شد مجوز تارانت تنها برای شرکت در مسابقات داخل بریتانیا است و او همچنان از نمایندگی کشورش در سطح بینالمللی محروم خواهد بود.
رویای او برای دویدن در المپیک بر باد رفته بود. با این حال تارانت بر صحنه داخلی تسلط یافت و خود را به عنوان یکی از بهترین دوندگان استقامت در بریتانیا معرفی کرد.
در دهه ۱۹۶۰ او در مسابقات گوناگونی پیروز شد، از جمله دو بار در مسابقه ۸۷ کیلومتری لندن به برایتون، سه بار در مسابقه ۷۷ کیلومتری لیورپول به بلکپول و پنج بار در مسابقه ۷۰ کیلومتری از اکستر به پلیموث. او همچنین رکوردهای جهانی را در مسافتهای ۶۴ و ۱۶۱ کیلومتر به نام خود به ثبت رساند.
اما درست مانند مسابقه در لیورپول، تورنمنتهای متعددی نیز وجود داشت که نتوانست به پایان برساند. اغلب آنها به دلیل مشکلات گوارشی او بود. تارانت یا در مسابقات پیشتاز بود و یا در حالی که دلش را از درد گرفته بود، دیده میشد.
در اواسط دهه ۱۹۶۰، او دیگر به حضور در مسابقات داخلی راضی نبود و میل به یک چالش جدید و رقابت در عرصه بینالمللی داشت.
ماراتن آفریقای جنوبی که بین دوربان و پیترماریتزبورگ برگزار میشود، قدیمیترین فوق ماراتن جهان با مسافت حدود ۸۸ کیلومتر است. در سال ۱۹۶۸ این مسابقه هنوز در انحصار مردان سفیدپوست بود و سیاه پوستان و زنان حق شرکت در آن را نداشتند. با این حال برخی غیرمجاز در آن شرکت میکردند.
پس از آن که مقامهای آفریقای جنوبی با فشار انجمن دوندگان آماتور، درخواست تارانت را برای شرکت در این مسابقات رد کردند، او غیرمجاز وارد مسابقه شد.
مقام چهارم جایگاه ارزشمندی بود، اما پایینتر از حد انتظار تارانت بود. بنابراین سال بعد دوباره بازگشت. رقبای چندان قدری نداشت، اما تارانت با توجه مشکلات گوارشی مسابقه را شجاعانه و بسیار فراتر از انتظار با رتبه ۲۸ به پایان رساند. او دو بار دیگر در سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۷۱ در این مسابقات شرکت کرد، اما هر دو بار ناکام ماند.
در سال ۱۹۶۹، زمزمههایی در مورد مسابقات جدیدی به گوش میرسید که شرکت قومیتها و نژادهای گوناگون در آن آزاد خواهد بود. با نزدیک شدن به تاریخ موعود، مشخص نبود که آیا این مسابقه برگزار خواهد شد یا نه و در صورت برگزاری، تعداد و نسبت دوندگان سفیدپوست چقدر خواهد بود.
صبح ۶ سپتامبر ۱۹۷۰، دوندگان برای شرکت در این مسابقه که نامش ماراتن طلایی و مسافتش ۸۰ کیلومتر بود، جمع شدند. تنها یک سفید پوست در میان آنها بود: جان تارانت. او آن مسابقه را در پنج ساعت و ۴۳ دقیقه برد.
سال بعد، تعداد دوندگان سفید دو برابر شد و دیو آپفولد ۱۵ ساله که تمرینات خود را با تارانت شروع کرده بود، نیز به رقابت پرداخت. آپفولد میگوید: «ما منتظر پلیس، شاید حتی ارتش بودیم. زیرا در سال ۱۹۷۱ به سادگی اجازه نداشتیم با هم رقابت کنیم. بسیاری تازه پذیرفته بودند که رنگین پوستان هم میتوانند بدوند و اتفاقاً هم خوب میدویدند.»
تارانت دوباره برنده ماراتن طلایی سال ۱۹۷۱ شد و زمان خود را سه دقیقه بهبود بخشید، اما مشکلات جدی در حال ظهور بودند.
شش هفته بعد دچار خونریزی شدید شد و با استفراغ خون از خواب بیدار شد. پزشکان نتوانستند علت را تشخیص دهند و خیلی زود از بیمارستان مرخص شد. پس از آن، تارانت دوباره بیش از ۱۶۰ کیلومتر در هفته میدوید. اما به وضوح حالش خوب نبود.
به نظر میرسید حماسه نهایی او باقی مانده است. در ۲۳ اکتبر ۱۹۷۱، دوازده دونده، از جمله تارانت ۳۹ ساله در مسابقه ۱۶۱ کیلومتری رادوکس که در مرکز ورزشی آکسبریج در غرب لندن برگزار میشد، شرکت کردند.
در ۹۰ کیلومتری، او درد زیادی را تحمل میکرد و مسابقه را گاهی با راه رفتن و گاهی آهسته دویدن ادامه میداد. شبح که زمانی قدرتمند بود در حال محو شدن بود. تعداد کمی امید داشتند او مسابقه را به اتمام برساند، چه برسد به اینکه پیروز شود.
اما همانطور که بارها و بارها این کار را انجام داده بود، تارانت با انگیزه بسیار تلاش کرد و به نبرد ادامه داد. کم کم فاصله خود را با پیشتاز مسابقه، بنتلی کم کرد و ناگهان غیرقابل تصور، ممکن به نظر رسید.
در پایان، تارانت پس از بنتلی که ۱۴ دقیقه از او جلوتر بود، دوم شد، اما در خط پایان به زمین افتاد. او در این مسابقه که آخرین تورنمنت مهمش بود، شرایط وحشتناکی داشت، لبهایش کبود شده بود و دهانش کف کرده بود. سرانجام برادرش ویک، که در طول این سالها همواره کنارش بود، او را سوار ماشین کرد و «دونده شبح» برای همیشه ناپدید شد.
دو سال بعد تارانت به سرطان معده مبتلا شد و در ۱۸ ژانویه ۱۹۷۵ در ۴۲ سالگی درگذشت.
امروز، در خانهاش در هرفورد که نزدیک به باشگاه دو و میدانی شهر است، مجسمهای به افتخارش نصب شده که نوجوانان آسیبپذیر تحت پوشش ساختهاند.
آپفولد میگوید: «او به عدالت اعتقاد داشت. عدالت و برابری برای خودش و دیگران. نزدیک به پنجاه سال پس از مرگش، مردم هنوز نام جان تارانت را به یاد دارند.»
«اجازه نداشت رسماً برنده شود، اما همچنان مصمم بود توانایی خود را به مردم نشان دهد. این فقط در مورد دویدن نبود. بلکه در مورد باور به خود و غلبه بر ناملایمات هم بود. به همین دلیل است که مردم هنوز داستان او را دوست دارند.»