فرهنگ و هنر هفته: مجسمههای مددی و سالنهای خالی تئاتر
- نویسنده, مسعود بهنود
- شغل, روزنامهنگار
آغاز ماه بهمن است اما هیچ رد و نشانی از جشنوارههای رنگارنگ فجر سالهای پیشین نیست. هنرمندان نه در سینما و تئاتر و نه در موسیقی و شعر به استقبال هیچ جشن و جشنوارهای برای انقلاب و به نام حکومت نرفتهاند؛ که همه از پی داستان مهسا است.
حرکتی که نام مهسا را سه ماه پیش جهانی کرد، در حقیقت یادآور آخرین بخش از صدسال تاریخ ایستادگی زنان ایران است. ماندگارترین بخش این جنبش، همه تابلوهایی است که نقاشان ایرانی در زادگاه یا نقاطی دور کشیدهاند، قصههایی که نویسندگان نوشتهاند و مینویسند نیز حکایتها دارد، و چه باید گفت از اشعاری که تا همین الان شاعران زنده نوشتهاند و در دستها می گردد. گرچه هنوز در جلسات شعر، بیشتر اشعار احمد شاملوست که ناگهان دوباره از گور سر به درآورده، و فریدون مشیری با آن بیان گرم و انسانی، گویی از آرامگاه او به درآمد و پشت ویترین کتابفروشی ها نشسته است.
همچنین است در موسیقی که روزان و شبانان با شجریان میگذرد. آیا آخرین سلطان موسیقی ایرانی در سالهای آخر، می دانست و با آماده کردن همایون و بازخوانی برخی از ترانههای مشروطیت، یک آرشیو کافی برای سالیان گذاشت. البته چه باید گفت از موسیقی آزاد امروزی که دو سه سال است در گسترده ترین میزان گوش نواز شدند. و زمانی که ستادهای مربوطه برای جمع آوری خیز برداشتند یاد دوران ضبط و ثبت آلات موسیقی افتادند. اما گذشت و گردش روزگار درست است که چندتا از مظلومان آوازخوان در پشت بام یا باغ کرایه ای کرج، دستگیر شدند و تازیانه هم بر تنشان نشست، اما موسیقی الان یکی از پایههای اصلی جنبش اعتراض است.
جدا از اینها، هزاران مجسمه که در طول سالیان کشیده شد، و از این خانه به آن خانه میرود. گاه اینها حدیث خونبار طلسمی است که بر گردن زنان این سرزمین افکنده شد.
منبع تصویر، Nadastan
زنان با تپانچه در گفتگو با روسها
مورگان شوستر، رئیس کل خزانه داری ایران در یک دوره کوتاه هشت ماهه، در گزارش خود با کنار هم گذاشتن یک رویداد به ظاهر کوچک در دایره شغلی خودش و یک رویداد بزرگتر در دایره نظام پارلمانی کشور، تصویری از وضعیت آینده زنان ایرانی ارائه کرد که در آن زنان ققنوس های پنهان زیر خاکستر جباریت قرنها نظام مردسالار و همچون آتشفشانی نیمه خاموش هر لحظه امکان فوران دارند.
حکایت از وصیتنامه شعاع السلطنه است که اموال وسیعش در مرز با روسیه بود و گمان میرفت که همسایه دارد آن را میخورد. وصیتنامه در همان سال و درست پیش از خروج مالک از ایران و با رعایت همه ترتیبات و تشریفاتی که قانون کشور در آن جایگاه میطلبید، تنظیم شده بود. زن به برادرش گفته بود این سند صورت موجودی کاملی از همه املاک و اموال شاهزاده و اظهارنامه مفصلی در مورد کلیه طلب ها و قرض های او و در واقع گزارش تام وتمامی از وضع مالی اوست.
شوستر مینویسد: «خواهر این کارمند از او خواسته بود سند را به من نشان دهد چون نسبت به وطنش احساس وظیفه میکرد که با این کارش جان و مال خود و فرزندانش را به خطر انداخت. با این سند من توانستم ثابت کنم ادعایی که روسها بر اساس آن قصد توجیه اعمال خصمانه و غیر قانونی مأموران کنسولی خود را در این ماجرا داشتند دروغ محض است.
در روزهای تاریکی که شایعات زیادی درباره موضوع مجلس راجع به اولتیماتوم بر سر زبان ها بود، زنان ایران با شور آزادیخواهی و عشق غیورانه خود به وطن، آخرین موانع جنسیتی را هم فروریختند و جلوههای خیره کنندهای از شهامت سیاسی خود به منصه ظهور رساندند. بارها شایع شد مجلس در جلسات غیرعلنی تصمیم گرفته به مطالبات روسها گردن نهد. در بازار و بین مردم نگرانی موج میزد. ملتیها چگونه می توانستند نمایندگان خود را موظف به وظایف شان نگه دارند؟ پاسخ را زنان فراهم آوردند.»
