ضیافت شی جینپینگ تازه شروع شده است
روپرت وینگفيلد-هیز، بیبیسی
آیا شی جینپینگ، قویترین رهبر چین بعد از دههها، مائوی دیگری است؟
ربکا کارل، استاد تاریخ چین در دانشگاه نیویورک با تمسخر میگوید که مقایسه شی جینپینگ با مائو کار «احمقانه»ای است.
«اگر قرار باشد دو نفر را مقایسه کنید، باید چیزی را نشان دهد. مثل مقایسه پوتین با استالین یا لیز تراس با مارگارت تاچر.»
در نگاه نخست، شباهتها حيرتآورند. مائو – که با عنوان رئیس مائو شناخته میشد – چهره سیاسی تعیینکننده چين قرن بیستم بود. او از زمان تأسيس اين جمهوری در سال ۱۹۴۹ تا زمان مرگش در سال ۱۹۷۶ رئیس حزب کمونیست و رهبر کشور بود. هیچ رهبر چینی دیگری تا این حد به او نزدیک نشده است. تا الآن.
شی جینپینگ روز یکشنبه نخستین رهبری شد که از زمان مائو برای سومین دوره به ریاست حزب رسیده است. او در این ده سالی که در رأس بوده است تمام قدرت را در اختیار داشته است و رقبا را بیرحمانه حذف کرده است، مروج کيش شخصیت شده است، انتقادها را سرکوب کرده است و ايدئولوژی خود را – موسوم به اندیشه شی جینپینگ درباره سوسیالیسم با خصوصیتهای چينی برای عصری جدید – وارد قانون اساسی کرده است. او را با تهمایهای از شوخی رئیس همه چیز مینامند.
پرفسور کارل میگوید ولی باز هم خطاست که مائو را مستقیم به شی وصل کنیم چون این کار تمام اتفاقاتی را که در اين میانه افتاده است نادیده میگیرد و چینیهایی را که رؤیای کشوری متفاوت را داشتند و برای آن مبارزه کردند از قلم میاندازد.
او میگوید: «چنین کاری القاء میکند که خودکامگی در خون آنهاست و در آبی که مینوشند يا بخشی از فرهنگشان است.»
حقیقت این است که مسیر رسیدن شی به اینجا خیلی با ناگزیر بودن فاصله داشت. و رسیدناش به اینجا به همان اندازه محصول جاهطلبی خود او بود که نتیجه ناکامی حزب در ممانعت از چیزهایی است که نمیخواستند – تکرار دوره فاجعهبار حاکميت تکنفره مائو.
پروفسور کارل میگوید: «نخستین آشنایی من با چین در دهه ۱۹۸۰ رخ داد که بحث درباره آینده چین بسیار جدی، مهم و تعیینکننده بود. خود حزب در آن بحثها درگیر بود. اما سال ۱۹۸۹ نقطه پایانی بر آن بحثها بود.»
در سال ۱۹۸۹ – با فروپاشی اتحاد شوروی – امیدهای چین برای تغییر نیز زیر سایه تانکها و آتش مسلسلها به باد رفتند.
«ما خیلی دير رسيدیم»
در ده سال و اندی پس از مرگ مائو کشور هنوز در حال التیام یافتن بود. دهها ميلیون نفر در دوره او جان باخته بودند – ابتدا از گرسنگی به خاطر مأموریت ويرانگر او برای صنعتی کردن یکشبه چین؛ و بعد در تصفيههای خشن و پارانویدی رقبا، مخالفان، روشنفکران و «دشمنان طبقه».
مقام مائو در نهایت به دنگ شیائوپینگ رسید که از دو تصفیه جان به در برده بود و بر رهبری جمعی که هر ده سال عوض میشد، اصرار داشت.
تا سال ۱۹۸۹، اين رهبری شامل ژائو زیانگ دبیرکل اصلاح طلب حزب شد.
