نخل طلا برای آناتومی یک سقوط؛ مرور فیلمها و جوایز جشنواره کن
هایدی کلوم، سوپرمدل آلمانی-آمریکایی، در مقابل عکاسان برای اکران فیلم «مصائب دودن بوفان»، جشنواره فیلم کن، مه ۲۰۲۳
- نویسنده, محمد عبدی
- شغل, منتقد فیلم، محل برگزاری جشنواره
هفتاد و ششمین دوره جشنواره جهانی فیلم کن شنبه شب (۲۷ مه) با اهدای جوایز به کار خود پایان داد. روبن اوستلوند، فیلمساز برجسته سوئدی به همراه داوران دیگر، از جمله عتیق رحیمی، فیلم «آناتومی یک سقوط» (تشریح یک سقوط) ساخته ژوستین تریه را به عنوان برنده نخل طلای امسال اعلام کردند. زر امیرابراهیمی که سال گذشته جایزه بهترین بازیگر زن را به دست آورده بود، جایزه بهترین بازیگر مرد را اهدا کرد.
مروری داریم بر تمام فیلمهای بخش مسابقه و جوایز هر فیلم.
برگهای خزان – آکی کوریسماکی Fallen Leaves
یک زن و مرد کارگر که با مشکلات کاری و مالی روبرو هستند، بر حسب اتفاق با هم برخورد میکنند.
فیلم: برنده جایزه داوران
خلق یک دنیای دوستداشتنی و شگفتانگیز دیگر از استاد سینمای فنلاند که بهترین فیلم بخش مسابقه کن بود؛ فیلمی طبق معمول ساده و صمیمی و شبیه به دیگر آثار او که این بار هم بدون هیچ نوع تعجیل، قصه آدمهای تنهایش را پیش میبرد و در فضایی تلخ و سیاه – و توأم با روزمرگی و فقر – یک قصه پریان را با تکنیکی ساده اما به غایت حساب شده با تماشاگرش در میان میگذارد تا آنجا که در فیلمی به شدت ضد قصه، تماشاگر یک لحظه فرصت نگاه کردن به ساعتش را ندارد.
باشگاه صفر – جسیکا هاسنر Club Zero
یک معلم مدرسه از شاگردانش میخواهد که برای سلامتی خودشان و کمک به حفظ طبیعت غذا نخورند.
از ضعیفترین فیلمهای امسال که مشخص نیست چرا در بخش مسابقه است و اصلاً چرا ساخته شده است! فیلم در ابتدا هجویهای بر زیادهروی برخی اشخاص و گروهها در حفظ محیط زیست به نظر می رسد، اما در نیمه دوم عملاً راه را گم میکند و در فضایی خشک و سرد و داستانی بیسرانجام، به نقیض خود بدل میشود، با پایانی سردرگم کننده و بی دلیل.
منطقه مورد علاقه – جاناتان گلیزر Zone of Interest
همسر و فرزندان ژنرال ادارهکننده آشویتس در خانهای در کنار این اردوگاه زندگی میکنند و حاضر نیستند به جای دیگری بروند.
فیلم: برنده جایزه بزرگ جشنواره
یک فیلم تکاندهنده و غریب درباره آشویتس که در آن بجای درون اردوگاه، سوی دیگر ماجرا را میبینیم، جایی که یک خانواده آلمانی چشمهایش را بر روی جنایتها میبندد و ما هم به همراه او فقط از طریق صداها با آن چه که در سوی دیگر دیوار رخ میدهد، همراه میشویم و حکم ناظری را داریم که فقط باید همه چیز را مجسم کنیم، در حالی که شخصیت اصلی – یک زن – از این تجسم میگریزد و میخواهد در «منطقه مورد علاقه» اش زندگی کند؛ با یک پایان حیرتانگیز که در یک نما همراه با ژنرال آلمانی از گذشته به امروز سفر میکنیم: به درون آشویتس که حالا به یک موزه بدل شده با انبوهی کفش و لباس کشتهشدگان، و اندوهی بی نهایت.
