هفته فرهنگ و هنر؛ روزهای پرغرور، قدرت خرید کتاب کو، نمایش موزیکال، مرگ عاشق چلچله ها، صدای ماهور
- نویسنده, مسعود بهنود
- شغل, روزنامهنگار
تا هفتهای تمام شود، در تقویمها روز خانواده، روز بازنشستگان، روز تعامل سازنده با جان بود و شاعری زیرش نوشت هفته و سال ترس و بیخبری است. اما یک روز از تقویم سر کشید و آن هم همزمانی روز کودک و نوجوان با درگذشت احمدرضا احمدی بود که زبان چلچلهها و کودکان را خوب میفهمید و بقیه روزها چیست.
هفتهای که کارشناسان حوزه بینالمللی گرد آمدند و ناکام ماندند چون هر چه گفتند و نوشتند درباره هنر ایرانیان و حضور در صحنه بینالمللی، بیحاصل بود چون کسی را سر آن نیست که جامعهای را به سربلندی و شادی امان دهد. زمانی هنرمندان ایرانی گل جشنوارههای جهانی بودند و اعتبارش برای ایران، و افسوس که انگار روز شادمانیها باطل است. زمین مانده اوقافی عزیزترست تا هنر و چنین است که استادان دانشگاه صد صد بازنشسته میشوند، بیمارستانهای وقفی و یادگارسالیان یکییکی در دست نوحهخوانان، روزبه بمانی هم نخواند دیگر. صدای امین فقیری را شنیدیم که دردمند گفت کودکان را باید به کتابخوانی عادت داد اما مردم را توان خرید کتاب نیست. همایون شجریان و کنسرتهای جهانی، باید علیرضا قربانی هم راهی شود، با کنسرتهای تازهاش که به قول علیرضا سرابچی تاثیرگذاری است در سایه ذکاوت. مگر محسن نامجو نرفت، شهرام شبپره هم اعلام بازنشستگی کرد اما مگر نمیشنوی صدایش بیش از همیشه در تلفنهای همراه پخش میشود. شوخ طبعی نوشت: نزدیک است که یک بار دیگر تتلو به ملاقات رئیس برود.
باید دعوت کرد تا بدانی بر سر سرنوشت و تاریخ و روزگاران چه میآید گزارش بنفشه سامگیس بخوانیم در شرق. البته چه خوب و به موقع احضاریه رسید و برای مدیر شرق. راستی هم «زن کشی» چیست. انکار باید کرد. گلهای شکفته با چشم دختران را چه میکنید. ۵۰ وکیل دعاوی هم در بوکان احضار شدند، چه رسد این همه زن قربانی شده.
منبع تصویر، Hadi Heidari
احمدرضا احمدی (۱۳۲۰- ۱۴۰۲)
مرگ آن که با چلچله قرار داشت
طرح پرتره احمدرضا احمدی است و کار هادی حیدری، طرح جلد اولین شماره از ماهنامه اندیشه پویا در سال جدید، در این شماره مصاحبهای است که چند ماهی پیش از درگذشت احمدرضا احمدی صورت گرفته، با تیتر«روی پای خودم ایستادهام.»
و هفته پیش هنگامی که از درد دست شست و رفت، به یاد او افتادند. همان جوان خوش صورت و خوش صدای کرمانی که در آغاز دهه میمون چهل در تهران گل کرد و کاشفش هم فروغ فرخزاد بود، و آن کس که یک سطر از شعرهای احمدی را از دست ننهاد، تا بود سهراب سپهری بود، اول کسی بود که میخواند و میگفت پرچم را نگاه دارد. احمدرضا احمدی سالمترین و شریفترین شاعران بود، به هیچ گروه و دستهای نزدیک نشد. کار میکرد، کاری با وسواس، در حساب انتللگتوئلها نیامد، سیاست را همچون سهراب قطاری خالی میخواند. آسمان و زمین و آب و باران و کلاغ را خطاب میگرفت و برای هر کدام خلعتی میدوخت. مدعیان نقدهای جهان شمول، شاعرش ندانستند در حالی که سه نسل صادقانه با احمدرضا ماندند و صدای شیرین و عاشقانهاش را شنیدند و این هفته نیز او را بر دوش بردند.