در بهار همان سال، صدها هزار نفر از دانشجویان و کارگران مرکز پکن را اشغال کردند و به فساد و افزایش قیمتها اعتراض کرده و خواهان اصلاحات شدند. پشت ديوارهای بلند ساختمان رهبری حزب کمونیست، ژونگنانهای، در رأس رهبری حزب شکافی پدید آمد. ميانهروها به رهبری ژائو زیانگ سعی کردند از اعتراضها به عنوان اهرم فشار بیشتری برای اصلاحات استفاده کنند. تندروها به رهبری نخست وزیر لی پنگ اعتقاد داشتند که هدف دانشجویان براندازی حزب است و خواهان سرکوب اعتراضها شدند.
ژائو به دیدار معترضان رفت و مصرانه در یک سخنرانی که حالا تاریخی شده است از آنها خواست که به اعتصابشان پایان دهند: «ما خیلی دیر رسیدیم. شما حق دارید درباره ما حرف بزنید و هر چه میخواهید از ما انتقاد کنید … ما همگی سالخوردهایم و دیگر برای ما مهم نیست. ولی شما هنوز جوان هستید، شما باید مراقب خودتان باشید.»
در پایان ماه مه، تندروها پيروز شدند. در ساعات اولیه صبح ۴ ژوئن، تانکها سرازیر شدند. کشتار میدان تیانآنمن بحث درباره اصلاحات سیاسی را تمام کرد. در عوض، حزب کمونیست به اصلاحات اقتصادی روی آورد.
تخمین میزان جانباختگان در سرکوب نظامی میدان تيانآنمن از صدها تا هزاران نفر میرسد
در سال ۱۹۹۲، دنگ – که «رهبر عالیمقام» چین باقی مانده بود – اعلام کرد که حزب باید اجازه بدهد که «اول بعضی از مردم ثروتمند شوند.». خيلی شگفتانگیز به نظر نمیرسد ولی همين گسستی قاطع از مائويسم بود. ریاضت انقلابی رو به زوال بود.
در صبحگاهی سرد در ژانویه ۱۹۹۰، در باراندازی در شهر گوانگژو سوار قايقی شبانه شدم. اولین بار بود که چین را میدیدم. هوا بوی گوگرد حاصل از سوختن زغالسنگ میداد. در بیرون، خيابانها رودی از دوچرخه بودند که کارگرانی با کلاه آبی و کتهای مائویی سوارشان بودند. گاه و بیگاه سیل دوچرخهها راه را برای عبور اتوبوس یا خودرویی از مقامات باز میکرد.
طی شش ماه بعد در کوهستانهای يوننان دوچرخهسواری کردم، در کاخهای سلطنتی پکن گشت زدم و سوار قطاری شدم که توسط دو موتور بخار دودزده کشیده میشد و تا اعماق کویرهای سینکیانگ در غرب رفتم. منظرها بینظیر بودند ولی فقر روانفرسا بود. هر جا که میرفتم مردم به من میگفتند که چین در مقایسه با غرب چقدر «عقبمانده» است. ولی نشانهایی از تغییر هم دیده میشد.
تا وقتی که در سال ۱۹۹۸ به چین بازگشتم، کل کشور پیام دنگ را که «ثروتمند شدن با شکوه است» ورد ضمیر کرده بود. آن سال حزب کمونیست دستور فروش تمامی بورس مسکن چین را که در تصاحب حکومت بود صادر کرد. خیل عظیمی از حیاطهای آجری خاکستری پکن ویران شدند و جای خود را به شیشه و فولاد دادند.
شعاری که همه زمزمه میکردند «شیا های» بود یا «در دریا شیرجه بزنید». یعنی شغل قدیمیتان در شرکتی حکومتی را رها کنید و سراغ تجارت خصوصی بروید. به ياد دارم که روزی يکی از دستیاران ما وارد دفتر بیبیسی شد و کارت شناساییاش را تحویل داد و گفت «من دارم میرم شنژن» که شهری رو به ترقی در ساحل جنوبی چین بود.
