فرهنگ و هنر هفته؛ برگشت ترانههای قدیمی، سینمای ما و سینمای آنها و مخدوش شدن تابلوی خیابان شجریان
- نویسنده, مسعود بهنود
- شغل, روزنامه نگار
در دومین هفته از پائیز، همزمان با ادامه فشارها بر هنرمندان، زنان و استادان دانشگاه، برنامه خالصسازی، با وجود همه مخالفتهای ابرازشده، ادامه دارد. در هفتهای که گذشت در اخبار و مصاحبههای مقامات و تبلیغات نشریات و رادیو تلویزیون تاکید شد که شادسازی مردم و ایجاد فضاهای تفریحی آغاز شده است. همزمان نمایشهای شاد و کمدی فراوان شده که بازیگران صاحب نام در آن حضور ندارند، اما سالنهای تئاتر و کمابیش سینما از مسایل جامعهشناسانه دور، و دستها در تولید کمدی باز شده است.
مسابقات سرگرمکننده و کنسرتهای خیالانگیز با ترانههای «مرا ببوس» و «یار دبستانی» و در نهایت «ای مرز پرگهر» در کاخهای سلطنتی، به اجرا درآمد؛ گیرم تابلو نام شجریان برای خیابانی باریک مخدوش شد، اما معصومه قاسمیپور، بازیگر سینما و تئاتر هم با موهای تمام سفید از زندان آمل آزاد شد. افتتاح باشگاههایی برای طلاب جوان هم در دستور قرار گرفت و اولین باشگاه پینت بال در بهار همدان افتتاح شد.
برای زنان جوان دنیای فیلم و تئاتر، حتی هنگام تحصیل در دانشگاه، شرایط ویژه خالصسازی ادامه دارد و قانون هنوزبهتصویبنهایینرسیده حجاب و عفاف اجرا میشود. بخشی از قدیمیها رسما اعلام داشتند که دیگر فعالیت هنری و بازیگری نمیکنند. گروهی با پرداخت جریمه تعیین شده در صف نوبت هستند، برخی نیز از کشور خارج شدهاند و نامشان در فعالیتهای فرهنگی در کشورهای دیگر مطرح میشود.
ریحانه طراوتی، ۳۲ ساله، که در شماری از پروژههای سینمایی، عکاس و فیلمبردار پشت صحنه بود، بعد از حضور در سه دادگاه با اشکار شدن گناههایی که وکیلان هم ابراز داشتهاند که مفهوم روشن قانونی ندارد، به فرانسه رفت و نوشت «راهی نماند جز ترک کردن ایران.» منیره منتظری، عکاس یزد به دوسال زندان و توقیف تلفن همراه به دلیل یک توییت. نفر هشتم از ادامه یلدا معیری عکاس.
تنها جشن سینمایی و تلویزیونی در ۲۳ سال خود فهرست نامزدهای تندیس حافظ بازیگران مرد و زن را اعلام داشته که از ۱۲ نفر نامزدهای مرد ۴ تن آشنای فیلمشناسان هستند و در فهرست ۱۲ بازیگران زن، لیلا حاتمی، هدیه تهرانی، پریناز ایزدیار و الناز شاکردوست آشنایند.

منبع تصویر، Alireza.adambakan
تابلو هفته: جاودانگی کجا
علیرضا آدمبکن در پایان نمایشگاهی دیگر، زیر نقاشی خود نوشته:
نقاشی که توان خود را به پای راه و رسمها
و عواطف زندگی میگذارد
تا از لحظه حال،
دلایل پایداری خود را پیدا کند،
از اینروست که انسانهایش در سطح عمودی
با کنایه کنار هم قرار میگیرند
تا در کنار این پیوستگی و انسجام
به فراتر از قضاوت بنشیند
که جاودانگی کجای زندگی معنا مییابد
منبع تصویر، Poster Tarane
ترانههای ماندگار
قصه ترانههای ماندگار، یک نمایش به تهیهکنندگی آزیتا موگویی و نویسندگی و کارگردانی جلالالدین دری است، درباره ۶ ترانه ماندگار تاریخ موسیقی ایران. ترانههایی چون «مرا ببوس»، «تنهایی»، «شاخه گل»، «زندگی»، «یار دبستانی»، و ترانه جاودان «ای ایران» که در هر بخش، داستانی درباره این ترانهها به اجرا در میآید و سپس ترانه با اجرای سالار عقیلی بازخوانی شد.