خداحافظ!
هنگام رهگشایی برای رساندن آن تن رها شده و راهی گور در انتظار، از مقابل در ورودی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، همانها که به زور احمدرضای شاعر را درعین کاردانی و توانایی بازنشسته کردند، اینک به بدرقهاش آمدهاند اما این دردانه احمدی یعنی ماهور بود که شانه زیر تابوت پدر گذاشت و بیاعتنا به مقررات آنها فهماند آن که رفت آن که نجیب بود و به شما هیچ نگفت، اینک رفته است، خود وصیت کرده بود از مقابل همان دری راهی شود که خانه دومش بود. همان در که برویش بسته ماند سالها. پس تصویر این دیدار که ماهور در میان است به یادگار ماند.
سالها دور احمدرضا شاعر سروده بود:
شما که خواب مرا
عشق را بر قامت من
و به من نیاموختید
که صبح جوان است
پس چگونه مرا با دستهای خاموش
در هیاهوی میدان سبزی و میوه
در ازدحام ملال
من شما را صدا میکنم
ر. اعتمادی، نویسنده عامهپسند
رفت آن که از عشق می نوشت
ر. اعتمادی قصهنویس و روزنامهنگاری که یک نسل را با عاشقانهترین پیامهای انسانی سرگرم داشت، همان که مهدی صدا میشد، در آستانه نود سالگی از رنج تنهایی رست و رفت. او روزنامهنگاری قهرمان بود و مجلهاش جوانان پرخریدار، جریدهای بود که خود هر هفته قصهاش را ادامه میداد و ده پاورقینویس دیگر را به دنبال میکشید که عرفان، تاریخچه ایران باستان، غرور ملی، عشق و شادی را منادی بودند. روزگار غریبی بود.
یکی از روزنامهنگاران با سابقه در وصف اعتمادی نوشت آثار او مانند خيلی از نويسندگان عامهپسند درهمه زبانها و در همهجای دنيا گونه ادبی شناختهشدهای است و خاصيت خاص خود را دارد. آن مديوم يا واسطهای است كه هنرمند در ساحت آن كار میكند. بهطور مثال، مديوم سریال، يا پاورقی در مطبوعات و…
ر. اعتمادی – به زبان دیگر مهدی – نماینده مغرور دورانی بود سرشار عشق و رویا. کسی چون او آن دوران را نساخت و ننوشت، روزگاری بعد از انقلاب که دوستی پناهش داده بود در کنار دریای شمال تا در شهر آسیب نبیند از انقلابیون، در نامهای نوشت تنها به این امید زندهام که روزگاری نسلهای آینده عاشقانهها و عارفانههایم را بخوانند و بخوانند.
علیرضا فراهانی (۱۳۶۱- ۱۴۰۲)
نهنگ از دريا سهم خواست
هفته پیش نشستی برای یادکرد علیرضا فراهانی ترجمان مطلقی برگزار شد که فروردین سال جاری چشم از جهان فروبست.
این شاعر که سالها از مشکلات جسمی رنج میبرد، سال ۶۱ در تهران به دنیا میآید و با بیاحتیاطی پزشکان به بیماری سی پی دچار و بنابر نوشته حمید چشم آورد، روزنامهنگار در روزنامه شرق، یک عمر با معلولیتهای جسمی، اسیر تن شد اما دست از زندگی نشست و امید و انگیزه یک زندگی عادی را هرگز از دست نداد. شاعر۴۱ ساله با تمام تفاوتها و محدودیتهایش به طور معمولی زندگی کرد، گرچه آدمی معمولی نبود.
از نوجوانی به طور جدی وارد حوزه ادبیات شد و خیلی زود خود را مطرح کرد. شعر و داستان مینوشت و حاصل آن پنج کتاب است با عناوین «بنبستها»، «با کفشهای طبی تنها میتوان واژهها را جلو برد»، «آفتابگردان را رو به قطب میکارم»، «بطالت کلمات». و «درک حضور غیاب دیگری» به محمد مختاری تقدیم شد.
