مهسا امینی؛ دگردیسی نظام پدرسالار و آغاز «بهار جدید» در ایران و منطقه
حسین احسانی – تحلیلگر گروههای بنیادگرای اسلامی
در تظاهرات آمستردام، هلند ۸ اکتبر
مجموعه “ناظران میگویند” بیانگر نظر نویسندگان آن است. بیبیسی فارسی میکوشد در این مجموعه، با انعکاس دیدگاهها و افکار طیفهای گوناگون، چشمانداز متنوع و متوازنی از موضوعات مختلف ارائه دهد. بدیهی است انتشار این آرا و نقطهنظرها، به معنای تایید آنها نیست.
نویسنده نوشته که به عنوان یک دانشآموخته مطالعات خاورمیانه که بر بهار عربی تمرکز داشته و به عنوان یک ناظر خارجی که اوضاع ایران را رصد میکند، درصدد هستم برخی از ویژگیهای این جنبش جهانی بپردازد و به این سوال پاسخ دهد که این جنبش موجب چه دگردیسیهای اجتماعی-سیاسی در سطح ملی و منطقهای میگردد.
«ژینا تو نمیمیری، نامات نماد خواهد شد» سرآغاز یک اعتراض سراسری در ایران شد. بنابر گزارشهای مختلف در شهرهای مختلف ایران، تظاهرات سرتاسری برقرار شد و ایرانیان خارج از ایران به تظاهرات علیه «جمهوری اسلامی» پرداختند. حرکت و جنبشی که پس از کشته شدن مهسا امینی آن هم با شعار «زن، زندگی، آزادی» ایجاد شد، به صورت شگفتانگیزی فضای واقعی و مجازی را درنوردید و تبدیل به یک جنبش جهانی شد.
مسئله زنان و نظام پدرسالار در جهان اسلام رابطه مبهم و چندسویه دارد. از لحاظ تاریخی و به طور مشخص سه مواجهه و رویارویی زنان با نظم پدرسالار در تاریخ معاصر جهان اسلام شکل گرفته است. منظور از نظام پدرسالار، حکومتهای اسلامی و یا حکومتهای اقتدارگرایی است که به دنبال تداوم نظم سنتی جامعه اسلامی است که زنان در این نظم جایی ندارند. به اعتقاد من حکومتهای اسلامی و گروههای اسلامی بنیادگرا، حامیان اصلی تداوم نظم سنتی و کلاسیک است که نقش اصلی را در بازتولید نظم پدرسالار دارند. در اینجا به سه مرحله از مواجهه و رویارویی زنان و عاملان نظم پدرسالار اشاره میکنم.
مهمترین سوالی که پس از جنبشهای اجتماعی خاورمیانه که به خصوص پس از بهار عربی و شکلگیری رژیمهای سیاسی جدید پرسیده میشد این بود که نقش زنان نیز در جامعه چه خواهد شد و آیا زنان نیز دوشادوش مردان نیز در سپهر عمومی جامعه حضور خواهند یافت یا خیر. پس از روی کار آمدن رژیمهای پسابهار عربی، مشخص شد که نه تنها زنان نیز به عنوان نیمی از پیکره جامعه مدنظر قرار گرفته نشد، بلکه نظم پدرسالار نیز بیشتر تحکیم شد و موجبات به حاشیه رفتن زنان نیز بیشتر فراهم شد.
از سوی دیگر، ظهور داعش در عراق و سوریه که به زعم من نوع دیگری از تحکیم پدرسالاری و نظم سنتی در جهان اسلام بود، سر برآورد و طی آن جنگجویان زن «یگانهای مدافع خلق» در شمال سوریه و گردانهای چریکی پیشمرگه در اقلیم کردستان علیه اسلامگرایان مقاومت کردند و داعش را به همراه دیگر بازیگران منطقهای و بینالمللی شکست دادند.