بازیگران این نمایش به ترتیب ورود به صحنه عبارت بودند از: محمد نادری، فریبا نادری، نگین خامسی، محیا دهقانی، محمد معتضدی، آرش فلاحت پیشه، فرانک جواهری، نورا هاشمی، پانتهآ مهدی نیا، محمدرضا مالکی و سام قریبیان در نقش دکتر حسین گلگلاب، سراینده ترانه جاودان «ای ایران»، صالح میرزا آقایی در نقش روحالله خالقی و امین ایمانی در نقش غلامحسین بنان.
«قصه ترانههای ماندگار» با بیست و یک اجرا به پایان رسید و گفته شده در هفته اول ۱۲ هزار نفر بلیت خریدهاند. شروع این اجرا با سالگرد اعتراضات سال پیش همزمان شد . این اجرا در کاخ سعدآباد بود.

منبع تصویر، film_news
سینمای من، سینمای آنها
اکران نیمه نخست سال ۱۴۰۲ در حالی به پایان رسید که فروش و استقبال بی سابقه از فیلم «فسیل» همه معادلات گیشه و اکران را تحت تاثیر خود قرار داد، این در حالی بود که در کنار این فیلم آثاری مثل «شهر هرت»، «سه کام حبس»، «آهنگ دو نفره»،«کت چرمی» و «غریب» هم توانستند در گیشه کمی حساب خود را از مابقی فیلمها جدا کنند.
به گزارش فیلمنیوز، اکران سال ۱۴۰۲ با نمایش فیلمهای نوروزی آغاز شد. فیلمهای «فسیل»، «غریب»، «عروس خیابان فرشته»، «بچههای طوفان» روی پرده رفتند. میزان استقبال از این فیلم ها اکرانهای بعدی را تحت تاثیر خود قرار داد. آنچه که در اکران نیمه نخست سال بیش از هر چیزی جلب توجه میکرد اکران تعداد قابل توجهی فیلم بود که اقبالی در گیشه و جذب مخاطب نداشتند، از همین رو تعداد فیلمهای کم فروش در نیمه اول سال تا حد زیادی به چشم آمد.
اتفاق ناگواری که در جریان اکران نیمه اول سال افتاد، انتشار غیرقانونی چند فیلم مهم بود که همگی جز شانسهای گیشه محسوب میشدند. این روند اواخر سال گذشته با انتشار نسخه با کیفیت فیلم «برادران لیلا» شروع شد، با «جنگ جهانی سوم » ادامه پیدا کرد و در نهایت به انتشار غیر قانونی «تفریق»، «بی رویا» و «ارادتمند، نازنین، بهاره و تینا» ختم شد.
به نوشته شرق، محمد خزاعی در دومین جشن مهر سینما، خطاب به فیلمسازان گفت: «از همه زوایا میشــود به زندگی مردم نگاه و به هر نحو با آنان گفت وگو کرد و آنان را دید، بســتگی دارد که اندیشه سینماگر چه باشد. در این جامعه هم مشکلات و پلشتی ها و هم زیباییها و موفقیت ها وجود دارد، بستگی دارد فیلم ساز نگاهش به جریانهای اجتماعی کشور چگونه باشد. از برخی فیلمسازان جوان می پرسم که چرا اینقدر فیلم های تلخ می سازید، در جواب میگویند که در این شرایط اجتماعی و نابرابر و نابسامان اقتصادی که در کشــور وجود دارد، چطور از امید صحبــت کنیم، از رونق و افتخارات ملی بگوییم، از دستاوردهای خوب کشور بگوییم».
اعتماد در گزارشی پیرامون معرفی فیلم نگهبان شب برای اسکار، نظر مطلعین را پرسیده. هوشنگ گلمكانی، مدیر مسوول ماهنامه فیلم امروز گفته: «از آنجايي كه نهادی دولتي مسووليت معرفي فيلم به اسكار را برعهده دارد پس فيلمي را انتخاب ميكند كه با گرايشها و حال و هواي خودش و سياستهاي رسمي سازگار و نزديك باشد. معمولا هم متوجه نمیشوند كه فيلم برگزيده معيارهاي موفقيت در رقابتهای اسكار را دارد يا خير؟ خيلي وقتها هم فيلمهاي ارزشي براي حضور در اسكار انتخاب ميشود.»