نهنگی بود که در دریایی که سرنوشت برای او رقم زده بود، نمیگنجید. در سن ۴۱ سالگی آخرین شعر خود را به تلخی سرود و برای همیشه کلمات را تنها گذاشت:
به دنیا آمدهام
باقی راه را تنها نرود
کانون نویسندگان ایران که شاعر عضو آن بود در اعلامیهای به مناسبت درگذشتش از وی به عنوان شاعری پرتلاش یاد کرد و نوشت: همواره کوشید مستقل بماند و در راه آزادیخواهی قدم بردارد.
نمایش خانوم
انتخاب ساده کلفتها
نمایشهایی که در خانه هنرمندان اجرا میشود از بسیاری از جهات تاکنون حساب شدهتر بوده با انتخاب نمایشهای برداشت شده از نمونههای فرنگی. این بار نویسنده، طراح و کارگردان نمایش تینا بخشی معرفی شده و بازیگرانش سارا سیبی، ساغر طاهرپور، رضا امانلو.
مجری طرح حسن جودکی است و استاد راهنما: میرعلیرضا دریابیگی. مشاور متن هم مهران رنجبر. موسیقی: داریوش تقیپور (اَوستا).
به نوشته علی قلیزاده، منقد تئاتر، اجرا تمیز و جمع و جوری بود. گرچه متن در جاهایی گرههایی را ایجاد میکرد که تا آخر نمایش باز نمیشد و نیاز به اطلاعات پیشین داشت که این را ضعف دراماتورژی میتوان دانست. میزانسنها و نور مکملهای خوبی بودند . یک سوم اول اجرا ریتم پایین بود که به گمانم قصدی در کار بوده اما باقی اجرا با دیالوگهای سریع بازیگران نفس تماشاگر را حبس میکرد. بازیگر- نویسنده از صحنه جدا بود و انتظار رابطه بیشتری را از او داشتم اما در نقش خانوم لبخند را بر لب تماشاگر مینشاند.
به نوشته این منقد نمایش: کلفتها رابطه خواهرانه درستی با هم داشتند . کلفتی که قد بلندتری داشت بر صحنه احاطه داشت قدمهای با صلابت و محکمش شخصیت او را باورپذیرتر میکرد، تفکیک کارکترها در این کلفت واضحتر بود و در واقع راهنمای اصلی برای رمزگشایی متن بود. کلفت دیگر وسیلهای بود برای روان کردن حقیقتهای تلخ نمایش و به گونهای میتوان گفت شخصیت ساده لوح درون ما بود که در نهایت قربانی دروغهایی شد که به خودش گفته بود.
قلیزاده ادامه میدهد: صحنه پایانی نمایش با موسیقی شگفتانگیز و تقلای درست و تمیز بازیگر تماشاگر را نیمخیز میکرد برای نجات قشر فرودست، اما در نهایت ناتوانیش را با مرگ او محکم بر صورتش کوبید .
هدا تورنگ بازیگر تئاتر هم در نقدی به نمایش نوشته: به نظرم بازیها خیلی خوب بود، صحنه، لباس، کارگردانی عالی بود. ولی متن میتوانست خیلی بهتر از این باشد. با توجه به اینکه متن اصلی یعنی نمایشنامه کلفتها خیلی تکراری است توقع داشتم برداشت آزاد از آن متن با وارد کردن شخصیت نویسنده، عمیقتر از اینها باشد.
نمایش دکتر خوب؟
نمایش همراه با موزیک
نویسنده، طراح و کارگردان «دکتر خوب» محمود ملک است و بازیگران به ترتیب ورود: محمود ملک، نگین ستاینده، مهریارعیدی، سیمین سخایی، پیام حقنژاد، نرگس غلامی، سارینا کیان، محمود هاشمی. بازیگران پرفورمر: آنید افتخاری، علی نیکیار، کیانا صالحی.
