لن بایس: چگونه مرگ بر اثر مصرف بیش از حد کوکائین، بسکتبال آمریکا را تغییر داد؟
نیویورک تایمز، بایس را ترکیبی خارقالعاده از ظرافت و قدرت توصیف میکند
- نویسنده, راحیل اشرف
- شغل, بیبیسی
لن بایس، بازیکن جوان بسکتبال با کت و شلواری یکدست سفید در کنار پدرش، هیجان زده و نگران نشسته بود تا لحظهای که تمام عمر منتظرش بود، فرا رسد.
در جلسه انتخاب بازیکنان جوان برای حضور در مسابقات بسکتبال ملی ایالات متحده یا همان انبیای در سال ۱۹۸۶، بایس ۲۲ ساله بود. ۲۰۷ سانتیمتر قد و ۹۵ کیلوگرم وزن داشت و کارشناسان او را بهترین استعداد جوان بسکتبال میدانستند، حتی خیلی بهتر از انتخاب سوم سال ۱۹۸۴، مایکل جردن.
بایس خیلی زود و به شایستگی نامش بهعنوان نفر دوم خوانده شد و بالای سن رفت. او برای بازی در تیم بوستون سلتیکس، که به تازگی دومین عنوان قهرمانی انبیای را در سه سال به دست آورده بود، انتخاب شد.
کلاه سبز رنگ سلتیکس در دستان لن، نشانه جاه طلبی و سالها انتظار برای درخشش در تیمی از بازیکنان با تجربه بود.
او در میان تشویق فراوان حاضران و قبل از رفتن روی سن، پدرش را در آغوش گرفت.
فیلمی از چگونگی اوج گرفتن و به شهرت رسیدن بایس تا آن لحظه نمایش داده شد. او با سن کمش، در پرشهای نرم که سایر بازیکنان سالها باید تمرین کنند تا یاد بگیرند، تسلط داشت. سریع و قدرتمند بود و در آستانه تبدیل شدن به یک فوق ستاره و این تازه آغاز راه بود.
اما تنها دو روز پس از پیوستن به سلتیکس، بایس بر اثر مصرف بیش از حد کوکائین درگذشت. مرگ او شوک بزرگی برای جامعه بسکتبال و کل کشور بود و بخشهای گوناگون جامعه آمریکا را برای سالها تحت تأثیر قرار داد.
لن بایس در کنار سرمربی بوستون سلتیکس، کی سی جونز که به تازگی این تیم را به دومین قهرمانی انبیای در سه سال گذشته رسانده بود
در مسابقات دانشگاهی بایس برای دانشگاه مریلند بازی میکرد و یکی از بیادماندنیترین بازیهایش مقابل کارولینای شمالی و پدیدهاش، مایکل جردن، در فوریه ۱۹۸۳ بود.
در خاطرهانگیزترین لحظه این بازی، بایس بدون آنکه مدافعان متوجه شوند، خود را زیر حلقه رساند و درخواست توپ کرد و هم تیمیاش جف ادکینز، توپ را به او پاس داد. براد دوهرتی، یکی از بهترین بازیکنان کارولینای شمالی، که بعدها ستاره انبیای شد، در کنار او بود. اما بایس، با اینکه دانشجوی سال اول بود، بسیار قوی و سریع بود. بایس از بالای دوهرتی پرید و توپ را گرفت و در یک حرکت تمیز و بینقص توپ را وارد سبد کرد.
خبرنگار واشنگتن پست که از جایگاه بازی را تماشا میکرد، بایس را اینگونه توصیف میکند: «بر خلاف همه معادلات فیزیک به مدت سه ثانیه در هوا معلق ماند و یک اسلم دانک سنگین زد و جمعیت بزرگ حاضر در سالن را به وجد آورد.»
با وجود این که بایس در اولین سال حضورش در مریلند تنها نوزده ساله بود، بسیار چشمگیرتر، بزرگتر و ورزشکارتر از جردن به نظر میرسید و تسلط بیشتری در زمین داشت. مریلند با نتیجه ۱۰۶-۹۴ پیروز شد و مشخص بود بایس قرار است رقیبی سرسخت برای جردن باشد.
دوران رقابت لری برد و مجیک جانسون رو به پایان بود و همه منتظر بودند ببینند آیا رقابت دیگری در نسل جدید شکل میگیرد؟
اما در آن زمان هیچکس نمیدانست جردن و بایس دیگر هرگز شانس رقابت با یکدیگر را نخواهند یافت.