احمد طالبينژاد، کارشناس سینما ابراز اميدواری کرده که فیلم انتخابی دولت نگهبان شب جايزه بگيرد با این تاکید که ميركريمي فيلمساز خوبي است، فيلم بد در كارنامهاش ندارد و اميدوارم موضوع اخلاقي كه تم همه فيلمهاي اوست بتواند نظر خارجيها را هم جلب كند. اما اگر او انتخاب نشد و جايزه نگرفت، ما از انتخاب اشتباه خودمان درس بگيريم و بگذاريم گزينش فيلم براي اسكار سير طبيعي خود را داشته باشد.
شاهين شجري كهن، منقد سینما بيتعارف گفته مسوولان خود میدانند «نگهبان شب» موفقيت و شانسي در اسكار ندارد ولي ميخواهند افراد موجه و بيدردسر برای حضور در مجامع جهاني انتخاب كنند تا مشكلساز نباشند، وگرنه چرا از ميان نسل جديد و فيلمهاي جوانان، فيلمی انتخاب نكردند؟
پخش غیرقانونی فیلمهایی که در هنگام نظارت و بازنگری راه به فضای مجازی پیدا می کند، ماجرایی حیرت آور است. در حقیقت نوعی جریمه است که تهیه کنندگان را هدف میگیرد. مانند فیلم «ارادتمندم….» که با بازیگری مهناز افشار تمام شد اما دیگر امکان نمایش عمومی نیافت ونسخه قاچاق آن آزاد شد. باید پرسید فیلم را آیا تهیه کنندهاش به دنیای مجازی فرستاد و خود را ورشکسته کرد
در گزارش «هم میهن» درباره قاچاق فیلمهای توقیف شده۷ جمال ساداتیان تهیه کننده یادآور شده : «سعید روستایی برای فیلم «برادران لیلا»، پروانه ساخت گرفت. بعد گفتند این فیلم، اقدام علیه امنیت کشور است. حالا این فیلم پروانه نمایش ندارد، اما پروانه ساخت داشت. حالا باید پرسید این فیلم میخواسته کودتا یا جاسوسی کند.؟در این شرایط اساساً امنیت حرفهای برای ساخت فیلم در کشور از بین میرود و فیلمساز را از صرافت ساخت فیلم میکند.»
سرزمین کهن بعد ده سال
در مقدمه گفتگویی با سازنده یک سریال تله ویزیونی با نام سرزمین کهن، بهناز شیروانی از سریالی مینویسد ساخته کمال تبریزی. سریالی که ۱۰ سال از ساخت آن میگذرد که اولین قســمت این مجموعه روی آنتن شبکه سه سیما رفت اما متوقف شد. در سالهای بعد با مدیران دیگری که در صدر مدیریت تلویزیون نشستند بررسیها و اصلاحها شد تا پس از وقفهای چهارســاله، با تغییر نام به سریال «سرزمین مادری» پخش شود. اما باز هم نشد تا اعلام گردید که از ۱۴ مهر ماه از شبکه ۳ سیما پخش خواهد شد.
موضوع سریال روایتگر وقایع سیاســی ایران از ســال ۱۳۲۰ تا انقلاب اسلامی در بستر زندگی یک پسربچه را شرح می دهد. اما در ظاهر اعتراضهایی صورت گرفت که حجم زیادی از سوی قوم بختیاری بود. کارش به بالاترها کشید، مجلس دخالت کرد و پخش این ســریال را متوقف کرد.
همزمان با انتشار خبر این که سریال از نیمه مهرماه بعد ده سال از نقاب بیرون میآید. خبرنگار روزنامه شرق در مقدمه گفتگو با کمال تبریزی نوشته: «در چند ماه گذشــته اتفاقهای ناگواری را در سینما رخ که یکی از آنها ازدســت دادن نیروهــای مؤثر و مفید ســینمای ایران بود و از طرفی مشکل معیشت سینماگران.»
سازنده سرزمین کهن پاسخ داده: «متأسفانه فعلا شرایط خوبی نداریم و این بیشتر مربوط به وضعیت اخیر و نامناسب اجتماعی است. مادامی که مسائل مبتلابه فعلی جامعه به نحــوی با درایت و مدیریت برطرف نشــود، وضع به همین منوال پیش خواهد رفت و شرایط به تعادل لازم نخواهد رســید.»
منبع تصویر، TIVAL
کمین ژاله، کمدی ضد جنگ
کمین ژاله، نمایشی ایرانی کمدی است که با نگاه ضد جنگ به طرح موضوع دفاع از میهن و سربازان ارتش میپردازد. چند سرباز شناسایی در میانه عملیات از گروه جدا شده و به مکانی مخفی میرسند که سرگروهبانی سالهاست در آنجا وظیفه دیده بانی از گذرگاه مهمی را برعهده دارد. اما این جا کمیک است. موقعیتهای کمیک با بهره از لهجه اقوام ایرانی، تماشاگران را با موقعیتی از داستان مواجه میکند که همراه با اشک و لبخند است.