نمایش دکتر خوب به شکل هیپهاپ و با تلفیق چند ژانر موزیکال مختلف با چاشنی نور و حرکت به روی صحنه رفت، در حقیقت این نمایش در ژانر موزیکال معنا شده. خالق اثر با تلفیق چندین سبک و ژانر متفاوت و با برگردان کردن گویش دیالوگی به گویش موزیکال، سعی در متفاوت جلوه دادن اصل این اثر داشته.
این نمایش برداشتی آزاد از نمایشنامه «پزشک نازنین» اثر نیل سایمون و برگرفته از دستنویسهای چخوف است. این نمایش و نمایشهایی از این دست زمانی اجرا شد که تئاتر واهالی آن، زیر فشار کنترلهای دولت اند و خطر گسترش بیکاری هنرمندان و هم تهی شدن اوقات فراغت از برنامههایی از صدسال پیش آرام آرام برای جامعه عادی شده در پیش بوده. این نوع دستکاری از سوی منتقدان بازگشت به گسترش روحوضی و سازضربی معنا میدهد اما نسل کارآشنا راهی هم دارند که بیشتر با برداشتهای آزاد از نمایشهای کمدی بزرگان جهان شکل میگیرد. ازهمین نمایش برداشت دیگری هم در سالهای گذشته روی صحنه رفت.
محمد سعادتی در سایت تیوال نوشت: کار نسبتا خاصی بود که در ایران کمتر اجرا میشود. غیر از خود جناب ملک بقیه بازیگران تن صدای مناسبی برای همچین نمایشی نداشتند. در بازیگری و حرکات پرفورمنس هم بنظرم فقط حرکات پرفورمنس یکی از بازیگران (مرد) قابل قبول بود وحرکات بدن و حتی بازی بقیه بازیگران ضعیف بود. حرکات بعضی بازیگران زمخت و خشک بود و حالات بدن بازیگران (از لحاظ اجرا) غیر از جناب ملک و حقنژاد و سرکارخانم کیان تا حدودی خوب بودند.
خط داستانی و داستانگویی هم چندان چنگی به دل نمیزد و بشدت کسل کننده بود. اما موسیقی کار مناسب و قابل ستایش بود و از آن لذت بردم.
نفیسه کریمی علاقمند به شعر و هنر، منقد نمایش، جسارت کارگردان را تحسین کرده و نوشته: بین تمام نمایشهایی که دیده بودم این کار واقعا متمایز بود و سورپرایز شدم. نمایشهای موزیکالی که تا الان دیدم بعضیها پلیبک بودن و بعضی دیگر ریتم موزیکشان خیلی آرام و کپیبرداری از بعضی فیلم های خارجی بود اما این کار از نظر موزیک، اشعار و ریتم و آوازها کاملا متفاوت بود. نکات مثبت: سبک جدید، موسیقی زنده عالی داشت. اجرای آهنگها توسط خانمها، دراماتولوژی عالی داشت اما نکات منفی وضعیت صوتی سالن، طراحی صحنه و لباس، ناهماهنگیهای حرکتی در صحنه بود.
مجله هفته: تئاتر بیداری
منبع تصویر، Social Media
از فشاری که بر انتشارات و موسسات فروش کتاب چاپی وارد میشود، نشر و نشریه، حتی فیلم و تئاتر هم آرام آرام به دنیای مجازی وصل میشود. با گسترش فضای مجازی این امکان کم کم راه باز میکند. حکومت تاکنون به روشهای متعدد برای جلوگیری از این حرکت امروزی پرداخته اما روزنامهنگاران، نقاشان، فیلمسازان وهنرمندان تئاتر با سرعتی مساعد به دنیای مجازی متوسل میشوند. این خود نوعی حرکت آزادی طلبانه است و الزاما مبارزه برای آزادی است. در آن بر تئاتر زیرزمینی تاکید دارد.