چهار دختر – کوثر بن هنیه Four Daughters
داستان مادری عرب که چهار دختر دارد و دو تا از آنها به داعش ملحق شدهاند.
یک مادر و چهار دخترش در جلوی دوربین بی خلاقیت سازنده که تنها میخواهد با یک ایده ساده – ترکیب واقعیت با بازسازی و نوعی فاصلهگذاری با حضور کارگردان – تئاتری را جلوی دوربین اجرا کند که در آن مرزهای مختلف را بشکند اما شیوه پرداخت و کارگردانی، ضعیفتر از آن است که بتواند رغبت تماشاگر را برای پیگری ادامه ماجرا و گذشته این خانواده برانگیزد.
شهر آستروئید – وس اندرسون Asteroid City
داستان یک نمایشنامه و اجرایش که با شخصیتها و وقایع مختلف ترکیب میشود.
مسابقه دیالوگهای بیانتها از فیلمسازی که به غلط به عنوان خالق دنیای بصری جذاب شناخته میشود؛ جلوه دیگری از دنیای بیسرانجام و بیهدف سازنده که مشخص نیست که این آدمهای ناشناس، این دیالوگهای بیمزه و این طنز بیخاصیتی که کسی به آن نمیخندد، همه یکجا گرد آمدهاند تا چه هدفی را دنبال کنند؟
آناتومی (تشریح) یک سقوط – ژوستین تریه Anatomy of a Fall
ژوستین تریه برنده نخل طلا برای فیلم «آناتومی یک سقوط»، جشنواره فیلم کن، مه ۲۰۲۳
زندگی زن و شوهر نویسندهای که بچه یازده سالهای دارند ناگهان از هم میپاشد: مرد میمیرد و زن باید در دادگاه خود را از اتهام قتل تبرئه کند.
فیلم: برنده نخل طلا
هرچند روند وقایع و اتفاقات – و اتهامات – گاه غیرقابل باور به نظر میرسد، اما با داستانی پرکشش و درگیرکننده روبرو هستیم که گذشته و آینده را با هم میآمیزد و مسأله داوری را به محور اصلی فیلم بدل میکند، ضمن آن که رابطه با فرزند، به عنوان یکی از مایههای اصلی فیلم خودنمایی میکند و گام به گام دنیای تکاندهنده ای خلق میشود که در آن خودکشی یا قتل مرز بسیار باریکی مییابد که در آن تماشاگر – به همراه فرزند خانواده – به داوری دعوت میشود؛ داوریای که فیلمساز از ابتدا بر احتمال غلط بودن تأکید دارد.
بنل و آداما – راماتا تولایه اس وای Banel & Adama
بنل و آداما زوج جوانی هستند که در یک روستای دورافتاده در سنگال دچار خشکسالی شدهاند.
یک فیلم بومی نسبتاً دیدنی که ادعایی ندارد، اما با فضاسازی و شخصیتپردازی درخور میتواند تماشاگرش را با خود همراه کند؛ یک رومئو و ژولیت محلی که در آن طبیعت و سنتهای کهنه حضور سهمگینی دارند و میخواهند دو عاشق را به هر قیمتی از هم جدا کنند. ترکیب واقعیت و رویا و فضای وهمآلود فیلم، تماشاگر را در یک سفر نامعمول همراه میکند؛ با پایانی درخور.
مگسهای سیاه – ژان استفان سور Black Flies
داستان دو امدادگر که در آمبولانس خود در نیویورک با اتفاقات مختلفی روبرو میشوند.