نمایش کمین ژاله که در سی و نهمین تئاتر بینالمللی فجر، جایزه ویژه هیات داوران را دریافت کرده است. نویسنده و کارگردان آن حامد مکملی است و بازیگران آن مرتضی نجفی، حامد مکملی، امیر امیدی راد، حسن یاوری، امیرمحمد خوشنواز و پیام نوروزی
محمد فلاخویی در توضیح نمایش کمدی در دیوار تیوال نوشته: این نمایش روایت تعدادی سرباز است که در کمینی گرفتار میشوند. سرگروهبانی که سالها در آنجا مراقب ژاله است در مواجهه با سربازان موقعیتها و اتفاقات ویژهای خلق میکند… این پنج نفر فقط نشاندهنده حضور اقوام مختلف ایرانی در جنگ هشت ساله نیستند، بلکه تفکر و حال و هواهای مختلف رزمندهها را نمایندگی میکنند که گویا برای آدمای امروز جامعه ما کمرنگ شده ، حرفهایی گاه به زبان کمدی و گاه در قالب تراژدی .
محمد شکاری یزدی در دیوار تیوال نوشته: این نمایش را دیروز دیده بودم. امروز آمدم برگردم که یکی از افرادی که که آنجا بود گفت حالا که آمدهای، بنشین و یکبار دیگر کمین ژاله را ببین. من هم یکبار دیگر ولی این بار عمیق تر این تئاتر را دیدم. تئاتر کاملا سمبولیک است. افراد همان چیزی میشوند که از بچگی در آرزوهایشان و در انشاهایشان منعکس است.
جنگ نیروی جامعه را تحلیل میبرد. همه از آن فرار میکنند. یکی مانند بچه تهران میخواهد درس بخواند و کسی شود، دیگری میخواهد ازدواج کند و برای خودش خانواده بسازد … اما در فرار از جنگ و پایان جنگ گیر افرادی مانند سرگروهبان میافتند که سنتها را نمایندگی میکند و بسیار خشک است و اجازه تحول نمیدهد.
به نوشته این تماشاگر: بایستی از سنتهای کهن گذشت و به آزادی رسید و باید زندگی کرد و چه نمادی بهتر از زن (ژاله یا مهسا!). طنزتلخ ضدجنگ بود چهار نفر هرکدام روایت خود را داشتند و برای هیچ کدام جنگ تقدسی نداشت که برای بعضی حتی ضدارزش بود، گویشهای قزوینی و مازندرانی به دل مینشست ، بازیها در مجموع خوب بود.
به نوشته این تماشگر: اینکه تقریبا هیچ شعار ایدئولوژیک یا روشنفکرانهای هم در طول تئاتر سرداده نشد خیلی دلچسب بود همچنین فضای روانکاوانه برگشت به دوران کودکی و زنگ انشا، مبتکرانه بود.

منبع تصویر، TIVAL
کمدی پوسیدگی، یک میدان و عشق
نویسنده و کارگردان رضا قنبرزاده فرید، بازیگران: نازنین میهن، محمدرضا حیدری، کیمیا خلج، نیما هاشمی سرشت، هدیه حسینی نژاد، مهسا محمدکاظم، مسیحا احمدزاده، با صدای: مهتاب نصیرپور.
نمایش پوسیدگی چهار اتفاق حوالی میدان فردوسی را نشان میدهد، پروندههایی که هیچ وقت بسته نشدند باز هستند تا همین امروز. شاید هیچ خبری از آن به ساکنان شهر نرسد. آدمهایی که تباه میشوند و راه نجاتی ندارند. حکایت آدمهایی که در شرایط سختی قرار گرفته و از آن بیرون نیامدهاند.
این نمایشی ساده است با سه چهار صندلی، یک تخت بیمارستانی، یک میز و چند وسیله ی دم دستی دیگر که با زنهای تنها و معصومش که با نوری که از بالای صحنه به آنها میتابد عمق پیدا می کند.
در دیوار تیوال حمید شریف نوشت: تا حالا از این زاویه نگاه نکرده بودم به میدان فردوسی؛ برای کسی که توالتهای بین راهی را تمیز میکند، همه آدمها، رهگذر هستند و نمی شود عاشق شان شد، اصلا زمان و مکان برای عشق و عاشقی ندارند، آن جا! فقط بشور و بساب و ببین آدمها را…. درود و خدا قوت به تمامی عوامل پوسیدگی زودتر از موعد! فقط اگر دیالوگها رو بلندتر بگویند، ممنون می شویم.