لن بایس مقابل مایکل جردن در بازی دو تیم مریلند و کارولینای شمالی
لئونارد کوین بایس در ۱۸ نوامبر ۱۹۶۳ در لندوور، شهر کوچکی در حومه واشنگتن دی سی در ایالت مریلند، به دنیا آمد. او یکی از چهار خواهر و برادری بود که همگی در یک دبستان، مدرسه تئاتر و دبیرستان تحصیل کردند.
مادر بایس، دکتر لونیس بایس، به بخش ورزش بیبیسی میگوید: «او عاشق خلاقیت و کشف زیبایی بود. در دوران کالج، علاقه بسیاری به طراحی داخلی داشت، دید خوبی در چیدمان اشیاء داشت و همیشه در مورد ظاهرش دقت میکرد.»
«بسیار کمالگرا بود و چیزی را نصفه و نیمه نمیپسندید. نظم را دوست داشت و روز به روز که رشد میکرد، تواناییهای خود را کشف میکرد.»
در زمین بسکتبال خلاقیتش کاملاً مشخص بود. همیشه در وارد کردن توپ به حلقه نوآوری داشت، چه انفرادی و چه تیمی.
بایس در سیزده سالگی یک جهش رشد داشت. به گفته مادرش انگار یک شبه پایش بزرگ شد. او که در تیم دبیرستان بازی میکرد، به دلیل مهارتش در مهار شوت، به «پاککن انسانی» مشهور شده بود.
بایس پیشنهادات مختلفی از دانشگاههای سراسر آمریکا دریافت کرد اما مریلند را انتخاب کرد تا نزدیک خانه و خانواده بماند.
در سال اول، به دلیل استعداد طبیعی و چابکی، او را با محمدعلی (کلی) مقایسه میکردند.
بن کولمن، هم تیمیاش در سال ۱۹۸۴ میگوید: «نمیتوانستید در سال اول با لنی صحبت کنید، چون هیچ انتقاد یا نصیحتی را نمیپذیرفت. اما با افزایش سن تغییر کرد.»
رفته رفته استعداد بایس شکوفا شد و در طول چهار سال حضورش در مریلند، توانست ۲۱۴۹ امتیاز به دست آورد. امتیازی که در آن زمان یک رکورد بود. او همچنین دو بار بهعنوان بهترین بازیکن جوان کشور شناخته شد.
پرشهای بایس بسیار زیبا، دلپذیر و البته دقیق بود، بخشی از یک بسته جذاب در سطح دانشگاه
هم تیمیاش، کیت گاتلین، که یک سال پس از بایس به مریلند پیوست، میگوید: «در حال پرش پرتاب خیلی خوبی داشت. وقتی میپرید هیچکس به آرنج او هم نمیرسید، طبیعت عجیبی داشت.»
«مردم وقتی او را میدیدند، تعجب میکردند، چون با وجود استعداد بالا، بسیار معمولی و خاکی بود. نمیدانست قرار است به کجا برسد، اما هیجان زیادی داشت بازی کند و بسکتبال را به عنوان حرفه انتخاب کند.»
پیوستن به سلتیکس یک رویا بود. تیمی پر از استعداد، از جمله لری برد، دنی آینج، کوین مک هیل و غیره. بایس بلافاصله در مصاحبهای گفت: «آنها تیم خوبی هستند، چه روی نیمکت بنشینم و چه بازی کنم، چیزهای زیادی از بازیکنان این تیم یاد خواهم گرفت.»
وقتی بایس و پدرش به لندوور بازگشتند، خانواده به شدت از آنها استقبال کردند. اما مادرش به دلیل جلسه کاری در خانه نبود.
بایس تصمیم گرفت برای جشن در کنار دوستانش به دانشگاه برود.
وقتی وارد خوابگاه شد گاتلین به استقبالش رفت. او میگوید: «بسیار هیجانزده بود. از این که حالا میتواند ورزش مورد علاقهاش را ادامه دهد و برای آن پول هم دریافت کند. بعد هم گفت صبح میبینمت. باید برای دیدن مامان و بابام آماده شوم، سپس به دیدن دختری میروم که مدتی است ندیدهام. پس صبح میبینمت و با هم صبحانه میخوریم.»
گاتلین موافقت کرد.
و این آخرین باری بود که او را دید.
برادر کوچکتر بایس، جی پشت تابوت لن اشک میریخت. او در دسامبر ۱۹۹۰ در یک حادثه تیراندازی کشته شد
بایس به دیدن پدر و مادر و حتی دختری که مدتی ندیده بود نرفت. بلکه تصمیم گرفت با دوستان دیگرش لبی تر کنند. آنها یک بسته ششتایی آبجو و یک بطری کنیاک خریدند و به اتاق کناری اتاق گاتلین برگشتند.