مائو درهای اقتصاد چین را به روی جهان بسته بود. حالا جانشیناناش این درها را باز کرده بودند. در سال ۲۰۰۱، چین عضو سازمان تجارت جهانی شد. در حاشیه ساحل جنوب شرق چین شهرهای تازهای مانند قارچ روییدند. بعضیها تخصصشان در دکمه و زیپ بود و بعضی فندک میساختند. در ژیجيانگ شهری پیدا کردم که فقط جوراب تولید میکرد، دهها ميلیارد جوراب.
در سال ۲۰۰۸ که آماده ترک چین میشدم، فرودگاه دوره شوروی آنجا جای خود را با بنایی عظیم و خیرهکننده با طراحی نورمن فاستر داده بود. و اولین خط قطار پرسرعت بین پکن و تیانجین راهاندازی شد.
چین سریعتر از هر کشور دیگری در تاریخ داشت ثروتمند میشد. اما این جریان نیروهای دیگری را هم آزاد کرد.
افول یک شاهزاده و طلوع شاهزادهای دیگر
در چین تعبیر قدیمی و رایج وجود دارد که میگوید: «آسمان بلند است و امپراتور بسیار دور». يعنی هیچ کس تماشا نمیکند چه کار میکنید.
در دوره خلف شی، هو جینتائو، این سخن بیشک درست بود – فساد رو به رشد بود و اقتدار او آشکارا نادیده گرفته میشد و حتی به چالش کشیده میشد.
با افزایش قمیت زمین به خاطر اصلاحات، مقامات حزب در سراسر چین املاک دهقانان روستایی را مصادره میکردند و به ساختمانسازان میفروختند و سهم عظیمی از پول را به جیب میزدند.
در سال ۲۰۰۵، یک دیویدی قاچاقی به دست من رسید از روستایی به اسم دینگژو در استان ههبی. فیلم نبردی سنگین میان کشاورزان محلی و دهها نفر از اوباش مسلح در خدمت شرکت برق حکومتی را نشان میداد که آنها را از زمینهایشان بیرون میراندند. کشلورزان در مزارعشان کانالهای عمیقی حفر کرده بودند. اوباش هنگام سحر با تفنگ ساچمهای به روی آنها آتش گشودند و با میلههای فولادی به جان کشاورزان افتادند. شش نفر کشته شدند.
ماجرا ريشهدارتر از اینها بود. در پکن، به یاد دارم که به باشگاهی شبانه میرفتم که مشهور بود صاحبش مواد مخدر غیرقانونی و زنان جوان زیبا را در اختیار افراد پولدار میگذارد. شريک تجاری او اداره امنیت عمومی – یا پلیس – بود.
ریچارد مکگرگور رئیس دفتر سابق فايننشنال تایمز پکن میگوید که تازه این نوک این کوه یخ بود. او میافزاید: «همه چیز و همه کس سهم خودشان را داشتند ولی کنترل از دست در رفته بود. اوضاع داشت شبیه اندونزی دوران سوهارتو میشد که همه چیز شالودههای نظام را داشت میفرسود.»
در این دوره جنگ تجاری بین چین و اتحادیه اروپا بر سر سهمیه منسوجات بود که دعوتی نادر داشتم تا با وزیر تجارت مصاحبه کنم. این جور مصاحبهها با مقامات ارشد چینی به شدت ملالآور بودند ولی اين یکی درست خلاف بقیه بود.
نام وزیر بو شیلای بود. فردی بلندقد و خوشچهره با جذابیتی سرکش. به نظر میرسید که بو از این چالش لذت میبرد و با هوشمندی و قاطعیت سؤالها را پاسخ میدهد. با خودم فکر کردم: «اين آدمی است که هر جایی میتواند به عنوان سیاستمدار موفق شود.»
در سال ۲۰۰۷، بو را فرستادند تا شهر چانگکینگ، شهری بزرگ در کرانههای رود یانگتسه در کوهستانهای جنوب غرب چین را اداره کند. این شهر آن روزگار به خاطر جرایم سازمانیافته بدنام بود.