بیتا فلاحی در نقدی پیرامون نمایش پوسیدگی نوشته: قصههای متفاوت و خلاقانهای که با گذر از دالانهای زمانی به بهترین نحو اجرا میشود و هر کدام بنابر سلیقه و خلق و خوی تماشاچی میتواند او را با خود همراه کند. داستان اول بازجویی زنی قاتل و محکوم به قصاص را روایت میکند که بازیگر زن اجرای خیلی خوبی دارد و حضور بازیگر مرد به خواست کارگردان در سایه حضور بازیگر زن مکمل خوبی از آب درآمده است .
«نکته خوب اپیزود دوم هماهنگی اجرایی دو بازیگر با یکدیگر است که علی رغم میزانسنهای ایستایی باعث خستگی تماشاچی نمیشود.داستان سوم روایت آدمهای فریب خورده از اعتقادات پوچی است که در بحرانی ترین شرایط تلنگری به آنها وارد میشود و موقعیت خاصی را به تصویر میکشد».
نویسنده افزوده: قصه چهارم انتظار است قصه زنی خوشبینانه هنوز انتظار میکشد با ارجاعی به زن سرخپوش خیابان فردوسی. پوسیدگی در فرم و محتوا حرف های جدی برای مخاطب دارد.
دامون قنبرزاده منتقد سینما نوشته: نمایشی است درباره زن و زندان . این زندان می تواند اتاق بازجویی باشد، میتواند زیرزمینی خفه و تنگ در خانه باغی قدیمی باشد، میتواند جلوی آئینه ی دستشویی عمومی باشد حتی می تواند روی تخت باشد. پوسیدگی اوضاع و احوال زنانی در بند را جلوی چشممان می آورد که انگار راه فراری ندارند.
منبع تصویر، Tajrobeh
مجله هفته: تجربه
در هفتهای که گذشت چهار مجله روی جلد و گزارش اصلی خود را به ابراهیم گلستان اختصاص دادند. شماره ۲۳ ماهنامه تجربه منتشر شد با روی جلدی از جوانی گلستان . مجلهای به مدیریت کتایون بناساز و سردبیری پژمان موسوی.
در شروع خاطره گویی، صنم حقیقی نوه ابراهیم گلستان آمده: «هرچه به یاد میآورم و خاطراتم را مرور میکنم، میبینم مگر میشــود چنین آدمی بیاید کنار تو بنشیند و پنجاه سال عمرت، دستانت را گرفته باشد، به تو لبخند زده باشــد و گفته باشد که «من تو را خیلی دوســت میدارم». من این شنونده خوشبخت بودهام. هزاران هزار حسن داشــت. که یاد داد که سرت بالا باشــد و قدمهایت بلند. و یاد داد که کنجکاو باشــی. روزی در دوازده ســالگی با برادرم مشغول بازی بودیم که صدایمان کرد. گفت «این روزنامه سه روز اســت که اینجا روی میز افتاده».
روی صفحه اول روزنامه، عکس مردی با کلاه و عینک بود. گفت: «سه روز نیامدید این روزنامه را حتی بردارید و عکس را نگاه کنید و از خودتان بپرســید این مرد کیست.» ما حوصله نداشــتیم و تمام تلاشمان در دررفتن بود و بازی. گفتیم «خب کیه؟». گفت: «چنین عکسی! چنین تصویری! چطور میشه سه روز در این حد بی تفاوت باشــید؟ این مرد زیگموند فروید است. می دانید فروید کیســت؟» ما به هم نگاه کردیم و گفتیم: «نه!» در جواب گفت: «خب اشکالی ندارد که نمی دانید. مشکل اینجاست که بی تفاوتید، کنجکاو نیستید و این خیلی بد است.» و روی خیلی هزاران تشــدید گذاشت. هزاران تشدید. این تشر و آن غیظ از آن سال در ذهن من حک شد. این خصیصهاش همان است که در داستانی نوشته بود: «بی بته بودن، در واقع نبودن اســت. کشک، توی دکه ی بقالی، در انتظار خرید و فروش، بی حق چون و چرا در بها و مصرف….. من کشــک بودن را نمیخواهــم». بی بته بودن در تعریف خودش، یــا بیتفاوت بودن، برایش عین مردن بود. برای همین میخواند، می دانست، تحلیل میکرد، فریاد میکشید، و بغض می کرد.