یکی از آنها برایان تریبل بود. گرچه او از دانشگاه مریلند انصراف داده بود اما همچنان به دانشگاه رفت و آمد داشت و به خاطر عشق مشترک به بسکتبال و موسیقی با بایس دوست شده بود.
مشخص نیست آیا آن شب اولین باری بوده که بایس کوکائین را امتحان کرد یا خیر. اما بسیاری از نزدیکانش هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتند.
درست قبل از مراسم ۱۹۸۶، از مربی مریلند، لفتی دریزل پرسیدند که بایس خارج از زمین چگونه است. او پاسخ داد: «تنها چیزی که میتوانم به شما بگویم این است که تنها خلاف او خوردن بستنی است.»
گاتلین نیز از مصرف مواد بیخبر بود. او میگوید: «بارها و بارها با لنی بیرون رفتهام و چیزی که بیش از همه مرا آزار میدهد این است که هرگز ندیدم دست به مواد بزند. هرگز.»
«با شناختی که از او داشتم، هرگز نتوانستم اتفاقی که برایش افتاد را درک کنم. فکر هم نمیکنم دیگر بتوانم، زیرا آن وجه دیگر شخصیتش را ندیده بودم.»
آن شب، بایس تا دیروقت الکل و کوکائین مصرف کرد و بعد تصمیم گرفت کمی دراز بکشد. سه نفری که همراهش در اتاق بودند، ابتدا فکر کردند از خستگی غش کرده، اما چند دقیقه بعد شروع به تشنج کرد.
تریبل در ساعت ۶:۳۱ صبح، با ترس و ناباوری با اورژانس تماس گرفت. او که به شدت منقلب بود به اپراتور اورژانس گفت: «این لن بایس است. شما باید او را به زندگی برگردانید. به هیچ عنوان نباید بمیرد.»
کمی بعد، گاتلین در اتاق مجاور، با صدای تلفن از خواب بیدار شد. او میگوید: «مادرم زنگ زد و گفت خواب بدی دیده، قطعاً مشکلی پیش آمده است.»
«گفتم وای، خوشحالم مادر که به من زنگ زدی، ساعت ۸ صبح کلاس ریاضی دارم. او گفت مطمئنی همه چیز خوب است. گفتم آره، نگران نباش، یک سر به خواهرم هم میزنم.»
«وقتی به راهرو رفتم تا خواهرم را صدا کنم، به اتاق بغلی نگاه کردم و همتیمیهایم را دیدم. لنی روی زمین بود و آنجا بود که فهمیدم اتفاق بدی افتاده است.»
«همین دیشب با او صحبت کرده بودم و حالا روی زمین افتاده بود. آرزو میکنم هیچ کس صحنهای را که من دیدم در زندگیاش نبیند.»
«خشکم زده بود. به مادرش زنگ زدم، بیدارش کردم. آنقدر آشفته و سراسیمه بودم که نام بیمارستان را اشتباه گفتم. بقیه همتیمیها را بیدار کردم و به دنبال آمبولانس به بیمارستان رفتیم.»
زمانی که پدر و مادرش توانستند بیمارستان را پیدا کنند و خود را برسانند، کار از کار گذشته بود و بایس فوت کرده بود.
مادرش لونیس میگوید: «انگار لن را نمیشناختم، میدانستم بسکتبال بازی میکند، پسر من است و خوب کار میکند. اما شخصیتش را نمیشناختم و وقتی که مرد، تازه فهمیدم کیست.»
«او برای من فقط پسرم بود و بسیار دوستش داشتم. اما نمیدانستم تا این اندازه محبوبیت دارد. مردم در سراسر جهان برای از دست دادن او غمگین بودند.»
رئیس جمهور برایمان گل فرستاد و معاون رئیس جمهور و رهبران سنا کارتهای تسلیت ارسال کردند. مایکل جردن گل فرستاد، لری برد و مادر مجیک جانسون نیز تماس گرفتند.
پیراهن بوستون سلتیکس در دستان مادر لن بایس، پیراهنی که پسرش فرصت پوشیدنش را نیافت
رئیس تیم تحقیقات پزشکی مریلند، دلیل مرگ بایس را کوکائین اعلام کرد و گفت: «کوکائین کنترل طبیعی ضربان قلب را مختل کرده و منجر به تشنج و ایست قلبی شده است.»
تریبل به اتهام تهیه کوکائین در همان شب بازداشت شد اما بعد بیگناه شناخته شد. او پس از خروج از دادگاه گفت: «همیشه عاشق لنی بایس بودم و خواهم بود.»
