هفته فرهنگ و هنر: ترانه در سلول، احرار و اعتصام در خاک ، چخوف و سایمون بر صحنه
- نویسنده, مسعود بهنود
- شغل, روزنامه نگار
هفته نهم هم گذشت. هفتهای که بعد از پرواز مهسا امینی ثبت عالم شد. این هفته نیز خشونت بود حکمهای اعدام خود جای سنگین در دلها داشت، در خیال و خاطرهها ماندگار شد. اینک روزنامه نگاران و هنرمندان، دانشجویان و وکیلان دعاوی به حبس رفته و در حبس مانده اند، گوش تا گوش. زندانهای ایران هرگز چنین مالامال از زن و مرد و ردیفهای سنی پایین نبود، چه رسد به نوجوانان و کودکان.
دولت همچنان از بی پولی می نالد، آمار تکه تکه می شود، دروغ رواج دارد، اما سر آستین عباها پیداست. گرچه به قول یکی از روزنامهنگاران در بند چنین پیداست که برای ساختن زندانهای تازه، بودجه هست. سعدی شیراز فرمود: «باغ تفرج است و بس، میوه نمی دهد به کس.»
و همه اینها شب یلدا را که همیشه رونقی و صفایی داشت از صحنه دور کرد، چندان که ابتکار شبکههای تلویزیونی هم اثر نگذاشت. گوییا مسیحیان هم ترجیح دادند، در درد هم میهنان شریک باشند و کاجهایی را که سال ها بود کنار دیوار سفارت منتظر بود، نادیده بگیرند.
سینماها سوت و کور است، همچنان دو سه نفر هستند در سالن و نه بیشتر، تئاتر بی سامان است. دعوت کردهاند اهل هنر را به کار، اما نگفتهاند به کدام کار، کدام بازیگر، کدام قصه. با این همه نمایشهای خنده دار، بلیتش هدیه ایست از تهرانیها برای میهمانها، خنده کمیاب. «فقط رحم کنید خواهرها و شعار ندهید در پایان نمایش».
جلد شماره تازه فصلنامه خاطرات سیاسی با نقشی از مهسا امینی، نشان از خاطرهای دارد و تحولی. مجله از چند سو مسیر را طی میکند و پیداست که خوانندگانی به همان تصویر چشم می دوزند. کاشتن قصه آری مکرر می ماند، گرافیست درست دیده، این کلمه را در میان قصه و مهسا می ماند.
ترانه در سلول
منبع تصویر، SosialMedia
به روزگار نوشته خواهد آمد ترانه علیدوستی، به اوین وارد شد، صبح هنوز سر نزده آفتاب، هنرمندان آشنا جلو اوین بودند و او خود تنها، انگار شیری در قفس، سنگین و محکم وارد مجموعه اوین شد. از پلههای ساختمان کچویی، پایین رفت و در سلول انفرادی پرشده با بوی رنگ (سفید) رها.
غروب همان روز، در کنار در بزرگ اوین حمید علیدوستی، قهرمان دوست داشتنی فوتبال و سال ها مربی تیم، با موهای سپید کرده در سکوت به دیوار بلند اوین خیره بود. لازم به شرح احوال نیست، کدام پدر در این زمان راحت است. حمیدخان در سکوت میگذراند و گاه برخی از هم سن و سالانش سلامی میگفتند و ناسزایی نثار افلاک.
اما بگذار بگذرد. اینک تصویر ترانه بر معتبرترین نشریات هنری و سیاسی ثبت است.
حضور ترانه علیدوستی و تغییر محل زندگیش از خانه به سلول ۲۱۹ اوین، او را در معرض نگاه و تحسین مردم جهان از رهبران حکومتها، هنرمندان نامدار جهان و نشریات پرتیراژ اروپا و آمریکا قرار داد. بسیاری از آنها که جهان هنر را دوست میدارند، فردا روزی تصویر مانی حقیقی کارگردان صاحب سبک، روی صفحه مانیتورها ظاهر شد که چیزی از حکایت پشت پردهها باقی نداشت و بزرگان قوم را با خبر کرد که شهرزاد قصهها، جایش زندان نیست. جشنواره فجر هم خالی از مشتری خواهد ماند. هنرمندان را نرقصانید. این محکم ترین و بلندترین صدایی بود که در غیاب ترانه، دردل ها نشست.