ظهور مجدد طالبان در افغانستان نقطه بازگشت افغانستان بود و بار دیگر احکام طالبان که برآمده از شریعت اسلامی و فقه دیوبندی است، محدودیتهای بسیاری را علیه زنان و دختران افغانستان به شمول عدم تحصیل دختران بالاتر از کلاس ششم اعمال شد. زنان افغانستان، برای اولین بار به صورت خودجوش به خیابانها رفتند و علیه رژیم طالبان که درصدد بازتولید نظم پدرسالار است، اعتراض کردند و شعار «نان، کار، آزادی» را سر دادند. طالبان دهها تن از زنان معترض را دستگیر کرد و بعد از شکنجه آنها، برخی از آنها را آزاد کرد و از سرنوشت برخی دیگر اطلاعی در دست نیست.
زنان در محوریت؛ زنان به عنوان راهحل
زنان کرد در بیروت لبنان که عکس مهسا امینی را در دست دارند
زوال جهان اسلام، علمای اسلامی را همیشه بر آن واداشته بود که راهحلی برای برون رفت از بحران تدبیر کنند، اخوان المسلمین برای برآمدن از انحطاط، معتقد بود که بازگشت به گذشته و دوران طلایی راه حل است، از این رو معتقد بودند که «اسلام راه حل است.»
در زمانه بهار عربی که کشورهای مختلف در شمال آفریقا درگیر فساد، بحرانهای اقتصادی و سیاسی بودند، روشنفکران عرب از الگوی اعتراض تونس تبعیت کرده و شعار «تونس راه حل است» را به جای شعار اخوان المسلمین دادند. نفس ارائه شعار تونس راه حل است، هم تاکید بر رویکردهای اعتراضی جدید دارد و هم اینکه نشان از ناکامی نظم سنتی است که اخوان المسلمین آن را به عنوان راه حل پنداشته بود. با توجه به ناکامی جهان عرب پس از بهار عربی و ظهور داعش، تونس هم نتوانست راه حل شود.
ظهور طالبان این فرصت را برای زنان افغانستان فراهم کرد تا علیه وضعیت پدرسالاری ایستادگی کنند و موجب تغییراتی در ماهیت اعتراض شوند. تصویرهایی از اعتراضات زنان در مقابل طالبان و ایستادگی آنها در برابر طالبان، در شبکههای اجتماعی دست به دست میشد، که نشان از حادثهای عمیق بوده است. زنان افغانستان در این تظاهرات و اعتراضات تنها بودند و مردان نیز آنها را همراهی نمیکردند. این بیشتر از هر چیز نشانه ترس مردان از تغییر نظم سنتی و مردسالار در افغانستان بوده است. تظاهراتهای زنان افغانستان من را به این فکر وا داشت که با وجود ناکامی هر دو راه حل، فکر کنم که این بار «زنان راه حل هستند» و جنبشهایی که در محوریت زنان هستند میتوانند وضعیت پدرسالاری ناکام و درمانده را تغییر دهند.
کشته شدن مهسا امینی، بار دیگر فرصت را برای احیای جنبش زنانه فراهم ساخت و این بار زنان دوشادوش مردان با شعار زن، زندگی، آزادی به خیابانها آمدند تا نه تنها زمینهساز دادخواهی شوند، بلکه موجب تغییر نظم سنتی و بنیادگرایانه جامعه گردند و موجب بازتعریف بسیاری از مفاهیم حتی به تعبیر ژیژک: « این اعتراض همان اعتراض فمینیستی است که از همان ابتدا شامل مردان هم میشد» شده است.
به طور خلاصه در وضعیت متزلزل پدرسالاری، زنان در کردستان با اسلحه در دست به مبارزه با داعش، زنان در افغانستان با قلم در دست به مبارزه با طالبان و زنان در ایران در جنبش اخیر با روسری/شال در دست به مبارزه با جمهوری اسلامی رفتهاند.
جنبشی فراگیر
جنبش کنونی نیز از چهار ویژگی سرایت، چندمرکزی و فراگیر و چندرهبری برخوردار است. این جنبش از ویژگی تسری و سرایت برخوردار است از آن جهت که مفاهیم، الگوهای رفتاری، شعارها و شیوه اعتراض به طور سریع توسط شبکههای اجتماعی انتشار مییابد و مکانهای دیگر نیز از این الگوها پیروی میکنند. سرایت الگوها بیشتر از طریق ایجاد گفتگوها در فضاهای سایبری و انتقال تجربیات خود در مورد چگونگی مبارزه و پیشبرد اعتراض انجام میشد. چندمرکزی و فراگیر است به این معنا که هسته واحد تصمیمگیری وجود ندارد که به ابلاغ دستورها و طرزالعملها بپردازد و دارای چندین هسته تصمیمگیری میباشد.