داستان ایمان آوردن به بشر یا نومید شدن از او؛ فیلم پیچیدهای که درکش برای هر تماشاگری آسان نیست و ممکن است در ابتدا فیلمی هالیوودی به نظر برسد، اما کنکاش پیچیدهای است در بشر امروز که به طرز غریبی – در هر لحظه – به بشر و نیکی و خیر او ایمان میآورد و کمی بعدتر همین ایمان به دست آمده را بر باد میدهد؛ در فیلم پرتنش، دقیق و حسابشدهای که بر نمای نزدیک بنا شده است و با بازیهای عالی هر دو بازیگر اصلی، ما را به دل یک سفر پیچیده در احوال بشر دعوت میکند.
اخگر – کریم عینوز Firebrand
داستان کاترین همسر ششم هنری هشتم که بخاطر حمایت از دوستش که به یکی از رهبران پروتستانها بدل شده است در آستانه اعدام قرار میگیرد.
یک فیلم داستانگوی ساده که میخواهد وجه زنانه داستان را پررنگ کند و از سویی به دیوانگیهای پادشاهی بپردازد که قدرتش با دین و کلیسا پیوند خورده است، اما فیلم در بستری تاریخی اشاره دارد که تغییر از راه خواهد رسید. عینوز در ارائه حسهای زنانه گاه موفق است و با اشاره هایی – مثلاً به کتاب لوتر – بخشی از تاریخ را هم بازمیگوید که اما حالا بر حسب مد روز، وجهی زنانهتر از قبل دارد، بی آن که لزوماً واقعیت تاریخی داشته باشد.
فردایی روشنتر – نانی مورتی A Brighter Tomorrow
جووانی فیلمسازی است که در میانه ساخت یک فیلم با مشکل خانوادگی با همسرش روبرو میشود.
تکرار بیهدف و سادهانگارانهای از «هشت و نیم»، شاهکار فدریکو فلینی (۱۹۶۳)، که حالا این جا مملو است از دلزدگیها و طعنههای مورتی به جهان فیلمسازی امروز که به متلکهای آشکار به نتفلیکس و اظهار نگرانی از آینده سینما میرسد. مورتی که خود نقش این فیلمساز را بازی می کند – و آشکارا نقش خودش است – گاهی در ارائه طنز موفق به نظر میرسد، اما در پرداخت پیچیدگیهای درونی یک فیلمساز و خلق جهانش، به جایی نمیرسد، همین طور در ارائه دغدغههای روشنفکرانهاش درباره سینمای از دست رفته.
هیولا – هیروکازو کورئهدا Monster
روایت رفتار یک دانشآموز و درگیری با معلمش از سه زاویه مختلف.
فیلم: برنده جایزه بهترین فیلمنامه، ساماتو یوجی
یک «راشومون» امروزی که آشکارا ادای دینی است به فیلم آکیرا کوروساوا و میخواهد واقعیت را از سه زاویه کاملاً متفاوت – و از دید شخصیتهایی کاملاً متفاوت – برای ما روایت کند، اما از عمق و دنیای فیلم کوروساوا فاصله دارد و به قوت دو سه فیلم اخیر کورئه دا هم نیست، هرچند کماکان میتواند تماشاگر را به دنبال بکشد.
درباره علفهای خشک – نوری بیلگه جیلان About Dry Grasses
در یک روستای دورافتاده در آناتولی، علاقه یک معلم جوان هنر به یکی از دانشآموزانش مشکلاتی را رقم میزند.
فیلم: برنده جایزه بهترین بازیگر زن، مروه دیزدار
یک فیلم دیگر از نوری بیلگه جیلان، با همه پیچیدگیها، قوتها و البته ضعفهای آثار اخیرش که این بار هم به یک شاهکار نزدیک نمیشود. دنیای پیچیده و تکاندهنده جیلان، اینجا هم لحظات و فضای جذابی خلق میکند، اما بینهایت طولانی بودن فیلم و تکیه بیش از حد فیلمساز بر دیالوگ – از جمله صحنه بسیار طولانی شام که به مانند فیلم قبلی به بحثهای روشنفکرانه سطحی میرسد – به فیلم آسیب میزند. میماند یک فاصلهگذاری غریب و ناآشنا با دنیای جیلان که برای اولین بار رخ میدهد: مرد پیش از عشقبازی، در را باز میکند و از میان گروه فیلمبرداری میگذرد و قرصی میخورد تا بهتر بتواند عشقبازی کند و بعد باز میگردد و در را میبندد و دوباره به دنیای واقعگرای جیلان بازمی گردیم!