سومین شب حضور ترانه در سلول ۲۱۹ با این نوشته اعتماد همزمان شد که: خبر بازداشت ترانه عليدوستي تا امروز با واكنشهای مختلفي همراه بوده. اين حجم از حمايت در مورد ديگر هنرمندان بازداشتی ديده نشد. اما آنچه به اين حمايت رنگوبوی متفاوتي ميبخشد، پيام مطرحترين جشنوارههای جهاني نظير كن و برلين در پشتيباني از اين بازيگر است. همچنين رسانههای مطرحی چون تايم، گاردين، نيويوركر و لوموند خواستار آزادی او شدند.
به نوشته این روزنامه: انجمن كارگردانان فرانسه و انجمن هنرمندان راديو و تلويزيون آمريكا هم در پيامهايی جداگانه به اين موضوع پرداختند؛ اما فارغ از سويههای سياسي اين حمايت، نگاه و توجه زياد جهانی به بازداشت ترانه، دو نكته مهم را به ذهن متبادر ميكند؛ اول اهميت و جايگاه سينمای ايران در جهان و ديگر همدلی و مهربانی است كه خاصيت آينهگون هنر است كه سبب حمايتهايی مانند اين میشود.
درگذشت احرار
آخر هفته، پاریس سرد، در حقیقت سردتر از همیشه بود و منتظر تا دوستان و همکاران روزنامه نگار خوشنام احمد احرار، بر سر قرار بیایند. اما سردبیر اطلاعات و کیهان لندن، خواست تا گوری در کار نیاید، مزاحم دوستان نشویم. آپارتمان کوچک خیابان هدایت تهران که هر صبح راننده اطلاعات میآمد و سرمقاله روز را میبرد و دو ساعت بعد میرسید تا آن آقای شیک با کیفی پر از نوشته و نامه خود راهی اطلاعات شود.
موسسه اطلاعات همچون خانه وی بود. وقتی انقلاب شد برای سفری به پاریس رفته بود میخواست بازگردد که دوستان نگذاشتند و ماند همه ۴۳ سال را. وجودش شمع جمع دست به قلم هایی که دیگر از آنان کسی در پاریس نمانده است. انگار شاهدان یک دوره روزنامه نگاری ایران محو میشوند. گفته شد امروز و فردا در گورستان مون پارناس پاریس دفن خواهد شد. آیا در تهران که در آن جا متولد شد، در آن جا نوشت، خوشیهای زندگی را تجربه کرد، کسی از او یادی میکند. یا واگذار پاریس میشود که نیمی از عمر او در آن گذشت.
درگذشت ایرج اعتصام
ایرج اعتصام استاد فرهیختهای که روز ۲۸ آذر از میان رفت، اســتاد ســه نسل از معماران و شهرســازان ایران. او با تجربهای غنی و گســترده از تحصیل، تدریس و فعالیت حرفهای در عرصه معماری و شهرســازی شــناخت و درکی عمیق از تاریخ و تحولات شهری داشت.
اعتصام تا سالهای پایانی عمر به تدریس و تحقیق مشغول بود و با بیان گویا و ذهنی پویا، همواره چشم اندازهای وسیعی به سوی شهرســازی و معماری دنیای معاصر، در برابر دانشجویان میگشود. او دانش آموخته رشــته معماری در سال ۱۳۳۹ از دانشگاه فلورانس ایتالیا و کارشــناس ارشد طرح ریزی منطقهای سازمان ملل بود. با مجامع علمی و دانشگاهی جهان ارتباطی مستمر داشت و بارها به عنوان استاد مدعو در دانشگاه های معتبر ایران و جهان تدریس کرده بود.