مراکز این جنبش محدود به داخل مرزهای کشور نمیشود و ابعاد منطقهای و بینالمللی دارد و فعالانه در حال فعالیت هستند. چندرهبری است از آن جهت که رهبری در راس هرم سازمانی معترضان وجود ندارد. اساساً جنبشهای جدید، ساختارهای تشکیلاتی سنتی را برنمیتابند و به مدد شبکههای اجتماعی و پیشرفت تکنولوژی، ساختار تشکیلاتی خطی را اختیار میکنند. به این معنا که در جریان اعتراض و مبارزه جنبش، هر معترض یک رهبر است و با طرح دیدگاهها، الگوهای اعتراضی و شیوههای مبارزه، نقش سازندهای برای پیشبرد اعتراضات ایفا میکنند.
از سویی دیگر، انتخاب کردن ساختار رهبری خطی و یا افقی، نشان دهنده کشیدن خط بطلان معترضان بر شیوه رهبری سنتی و کلاسیک است.
سه گانه ترس، خشم و امید
جنبشهای اجتماعی جدید نیز عموماً باید سه مرحله ترس، خشم و امید را سپری کنند تا به موفقیت برسند. مانوئل کاستلز یکی از نظریه پردازان جنبشهای اجتماعی جدید که نگاه ویژهای بر خاورمیانه دارد، معتقد است که تونس زمانی آزاد شد که مشاهده تصویر سوختن محمد بوعزیزی، ترس مردم را از رژیم بن علی به خشم تبدیل کرد و سپس این خشم به امید برای آزادی و پیروزی تبدیل شد.
بر اساس آنچه که در روی زمین مشاهده میشود، به طور تدریجی و هدفمند، ترس تبدیل به خشم شده است و این خشم نیز در یک روند دقیق و حساب شده به امید تبدیل میشود. متناسب با واقعیت روی زمین، نیروهای معترض ایرانی در داخل کشور در مرحله خشم هستند، به شدت با همدیگر همکاری مشترک دارند و برای نشان دادن خشم خود به ابزارها و مکانیزمهای متفاوتی دست مییازند. ویدیوهای مختلفی در شبکههای اجتماعی دست به دست و همرسانی میشود که عده بسیاری از نیروهای مسلح ایران نیز توانایی مقابله با معترضان را ندارند و با فرار خود، عرصه را به معترضان واگذار میکنند. بیروحیه شدن و تردید نیروهای مسلح همچنین موجب شد که بسیاری از مراکز فرمانداری توسط مردم تسخیر شود. این مرحلهای است که خشم به امید تبدیل میشود و این امید هم سرایتبخش به دیگر مراکز اعتراض میباشد. لحظاتی که معترضان به کامیابی دست پیدا میکنند موجب تشجیع و تشویق دیگر معترضان در مکانها و مراکز دیگر میگردد که امید را میتواند فراگیر بسازد و راه را برای رسیدن به هدف هموارتر کند.
نتیجه اینکه جنبشی که شکل گرفته است، بیشتر به عنوان یک حرکت اعتراضی برای فروپاشی نظم پدرسالار و مردسالار تلقی میشود. نظام پدرسالاری از آن جهت که نتوانست موجب بهبود وضعیت در همه جوانب باشد، ناکام شده است و اینک جایگزین آن زنان هستند از آن جهت که «زنان راه حل هستند». اینطور به نظر میرسد که پیروزی این روند اجتناب ناپذیر شده است و در صورت این پیروزی، کشورهای جهان اسلام که درگیر نظم پدرسالار هستند، شاهد چنین وضعیتی خواهند بود و الگوهای اعتراض و راهبری مبارزات نیز به مدد شبکههای اجتماعی به دیگر نقاط جهان اسلام تسری پیدا کنند، همان طور که بهار عربی و اسلامیزه شدن جهان عرب یک امر ساری و اجتناب ناپذیر شده بود.