مورگان شوستر در ادامه نوشته: «سیصد نفر از زنان با گونههای افروخته از خشم و با چادرهای مشکی و روبندههای سفید از چاردیواری خانهها و حرمسراها بیرون آمدند. بسیاری از آنها زیر لباس های خود تپانچه مخفی کرده بودند. مستقیم به مجلس رفتند و خواستار ملاقات با رئیس مجلس شدند. اینکه نمایندگان عالیرتبه سرزمین «شیر و خورشید» درباره این ملاقات عجیب چه گمان کردند، جایی نوشته نشده است.
رئیس مجلس پذیرفت که با نمایندگانی از جانب زنان صحبت کند. در سرسرا با آنها ملاقات کرد و این مادران و همسران و دختران خانه نشین برای اینکه او و همکارانش در عزم آنها تردید نکنند، تپانچه ها را نشانش دادند و قسم خوردند که اگر مجلس از وظیفه حفظ آزادی و شرف ملک و ملت ایران کوتاه بیاید با دست خود، شوهران و پسرانشان را میکشند و خود را هم در کنار آنها هلاک میکنند. مزدوران روس یکی دو هفته بعد در کودتایی مجلس را نابود کردند، مجلس بدون ننگ وطن فروشی از میان رفت. آیا جا ندارد که بر عزت زن ایرانی درود بفرستیم؟
سالنها بیآشنا
اگر از احوال هزاران نفری که کار نمایش هستند پرسیده باشید خبر این است که سالنهای نمایش، کمی تا قسمتی خالی و کم نمایشهایی را اجرا میکنند. هیچ یک از قدیمیهای این حرفه در کار نیستند. جز نام بهرام بیضایی و چرم شیر، به عنوان نمایش نویس، نام کسی از نامداران نیست مگر ترجمههایی از نامداران فرنگی و تقریبا همه کمدی. حضور این نامها شهادت میدهد که نگاه به کجاست. اسکار وایلد، وودی آلن، دورنمات، جو پنهال، پو ورتی هال، اریک امانویل، فلورین زلر، براتیسلاو نوشیج، اوریپید.
از شهرستانها نیز خبری بهتر و گرم تر نمیرسد. گفته اند دیوار سالنهای نمایش شب نوشتههای تند دیده میشود.
محمدعلی مددی در میان مجسمه هایش
مجسمهها: شاهد زخم و غربت انسان
بيشك اگر حتی برای يكبار گذرتان به پارك لاله تهران افتاده باشد، با يكی از مهمترين مجسمههای محمدعلی مددی روبهرو شدهايد. مجسمه ابوريحان بيرونی كه در سكوی در ميانه استخر بزرگ پارك خودنمايی ميكند. اين مجسمه كه در سال ۱۳۷۳ در پارك لاله نصب شده به اعتبار سخن برخی، نخستين مجسمه شهری بزرگی است كه پس از انقلاب به سفارش شهرداری تهران ساخته و نصب شده است.
محمدعلی مددی زاده ارديبهشت ۱۳۲۱ اراك است، بیشك يكی از مهمترين مجسمهسازان نسل دوم ايران به حساب میآيد. در سال ۱۳۵۰ از دانشكده هنرهای زيبا در رشته مجسمهسازی فارغالتحصيل شد و بعد از آن هم همواره در شمار مجسمهسازان پركار ايران باقی ماند. مددي برخلاف گروهی از مجسمهسازان كه تنها تمركزشان را معطوف به ساخت گونهای خاص از مجسمه ميكنند، هم در عرصه ساخت مجسمههای شهری خوش درخشيد و هم آثاری برای نمايشگاه در گالریها خلق كرد.
مددی که این زمان بسیاری از مجسمه سازان و نقاشان یاد او می کنند سال ۱۳۷۷ در حالی که بسیار نقشه ها و اتودها داشت و چند سفارش گرفته بود، از دنیا رفت و یادش ماند گرچه که اهل خود نمایی نبود و شهرت را دنبال نکرد چنان که رویین پاكباز، مجموعه آثار چوبي و فلزی او را «تن زخم خورده آدمی» توصيف ميكند. مددی در انديشه و هنر خود همواره با موضوع «انسان» درگير است؛ انسانی دربند و دردمند كه آرزوی رهايي و بهروزی دارد. انسانی بالنده كه در قفس موقعيت خويش از پرواز باز ميماند. انسانی فرهيخته و شاعر، قهرمانی كه از زمان تاريخیاش فراتر میرود و جاودان میشود.
او افزود: از ديدگاه مددی در هر وضع فاجعهآميز نشانی از حماسه را میتوان سراغ گرفت؛ باور به پويايی زندگي، خشم و اعتراض، مددی را به آنچه مرگبار و اهريمنی است، برمیانگيزد؛ ديوهای او نه چون نفس شر كه صورتكهايی توتمگونه برای دفع شر جلوه ميكند.
کارتون هفته
منبع تصویر، Ehsan Ghanji
بینوایی زندانبان کاری از احسان گنجی