از او طرحهای معماری و شهرســازی و آثار مکتوبی در قالب تألیف یا ترجمه بر جا مانده که از آن جمله میتوان به پژوهشــی ارزشــمند در زمینه بناهای عمومی معاصر اشاره کرد که در قالب مجموعه دوجلدی «معماری معاصر ایران؛ ۷۵ سال تجربه بناهای عمومی» منتشر شده اســت. این مجموعه دوجلدی اثر پژوهشی پراهمیتی است که از سوی گروهی از پژوهشگران و به سرپرستی دکتر اعتصام و به سفارش وزارت مسکن و شهرسازی تهیه و تدوین شده است.
تا آخرین سال شاگردانش با اشتیاق در کلاسهای درسش شــرکت کردند و خاطره آن کلاسها و آن درسها را نگاه داشتند.
پزشک نازنین سایمون و چخوف
منبع تصویر، Tiwall
کتاب پزشک نازنین نیل سایمون نمایشنامه ای تلفیقی با آنتوان چخوف است که او را همه به نمایشنامههای درخشانش میشناسند. نمایشنامهنویس نابغه روسی که هنوز و با گذشت سالها پس از مرگاش آثارش بر روی صحنههای تئاتر دوباره و چند باره اجرا میشود. آثاری که در ادبیات نمایشی و تئاتر بسیار فاخر و ارزشمند است.
نیل سایمون، نمایشنامهنویس آمریکایی است که خیلیها اورا به طنز کلام و لحن خاصاش میشناسند. ترکیب این دو با هم چه شاهکاری میشود. کتاب پزشک نازنین حاصل این تلفیق درست و حسابی و درجه یک است.
برای شخصیتهایی که قرار است به زیبایی به نقد بپردازند چه نویسندهای خوش کلامتر از نیل سایمون؟
به نوشته سایت گلونی، ترجمه روان کتاب نقطه قوت دیگری است که با نام آهو خردمند بازیگر سینمای ایران، مثلثی هیجانانگیز ایجاد کرده برای آنهایی که به جنبههای گوناگون کتاب اهمیت میدهند. از متن و موضوع بگیرید تا ترجمه و حتی جلد. اجرای پاییزی درعمارت نوفللوشاتو با ترجمه شهرام زرگر و کارگردانی نیما هاشمی نیز با استقبال تماشاگران مقبول افتاده است.
بازیگران: حسین قاسم پور اقدم، علی سهیلی، متین از رشنو، نیما هاشمی، طناز گلمکانی، شادمهر حاجت زاده، امیر خلج، سعیده طاهری، پویا جعفری، علیرضا نجفی، کوثر علاءالدین، سارینا احمدی.
خلاصه داستان: تا حالا شده به درد مردم بخندید به نظرتون اصلا خندیدن به درد مردم کار درستیه؟ قطعاً جوابتون نه هست اما اینجا فرق میکنه اینجا شما اید که میخندید اما در ته دلتان درد میکشید.
تمامی قصه توسط نویسنده که در اصل راوی داستان هست روایت میشود و در تمامی صحنه ها از طنز تلخی استفاده شده که به سادگی یک زن میخندید، به عذاب وجدان یک کارمند ساده، به درد کشیدن یک خادم… اما خوب خودتون متوجه عمق فاجعه خواهید شد و…
یکی در صف تماشاگران پرسیده: چه قدر مگه میتونi یه کار عالی بشه. مرسی چردیکوف خیلی خوب بود واقعا طنز خوبT مخصوصا قند شکن چه قدر میتونه یه کار گردان ذهنش پیچیده باشه قند شکن عالی بود.
امید میرزایی هم نوشته: واقعا بهترین نمایشی بود که تو عمرم دیده بودم. حتما پیشنهاد می کنم بیایید ببینید و جالبترین قسمتش این بود که کارگردان فقط ۱۸ سال سن داشت و واقعا کاری ساخته بود که یک مرد ۴۰ سال به سختی می توانست واقعا خسته نباشید.
منبع تصویر، TnnazTavassoli
تابلو هفته : طناز توسلی