تابستان گذشته – کاترین بریا Last Summer
زنی که با شوهرش زندگی میکند با پسر زیر سن قانونی شوهرش رابطه جنسی برقرار میکند.
هرچند این روایت را پیشتر در سینما شاهد بودهایم، این بار اما کاترین بریا سعی دارد از زاویه متفاوتی به آن نگاه کند؛ در فیلمی که فضای جذابی خلق میکند و تماشاگر را با خود پیش میبرد، اما به رغم پایان غیرقابل انتظارش، کماکان با کلیشههای معمول درگیر است و به رغم کنایههای هوشمندانه – از جمله شغل زن در حمایت از کودکان – به عمق نمیرود.
شیمر – آلیچه رورواشر La Chimera
داستان مردی به نام آرتور که زنی را از دست داده و حالا پس از رها شدن از زندان، کماکان به دنبال پیدا کردن اشیاء عتیقه است.
رورواشر با فیلم قبلی تکاندهنده اش به نام «خوشبخت مثل لازارو»، نوید آینده درخشانی را میداد، اما فیلم تازهاش نوعی سردرگمی را به نمایش میگذارد که در آن فیلمساز شیفته موقعیت میشود و به قصد خلق یک صحنه جذاب، کلیت داستان و فضا را از یاد میبرد، در نتیجه مثلاً به شیوهای کلیشهای شاهد یک آوازخوانی خستهکننده بر روی صحنههای جستوجوی زیرخاکی برای مدتی بسیار طولانی هستیم.
مصائب دودن بوفان – ترن آن هونگ La Passion de Dodin Bouffant
داستان زن آشپزی به نام اوژنی که بیست سال است برای دودن بوفان کار میکند و رابطهای عاشفانه بین آنها برقرار شده است.
فیلم: برنده جایزه بهترین کارگردانی
یکی از عجیبترین فیلمها در بخش مسابقه و از ضعیفترین فیلمهای کن. فیلم چیزی نیست جز آشپزی و آماده کردن غذاهای مختلف که به تفصیل به نمایش درمیآید، بی آن که اساساً فیلم چیز دیگری را دنبال کند. در یکی از صحنهها یک آشپز منوی غذا را برای چندین دقیقه میخواند و دوربین روی صورت مهمانان میچرخد، بی آن که از این همه تکرار چیزی عاید تماشاگر شود.
بازگشت به خانه – کاترین کورسینی Homecoming
زنی به همراه دو دختر نوجوانش پس از سالها به جزیره کرس در جنوب فرانسه بازمیگردد و رفته رفته داستان گذشته آنها با مشکلات امروزی آنها میآمیزد.
کورسینی پیشتر با فیلم ساده و زیبایش «دو دستگی» در جشنواره کن درخشید، اما در فیلم تازهاش با فضایی کلیشهای و بسیار تکرارشده روبرو هستیم که در آن گذشته و احساس گناه – با سبک و سیاقی شبیه به فیلمهای اصغر فرهادی – قرار است با جنبوجوش جنسی و شور و شوق فرانسوی ترکیب شود که نتیجهاش ره به جایی نمیبرد.
مِی دسامبر – تاد هینز May December
بازیگری که رابطهاش با یک پسر نوجوان به رسوایی رسیده، حالا بیست سال است که با او زندگی میکند و بازیگر جوان دیگری قرار است نقش او را در یک فیلم درباره این رسوایی بازی کند.