او سه سال بعد در سال ۱۹۹۰، به جرم خرید و فروش کوکائین در مقیاس بسیار زیاد، به ده سال زندان محکوم شد. تریبل یکی از میلیونها نفری بود که بر اساس سیاست جدید دولت آمریکا در «جنگ علیه مواد» محکوم شد.
در ایالات متحده، بین سالهای ۱۹۸۰ و ۲۰۰۹، میزان بازداشت بزرگسالان به جرم همراه داشتن یا مصرف مواد ۱۳۸ درصد افزایش یافت که بیشترین افزایش مربوط به دهه اول آن دوره سی ساله بوده است.
مرگ بایس، در اوج آمادگی جسمانی و آینده درخشان، انگیزه اصلی صدور احکام شدیدتر برای مقابله با مواد شد.
دیوید فاربر، مورخ و نویسنده کتاب جنگ علیه مواد میگوید: « قرار بود لن بایس فوق ستاره بعدی باشد. من در شیکاگو و با مایکل جردن بزرگ شدم. اما برخی میگفتند او از جردن پیشی میگیرد و از رفتن بایس به سلتیکس هراس داشتند.»
«رئیس مجلس نمایندگان در زمان مرگ بایس، تیپ اونیل از حزب دموکرات بود. انتخابات میان دورهای در نوامبر ۱۹۸۶ نیز در راه بود.»
«او میدانست بسیاری از مردم از اینکه یک ورزشکار جوان فوقستاره و آماده اینگونه قربانی مصرف بیش از حد کوکائین شده، وحشت کردهاند. بنابراین او که نماینده بوستون و از طرفداران سلتیکس بود، توجه ویژهای به مرگ لن بایس کرد و از جمله عوامل اصلی تصویب قانون مبارزه با سوء مصرف مواد شد.»
فاربر توضیح میدهد: « نمایندگان بقدری در مورد این لایحه توافق داشتند که با هم در تشدید مجازاتها رقابت میکردند.»
در اکتبر ۱۹۸۶، چهار ماه پس از مرگ بایس، رئیس جمهور وقت آمریکا، رونالد ریگان، قانون مبارزه با سوء مصرف مواد را امضا کرد. با این قانون، حداقل مجازات پنج سال حبس بدون امکان آزادی مشروط شد.
همچنین حداقل بیست سال حبس برای خرید و فروش موادی که منجر به مرگ یا آسیب جدی شوند، در نظر گرفته شد.
ریگان به مطبوعات گفت: «این قانون برای پر کردن زندانها از مصرف کنندگان مواد نیست.»
اما دقیقا همین اتفاق افتاد. در سال ۱۹۸۶، جمعیت زندانیان ایالات متحده ۵۲۲۰۶۴ نفر بود. اما ده سال بعد، به بیش از ۱/۱ میلیون نفر رسید.
بانوی اول آمریکا، نانسی ریگان، در رویدادی به نام «فقط بگو نه» در ویرجینیای غربی در سپتامبر ۱۹۸۶
مرگ بایس دو سوال را در جامعه آمریکا مطرح کرد: دوستداران بسکتبال میپرسیدند اگر بایس فرصت بازی در انبیای را پیدا میکرد چه میشد؟
سوال دوم نشان دهنده ترس مردم در سراسر آمریکا بود: اگر این اتفاق برای فرزند ما بیفتد چه؟
برای مادر لن، این داستان غمانگیز به همین جا ختم نشد و پنج سال بعد، پسر کوچکترش، جی در یک حادثه تیراندازی کشته شد.
با وجود تمام این مصائب، او از پا نیفتاد: «قدرتم، ایمانم بود. درد از دست دادن فرزند صد برابر بدتر از آن چیزی است که والدین تصور میکنند. اعتقاد و ایمان من به عیسی مسیح کمک کرد با آن کنار بیایم.»
«برای من، لن و جی مانند دو بذر بودند که دوباره به زمین رفتند تا دوباره برویند. آنها دفن نشدند، کاشته شدند تا اطلاعات و بینش جدیدی به نسل دیگر هدیه دهند و آنهایی که نیاز دارند تشویق شوند.»
دکتر بایس اکنون در سراسر جهان در مورد شفا، خودشناسی و قدرت جمعی سخنرانی میکند.
او وقتی به یاد آخرین دیدارش با لن، یک روز قبل از سفر لن به نیویورک، میافتد، فقط شور و شوق او را به یاد میآورد: «او هیجانزده، هیجانزده، هیجانزده بود. هیجان زده برای لحظهای در آینده که ظالمانه کوتاه بود.»