این یکی از آخرین عکسهای موجود از بو شیلای است که زمانی ستارهای در حال ترقی در حزب بود
بو حرکت بیرحمانهای علیه فساد آغاز کرد، صدها مجرم، تاجر، سیاستمدار و پلیس را به دام انداخت. او زیرساختهایی مجلل از جمله مسکن عمومی ایجاد کرد. شگفت اينکه او «فرهنگ سرخ» را هم احیا کرد و یادگیری ترانههای دوره مائو در ستایش از حزب کمونیست را برای همه الزامی کرد. بسیاری از حاکمیت بو وحشتزده شدند ولی میان طبقه کارگر او به شدت محبوب بود.
سیاستمدارانی از پکن آمدند تا «الگوی چانگکينگ» را مطالعه کنند. یکی از آن افراد شی جینپینگ بود که ستاره اقبالش رو به درخشش بود.
سپس در سال ۲۰۱۲، بو که سالها بود پایگاه قدرتاش را تحکیم میکرد، طی داستانی خارقالعاده از قتل، فساد و توطئه بینالمللی به زیر کشیده شد که چین را تکان داد. او حالا در زندان است و محکوم به حبس ابد.
اما الگوی چانگکینگ او بیشک نسخهای اولیه بود برای کاری که شی به زودی در سراسر چین انجام میداد.
شی برای خودش شاهزادهای بود – پسر شی ژونگشون یکی از دستیاران مائوکه ابتدا تصفیه شده بود و بعداً از او اعاده حیثیت شد. همکاران شی او را در جوانی فردی متواضع، با انضباط شخصی و سختکوش توصیف میکنند ولی در هر صورت فردی عادی. حتی در شب رسیدناش به مقام دبیر کلی حزب کمونیست هیچ نشانهای از اینکه چه اتفاقی قرار است بیفتد موجود نبود.
تا زمانی که شی در سال ۲۰۱۲ به رهبری حزب منصوب شد، فساد به بالاترین مدارج حزب رسیده بود. این امر باعث وحشت بزرگان حزب شد که این وضعیت را تهدیدی جدی میدیدند ولی فرصتی را هم در اختیار شی قرار داد که خود را در مقام منجی جا بیندازد.
پرفسور استیو تسانگ که رئیس «مؤسسه چین» در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی در لندن است میگوید: «فکر میکردند سه تا شش ماه طول میکشد ولی این کار فقط مبارزهای با فساد نبود. این حرکتی بود برای تصحیح حزب و قرار بود همواره ادامه پیدا کند.»
پس از سقوط حیرتآور بو، صدها هزار نفر از اعضای کادر حزب تحت بازرسی قرار گرفتند. بیش از ۱۰۰ هزار نفر متهم به فساد شدند از جمله ۱۲۰ نفر از مقامات ارشد. فساد به شدت کاهش یافت و محبوبیت شی به اوج رسید.
او حالا مهمات لازم را برای نابود کردن قویترین رقبای سیاسی خود در اختیار داشت. او دستور بازداشت ژو يونگکانگ را در سال ۲۰۱۴ صادر کرد که تا دو سال قبل عضو کمیته اجرایی پولیتبورو بود و یکی از قویترین مردان چین. ژو نیز که در سال ۲۰۱۵ محکوم شد حالا ایام حبس ابد را میگذراند.
این امر در دوره پسا-مائو بیسابقه بود.
آقای مکگرگور میگوید: «فکر میکنم بزرگان حزب حس پشیمانی خریداری مغبون را داشتند.»
تحکیم قدرت بیرحمانه و شگفتآور شی باعث شده بسیاری او را به مائو تشبیه کنند. اما ویرانگری مائو ریشه در تمایلش به ساختن آرمانشهری سوسیالیستی داشت. شی چه چیزی را میخواهد بسازد؟
پروفسور کارل میگوید: نه آن چیزی که مائو میتوانست به جا بیاورد.