همه چیز مثل غالب فیلمهای تاد هینز در سطح رخ میدهد و مشخص نیست که فیلمساز جز ستارههای پرطمطراقش به چه چیز دیگری مینازد؛ داستانی معمولی با فضاسازی و پرداخت زیر معمولی که بیهدف پیش میرود و با یک ظاهراً «پیچ قصه» – که مضحک به نظر میرسد، جایی که زن میگوید با پسرش در تماس است تا به ما بفهماند که آدمها پیچیده هستند! – به پایان میرسد.
جوانی – ونگ بینگ Youth
روایت زندگی چند کارگر در خیاطی.
نمایش طبقه کارگر چین که نزدیک به چهار ساعت به طول میانجامد بی آن که اتفاق عمدهای رخ دهد. فیلمساز میخواهد تصویری بیخدشه از زندگی روزمره شخصیتهایش ثبت کند، اما از آنجایی که شخصیتی برای دنبال کردن و همراهی ساخته نمیشود، به تکههای بریدهای بدل میشود که بدون ترتیب و اصولی در کنار هم قرار گرفتهاند.
روزهای کامل – ویم وندرس Perfect Days
روایت روزمرهگی یک توالت پاککن در توکیوی امروز.
فیلم: برنده جایزه بهترین بازیگر مرد، کوجی یاکوشو
مشخص نیست که ویم وندرس چطور به مانند عباس کیارستمی سر از ژاپن درآورده است – و آیا این دلیلی جز سرمایهگذار ژاپنی دارد یا نه – اما فیلمش امتیازی برای سازنده «پاریس تگزاس» و «زیر آسمان برلین» به ارمغان نمیآورد. فیلم به غایت ضد قصه است و فقط میخواهد روزمرهگی را تصویر کند، اما خود فیلم دچار کسالت میشود و بجز چند صحنه زیبا، برشهای زندگی شخصیت اصلی چیزی برای تعقیب کردن باقی نمیگذارد تا احیاناً ما با این شخصیت راضی از زندگیاش – با گذشتهای مبهم که فیلم دربارهاش چندان حرفی نمیزند – همراهی کنیم.
ربوده شده – مارکو بلوکیو Kidnapped
در سال ۱۸۵۸ در محله یهودینشین بولونیا، سربازان پاپ به خانه یک یهودی هجوم میآورند و پسر هفت ساله او را با خود میبرند تا در کنار پاپ به عنوان یک مسیحی بزرگ شود.
داستانی تاریخی با روایتی کلاسیک از فیلمساز کهنهکار ایتالیایی که اینجا در اوج نیست و تمام هم و غم خود را در راه روایتی شعاری به کار میگیرد؛ به ویژه در انتها که جمله پایانی مادر، از هر نوع بیان و ظرافت هنری به دور است.
بلوط پیر – کن لوچ Old Oak
فیلم «بلوط پیر» از کن لوچ، جشنواره فیلم کن، مه ۲۰۲۳
دختری اهل سوریه به همراه خانواده پناهجویش به شهر بسیار کوچکی در بریتانیا میرسند جایی که برخی اهالی نظر مساعدی درباره آنها ندارند.
هر آن چیزی کلیشهای که درباره پناهجویان و نژادپرستی خوانده و شنیدهاید، اینجا به صورت یکجا در اثر تازه کن لوچ گرد آمده تا به سطحیترین شکل ممکن به زعم خودش به ستایش از انسانیت بپردازد، بی آن که متوجه باشد شخصیتها، دیالوگها و فضا از فرط در سطح بودن به کاریکاتور مضحکی بدل شدهاند که در آن همه شخصیتها یا دیوصفت و پلید هستند یا فرشته! و در انتها هم مثل قصههای شاه پریان همه به ناگهان مهربان میشوند. یک شکست کامل دیگر برای این فیلمساز درگیر با شعار.