شماره صفرمجله «بیداری تئاتر» به جنبش مهسا مزین است و چندین نمایشنامه و زمینهسازی تئاتر در آن خواندنی است. سرمقاله مجله نوشته سامی صالحی ثابت است و در بخشی از آن آمده: طبیعی ست هر آنچه را که طرح و بیانش در شرایط عادی و اماکن رسمی کشور محال و غیرممکن باشد، جزو حیطه عمل تئاتر زیرزمینی بدانیم. افزون بر این، وقتی پرداختن به کار حساسیتزا بوده و منجر به برخوردی قهرآمیز از سوی صاحبان قدرت گردید، باید به این حیطه افزود که تابوها و خط قرمزها را نیز نباید از قلم انداخت. همچنین غفلتهای آگاهانه و ناآگاهانه حکومت در بسیاری ازموارد اجتماعی، فرهنگی و… را نیز باید به این فهرست افزود.
در سرمقاله آمده: مهمترین موضوعهایی که تئاتر زیرزمینی ایران میتواند به آنها بپردازد عبارتند از زن، همچون مسائل مرتبط با بدن زن، حقوق زن، برهنگی، سکس، برابری جنسیتی، رقص و آوازخوانی زن یا اقلیت، همچونپرداختن به حقوق و مسائل مرتبط با اقلیتهای مذهبی و دینی، اقلیتهای جنسی، اقلیتهای قومی، اقلیتهای جامعهشناختی، اقلیتهای سیاسی و… دگراندیشی همچون مسائل مرتبط با اپوزیسیون، معترضین، مخالفان نظام، براندازان و… نقد همچون آزادی بیان، نقد دین، نقد مذهب، نقد مقدسات، نقد شخصیتهای سیاسی، نقد سیاستها، نقد عملکرد، نقد پلیس، سپاه و دیگر نهادهای حاکم و… تابوها همچون پرداختن آزادانه و بیهراس و انتقادی به شخصیت و سیره امامان، نقد عملکرد رهبر پیشین و رهبر فعلی نظام، پرداختن به ادبیات جنسیت زده و… دموکراسی همچون بحث بر سر لزوم انتخابات عادلانه و آزاد، جدایی دین از سیاست، کثرت گرایی و عدم انحصاردر قدرت، توسعه، استقلال سه قوه به خصوص دستگاه قضایی، استقلال صنوف و اتحاده ها، رقابت آزاد و عدم انحصار در بازار (عدم دخالت دولت در بازار)، آموزش و پرورش غیرایدئولوژیک و…
در ادامه: تئاتر زیرزمینی ایران مؤلفههای دیگری هم دارد. شاخصترین این ویژگیها این است که این نوع از تئاتر نشانه اعلام همبستگی با معترضین وضع موجود است و در راستای اعتراض، نقد و مخالفت باسیاستهای تئاتر رسمی کشور قرار میگیرد. دیگر اینکه این تئاتر از کسی مجوز و اجازه نمیگیرد. در انتظار تماشاگر نرفته و خود به سمت و جستجویش میرود. در هر مکانی که با فرم و محتوایش همخوانی داشته باشد اجرا میشود. موضوع و زبانش برای شهروند ایران امروز ملموستر است. دستش برای نوآوری و خلاقیت بازتر از تئاتر رسمی ست. اما با همه برتریهایی که تئاتر زیرزمینی نسبت به تئاتررسمی دارد؛ خطراتی نیز آن را تهدید می کنند.
در پایان سرمقاله مجله تئاتر بیداری به خطرات راه هم اشاره شده: ممکن است که آزادی بیحد و حصر این نوع از تئاتر سبب پائین آمدن کیفیت آن گردد. برای مثال به رکگویی و عریانگویی بیش از حد بیفتد و از نظر بعد زیبایی شناسیک افت پیدا کند. ممکن است به شعارگویی یا تبدیل شدن به یک بیانیه سیاسی و یا سطحینگری و نگاه توریستی به مسائل و معضلات اجتماعی و فرهنگی دچار گردد. این احتمال وجود دارد که فقط به مخاطبین خاص اختصاص پیدا کند و به کالای لوکس تبدیل گردد.
طرح هفته: دختران سرزمینم ،حجاب و کوتولهها
منبع تصویر، BozorgMehr Hosseinpour
اثری از بزرگمهر حسین پور