او میگوید: «امروز چین هیچ خصلت سوسیالیستی ندارد. فرودستی کار در برابر سرمایه کامل شده است. اگر یک سوسیالیست واقعی باشيد، باید تصوری از دموکراسی طبقاتی، از عدالت، از سلسله مراتب و ضدیت با سلسله مراتب داشته باشید. هیچ کدام از اینها حتی بخشی از اندیشه شی جینپینگ نيستند.»
چین دوره مائو را در بینش شی نمیتوان بازشناخت
تنها چیزی که از چین دوره مائو باقی مانده است حزب است. او میگوید و این آن چیزی است که واقعاً برای شی مهم است.
«او معتقد است که در دنیای سرمایهداری به شدت رقابتی و مسابقه تسلیحاتی به شدت رقابتی با آمریکا، تنها راه موجهِ رقابتی باقی ماندنِ چین این است که تنها حاکمیت یک حزب باقی بماند و آن هم حزب کمونیست است.»
متوسل شدن به سکاندار اعظم
هیچ چیزی مثل مائو به حزب کمونیست مشروعیت نمیدهد – او چهره انقلابی نمادینی است که تصویرش هنوز برفراز میدان تيانآنمن ديده میشود که از آنجا تأسیس جمهوری خلق چین را اعلام کرد.
در نتیجه، میراث مخرب او با احترام از نظرها پنهان شد. و حالا شی از هیچ فرصتی برای متوسل شدن به مائو حتی با غصب عنوانهای منسوخ او – مثل سکاندار اعظم، رهبر خلق، رئیس – نمیگذرد. ولی آنچه او خواهان آن است بسیار عظیمتر است.
پروفسور تسانگ میگوید: «امپراتوران عظیم کسانی هستند که الگوی واقعی شی هستند و اين فرد در این زمینه بسیار جاهطلب است.»
به گفته او، هدف شی فرهنگ اسطورهای باشکوه چینی است – تیان شیا يا «همه زیر آسمان». چینی متحد که وطن ملتی متحد باشد. پروفسور تسانگ میگوید: «وطنپرست چینی کسی است که عاشق چین، حزب کمونيست و رهبر آن باشد. و مقصودش از چینی فرهنگ هان است.»
در چینِ دوره شی تقریباً هیچ جایی برای تنوع وجود ندارد. ۱۲ میلیون مسلمان اویغور به اجبار باید تن به یکسانسازی دهند. برنامههایی مشابه در تبت و مغولستان داخلی هم در جریان است.
آقای مکگرگور میگوید: «سیاستهایی که شی به کار بسته است – اردوهای بازآموزی – کارشان این است که آنها را چینیتر کند تا اويغور. این کار نسلکشی فرهنگی است.»
این کار به شدت با تصور حکومت چند-قومیتی مائو تفاوت دارد که در آن، در نظر، گروههای مختلف استقلال بیشتری داشتند. پدر اقای شی نیز مشهور به آشتیجویی و احترام به اقلیتهای قومی چین بود.
اما پسرش در پی ملیگرایی قومی تندروانهای است که میخواهد همه چینیها را در داخل متحد کند و قدرتهای خارجی را که از نظر پکن سعی در محاصره و تضعیف چین دارند دور کند.
در نوامبر سال ۲۰۱۵، از جزیره پالاوان در فیلیپین با هواپیمای تکموتوره سسنای کوچکی پرواز کردم. مقصد ما پاگاسا، جزیره مرجانی تحت تسلط فیلیپین ۴۰۰ مایل دورتر در میانه دریای چین جنوبی بود. برنامه ما این بود که از نزدیکی یک پایگاه نظامی تازه چینی که روی جزیریای مصنوعی بر فراز «صخرههای شرارت» ساخته شده بود عبور کنیم.
نزدیکتر که شدیم دورنمای باند فرودگاه و یک جزیرهای فوقالعاده به طول ۹ کیلومتر پدیدار شد.