«اگر فیلمی میدیدم یا کتابی می خواندم، می گفت «بیا و بنشــین برایم تعریف کن». صدها بار شــاید همان فیلم و کتاب را دیده و خوانده بود ولی چنان لبخندی میزد انگار دفعه اول است که دارد قصه آنها را میشنود. ولی در این نشستن و صحبــت کردن، دنبال “چیزی” بود. من در تعریــفم از آن فیلم یا قصه، باید آن “چیز” را، که میتوانســت یا حس راوی داســتان در جای خاصی از قصه باشد یا دیالوگ خاصی در فیلم باشــد، یا رنگ لباس بازیگر باشد یا… اگر آن “چیز” را بیان نمیکردی، همه را که خوب میشنید، می گفت: «درست نخواندی. درست ندیدی. برو یکبار دیگر ببین. برو یکبار دیگر بخوان. ایــن بار با دقت بیشتر.»
در بخش های دیگر این شماره تجربه ادبیات، کتابخانه، سینمای ایران، تجسمی و مطالعات ایرانی خواندنی است. پژمان موسوی سردبیر و رضاخاکی نژاد روزنامه نگار یادی هم از محمد محمدعلی کرده اند که دو هفته پیش درگذشت ناگهانی.
موسوی در بخشی از نوشته اش از جریان اتوبوس ارمنستان یاد کرده و از جمله این که «شــاید یکی از فرازهای مهــم زندگی محمدمحمدعلی، حضور او در اتوبوسی بود که قرار بود ِ در دهه هفتاد، تعدادی از مهمترین نویسندگان و روشنفکران ایرانی را به ســفر ارمنستان ببرد. »
ماجرا هم این بود که ۲۱ چهره فرهنگی ســوار بر اتوبوســی راهی سفر ارمنســتان میشوند. به گفته ی منصور کوشــان، در گردنه حیران، نزدیک صبح مسافران ناگهان متوجه میشوند که اتوبوس بر ســر یکی ازپیچ ها توقف کرده و راننده نیست. او را کمی دوتررمیبینند که ایستاده است و میگوید خوابم برد، ترســیدم و پیاده شدم. در این هنگام نویســندگان با وجود وحشت زیاد تصمیم میگیرند دو نفر در نزدیکی راننده مستقر شوند و او را زیر نظر بگیرند و سفر ادامه یابد. پس از حــدود چهار متر حرکت، راننــده بعد از پرگاز کردن اتوبوس پایین میپرد. اگر مسعود طوفان در آن لحظه فرمان را در دست نمیگرفت و شهریار مندنی پور ترمز دســتی را نمیکشید، معلوم نبود سرنوشت آن همه جان عزیزچه می شد. نقش محمدمحمدعلی در روایِت این حادثه ِ که خیلی ها مایل به بازگویی آن نبودند بسیار مهم و تأثیرگذار بود. روایتی که او در ســال ۱۳۷۹ در روزنامه فتح منتشر کرد و حرفهایی که بعدتر در فیلم «این قیافه مشکوک» بر زبان آورد، نقشی مهم در ثبت و یادآوری ایــن رویداد که خیلیها دوست داشتند فراموش بشود داشت.

منبع تصویر، sosialmedia
مرد آرام رفت
امرالله صابری بازیگر آرام، مهربان و مظلوم سینمای ایران که در فیلمهای اداریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی ایفای نقش کرده بود، چند روز پیش در ۸۲ سالگی با سکته ای درگذشت. جز وقتی در فیلمی بازی می کرد، دیگر کمتر در محافل هنری دیده می شد. فارغ التحصیل رشته هنر در دانشگاه هانوفر آلمان بود و از همین رو مدت ها مترجم زبان آلمانی بود و دو کتاب هم ترجمه کرد از جمله اثری از گونتر کراس را. با عنوان «پابرهنه ها تبلیغ انقلاب می کنند» که خواندنی بود و ترجمه امرالله خان خیلی منظم و نظیف و کامل.
کار و بازیگری در تئاتر را در تلویزیون از سال ۱۳۴۷ آغاز کرد، همان جا سه نمایشنامه کار کرد و قبل از انقلاب فیلم های سفرسنگ، غزل، گوزنها، قصه ماهان، بلوچ و پستچی را بازی کرد و بعد از انقلاب ۲۰ فیلم مهم دیگر
منبع تصویر، AFSHIN