چین جزایر تازهای در صخرههای مرجانی دریای جنوب چین میسازد
ناگهان روی رادیو با صدای بلند هشداری به چینی و انگلیسی به گوش رسید: «هواپیمای نظامی خارجی در شمال غرب صخرهها شرارت، این نیروی دریایی چین است! شما به حریم هوایی چین نزدیک میشوید. برای پرهیز از برخورد بعدی، برگردید و بلافاصله اینجا را ترک کنید!»
ما هواپیمایی غیرنظامی در حریم هوایی بینالمللی بودیم. ولی اهمیتی نداشت.
این جزایر دریای چین جنوبی فقط یکی از جسورانهترین و آشکارترین حرکتهای شی برای به دست گرفتن تسلط خارجی در نزدیکی چین است. تایوان میتواند مورد بعدی باشد.
آقای مکگرگور میگوید: «چین حالا همه کارهایی را میکند که همیشه میخواسته بکند ولی تا کنون قدرتاش را نداشته است. تایوان همیشه اینجا بوده است. دریای چین جنوبی همیشه اینجا بوده است. سراغ آمریکا رفتن و بیرون کردناش از آسیا هميشه بلندپروازی بود ولی هیچ وقت با صدای بلند اعلاماش نمیکردند.»
حالا چین با صدای بلند اعلاماش میکند و ديپلماتهای «گرگ مبارز»ش که نامشان را از يک فیلم تجاری میهنپرستانه اکشن گرفتهاند حالا زبانشان تهاجمیتر شده است. در چین این رویکرد به شدت محبوب است.
اما سوزان شرک، کارشناس چین در دولت بیل کلینتون رئیسجمهور سابق آمریکا، میگوید سیاستهای شی تنها آن جهان خصمانهای را ایجاد میکند که ادعا میکند در برابر آن دست به دفاع میزند.
او میگوید: «دعوا راه انداختن با همسایگانتان. رونمایی از برنامههایی برای ایجاد جزایر عظیم مصنوعی و مجهز کردنشان به سازههای نظامی. وارد آوردن فشار بیشتر به ژاپن و تايوان. اينها به نوعی حصر خود است که سیاست خارجی چین باعث آن شده است.»
جایگاه چین به عنوان بزرگترین کارخانه و بازار دنیا و قدرت خارقالعادهاش باعث گستاخی چین شده است. چین تا به حال توقفناپذير به نظر میرسید و آماده به زیر کشیدن آمريکا از جایگاه بزرگترین اقتصاد جهان.
و ناگهان کووید اختلالی در اوضاع ایجاد کرد.
دشواری در داخل
اوایل امسال يک دوست چینی فقط ۸۳ روز را محبوس در هتلی در شانگهای گذرانده بود.
او میگوید: «آدم دیوانه میشود. ترکيبی است از افسردگی و خشم. بعد از مدتی احساس میکنی نمیتوانی نفس بکشی. تنات شروع به خاموش شدن میکند. هر روز مثل روز قبل است. انگار زمان متوقف شده است.»
او گرفتار بزرگترین و طولانیترین مقررات منع عبور و مرور و قرنطینه در چین شد. قرار بود چهار روز طول بکشد و بعد چهار روز دیگر و چهار روز دیگر. مدتی بعد، کارکنان هتل دیگر چیزی به او نمیگفتند.
پرفسور دالی یانگ در دانشگاه شیکاگو که سیاست کووید صفر را که شی شخصاً آن را تصویب کرده است مطالعه کرده میگوید: «حيرتآور است که چطور چین این اندازه طولانیمدت این قرنطینه را ادامه میدهد – اینها به شدت اختلال ایجاد میکنند.»
پروفسور یانگ میگوید در سال اول کووید ممنوعیتها معنی داشتند. کوتاه بودند و اجازه میدادند زندگی در چین ادامه پیدا کند. حتی آن موقع حس غروری وجود داشت که این کشور بهتر از بقیه جهان با ماجرای همهگیری برخورد کرده است. او میگوید: «حالا دیگر وضع اینطور نیست.»
رشد اقتصادی به ۲ درصد کاهش یافته که پایینترین میزان در سی سال اخیر است. بازار املاک چین در سقوط آزاد است. بیکاری جوانان حدود ۲۰ درصد است. جنگ اقتصادی با آمریکا هم اوضاع را وخیمتر کرده است. و خشم زیر پوست جامعه در جریان است.
دوست من از شانگهای به خاطر میآورد که: «هر شب پس از نیمهشب مردم در رسانههای اجتماعی شروع به همرسانی ویدیو کلیپهایی میکردند. خشمشان را نسبت به حزب کمونیست حتی رهبران بسیار ارشد اعلام میکردند. میگفتند که این نظام چقدر سنگدل و خشن شده است.»
ساکنان خشمگین طی قرنطینه و ممنوعیت عبور و مرور چندین ماهه شانگهای با مسئولين رو در رو شدند
ویدیو کلیپها به سرعت حذف میشدند. اینترنت بلافاصله از هر گونه نشانهای از اعتراض يا انتقاد پاکسازی میشود ولی عصبانیت از سیاست کووید صفر همچنان ملموس بوده است – حتی نشانههای نادری از اعتراضها هم ولو به صورت لحظهای پدیدار شدهاند و اندکی بعد خاموش شدهاند. به سختی میتوان انکار کرد که ميلیونها نفر چینی شی را شخصاً مسئول ظالمانه بودن ممنوعیتهای سختگیرانه چین میدانند.
خانم شِرک میگوید ترس و وفاداری منجر به «تبعيت بيش از حد و اجرای بيش از حد چیزی شده است که خود شی از ابتدا میخواست.»
و به نظر میرسد که جواب هم داده است. لی کیانگ رییس حزب در شانگهای که ناظر قرنطینه جنجالی شهر بود به مقام نخستوزیری و نفر دوم قدرت پس از شی رسیده است.
پشت صحنههای برنامهريزیشده، حزب کمونیست چین میزبان جهانی خونریز است. شی در میان وفاداراناش و بدون داشتن هيچ وارثی حالا فرمانده بلامنازع کشوری به شدت ثروتمندتر با نیروی نظامیای بسیار قویتر است. و برای اولین بار جهان مطمئن نیست از چین چه انتظاری باید داشته باشد. شی نگهبانان قدیمی – هم منتقدان و هم محتاطان – را به حاشیه رانده است.
خانم شرک میگوید: «در گذشته، هميشه میشد روی عملگرا بودن رهبران چین درباره سیاست اقتصادی و دوراندیشیشان در سیاست خارجی حساب کرد. حالا اين وضع را نمیبینیم.»
مشهور است که دنگ شيائوپینگ گفته بود چین باید «ظرفيتاش را پنهان کند و منتظر زمان شود.»
آن زمان فرا رسیده است.
در سال ۲۰۱۷، شی در آغاز دور دوماش اعلام کرد: «چين به پا خاسته است، ثروتمند شده است، قوی شده است و به سوی صحنه مرکزی در حرکت است.»
سخنان او تعمداً پژواک سخنان مائو در سال ۱۹۴۹ بر فراز دروازه صلح آسمانی در ميان تيانآنمن بود: «مردم چین به پاخاستهاند.»
اما چین شی چین مائو نيست – و بلندپروازی شی برای خودش و کشورش بسیار عظیمتر از چیزی است که مائو هرگز تصورش را میکرد.
از بسیاری جهات، مائو ویرانگری بود که قواعد بازی را نه یک بار که بارها به هم زده بود. اما شی هرجومرجطلب نیست – حتی شورشی هم نیست. و بیشک خواهان بازگشت آشوبهای دوره مائو نيست که خانواده خودش را نیز از هم گسیخت.
چيزی که میخواهد این است که قویترین رهبری باشد که چین تا به حال داشته است – و حزب کمونيست اين پیروزی را تقدیم او کرده است.