هفته هنر و فرهنگ؛ هنر و هنرمندان منتظر، شاعران
- نویسنده, مسعود بهنود
- شغل, روزنامهنگار
خبر رسید از دو اعدام دیگر که گرد خشم و اندوه در میان ایرانیان پراکند؛ محمد مهدی کرمی و محمد حسینی دو نفر از بازداشتشدگان اعتراضات سراسری در کرج، به اتهام افسادفیالارض، بیآنکه از حق داشتن وکیل برخوردار شوند. فرنگیان مینویسند انبوه نوجوانان، زندان های ایران را انباشتهاند. اوج فعالیت نوجوانان از هفته سوم آغاز شد تا دو هفته پیش. این گونه بود که قربانیان متعدد بر دفتر تاریخ و سرنوشت ملت نوشته شدند. یک سو صدها خانواده درد کشیده تن رها، رو کرده به آسمان. و در سوی دیگر خانواده ماموران سپاه و بسیج و دیگر شاخههای مامور و مزدور مبهوت، تا بماند به سالیان. قصه تنها تابلوها و کاشیهای دیوارکوب، جای ثابت دارند. دیگران به تماشای جهان گذران مشغولند و هر هفته بیتی طلب میکنند از خیام، مولانا، حافظ و سعدی. فریاد رس، روزهای بد.
حالا آرام آرام راه برای انتشار کتابها بیرون از مرزها، ناگزیز باز میشود. هر ماه راهی پدیدار خواهد شد که تکنولوژی جلودار آن است. نویسندگان زندانی، خبرنگاران و عکاسان، بازیگران فیلم و تئاتر، نوازندگان و خوانندگان، جوانان گیسوی خود بریده و روسری را بد گفته، مطابق هر اصولی آزاد میشوند. اما کس نمیداند مادرها و پدران و فرزندان، چرا آرام نگرفتند، چون شرح دردها بر سینه این نسل ماند. چندان که مانده است: زخمی زدهای بر دل. آرام نخواهد شد.
منبع تصویر، Hossein Safi
حقوق زندانی از میان میرود
با خود چه میکنید
روزنامه رسمی دولت در شماره دو جمعه پیش (ایران جمعه)، کارتونی از ترانه علیدوستی، منتشر کرد که چند سال پیش حسین صافی برای رسانه خبرآنلاین کشیده بود. روزنامه ایران برای ارتقای کیفیت طرح، فیلتری را هم روی کار آورده. نام کاریکاتوریست و منبع طرح را در کنار اثر قید کرده اما اجازهای از طراح نگرفته است. نکته ماجرا اینجاست که طرح مذکور برای هدفی استفاده شده که درست صد و هشتاد درجه با انگیزه کاریکاتوریست آن در زمان خلق اثر متفاوت است. روزنامه دولت، کاریکاتور را برای تخریب و علیه ترانه علیدوستی به کار برد، در زمانی که وی بدون دادگاه در حبس بود.
هادی حیدری، هنرمند توانا در شرح این اثر نوشت و نشان داد که: «غرض اینکه در جامعهای نظیر ما که حق مولف رعایت نمیشود، از این دست کارهای غیر حرفهای و غیر اخلاقی بسیار است. غمانگیزتر، مصادره به مطلوبی است که انجام میدهند و در جایگاه طلبکار نیز میایستند.»
انتشار این اثر بیاجازه و خلاف قانون، توسط دولت منادی قانون، وقتی در هوا گم شد که در زندان اوین باز شد و باز هنرمندانی منتظر و ترانه از داخل زندان به در آمد. آرام و بیاشک، اما آنها که آمده بودند به استقبالش اشک را نهان نمیتوانستند کرد. ترانه هم، مگر زمانی که حمید آقا علیدوستی رسید. انگار موسفیدهای مرد محبوب زمین فوتبال بیشتر شده بود در همین ۲۰ روزه. زندانی از بند رسته، دیگر نتوانست اشک را نهان دارد، وقتی در آغوش پدر پر درآورد، و پرید. در آن لحظه یک میلیارد تومان، برای ودیعه عدالتخانه و رهایی ترانه علیدوستی، بال درآورده همچون پر کاهی در آسمان میگشت.
فردا روز، شور و شعار«زن، زندگی و آزادی» بر لب ایرانیان بود، در شهرهای دور، همان جایی که هشت میلیون ایرانی دور از میهن، داغ دور ماندن از دیار را بر سینه دارند. سه نسل از ایرانیان، جانی گرفتهاند، در سرمای آدمکش آمریکا و اروپا که نوید میدهند قصه به سر نیامده است هنوز. اما کسی نمیداند در اتاقهای دربسته مقامات چه میگذرد.
منبع تصویر، Ardehali Alkhas. 1347
برداشتی از خشونت و بیسامانی
«سوریایی» کردن جشنواره فیلم فجر
ساکت ماندن فضای فیلم و سینما، با نزدیک شدن زمان برگزاری جشنواره بینالمللی فیلم (فجر) مهم ترین رخداد سینمایی ایران تبدیل به یک بحران بزرگ شده است.
ابوالفضل نجیب منقد سینما در مقالهای در روزنامه اعتماد نظر داده: رابطه فعاليت و رخدادهای فرهنگی و هنری، هرگز تا اين اندازه با وضعيت سياسی و بحرانهای سياسی و اجتماعی، در پيوند و تنگاتنگ نبوده.
در این مقاله آمده: بر وضعیت فعلی زندانی بودن دو فيلمساز مطرح، سختگيری بر برخی چهرههای سينمايی ازجمله مهمترين آنها دستگيری ترانه عليدوستی و اخبار حاكی از تهديد برخی ديگر از اهالي سينما ازجمله آنچه اشكان خطيبی رسانهای كرده و اهميت برگزاری هرچه آبرومندانه جشنواره فجر براي ريلگذاران سينمايی و مجموعه سياستگذاران حوزه فرهنگ و هنر و همان اندازه كليت جمهوری اسلامی مشخص شود. واكنش تند و تهديدآميز روزنامه كيهان به اخبار مرتبط، بیهيچ اما و اگری میتواند مهر تاييدی بر بلاتكليفی وضعيت جشنواره باشد.
نجیب تاکید کرده: اظهارات رسمی معاون وزیر اطلاعرسانی سوریه در مقام همتای ایرانی مبنی بر گسیل هنرمندان این کشور برای رونق بخشیدن هرچه بیشتر جشنواره فجر که میشود آن را به نوعی سوریایی کردن این جشنواره تعبیر کرد. این نشانهها بهخودی خود و به زبان بیزبانی میتواند به بحرانی اشاره داشته باشد.
دیوار سفارت، پیروز و مایوس
دیوار نگاری، سفره تند و تیز انتقاد
کسی میگفت شبنامههایی سراغ دارد که از مشروطیت در دیوار خانهای قدیمی نزدیک خانقاه نصب شده و همچنان هست. عکاسی رفت و دانست درست گفته است. شبنامه پشت درختی قطور پنهان شده است.
در بسیاری از شهرهای دیگر جهان هم دیوارها پراست از نقشها و نگارها.
طراح گرافتیست به شرق گفته «زمانی كه شهرداری شهر را در انحصار خود میگيرد تا پيامی خاص را منتقل کند، گرافيتی پيام خود را رسانده. همين الان هم میبينيم كه مردم چگونه از طريق گرافيتی پيام خودشان را ميرسانند. میگویند خرابکاری است اما هميشه يك راه فرار وجود دارد و دنبال اين بودند كه تفكری را به مخاطب منتقل كنند.»
سید شکیبا شعارنویسیهایی سطح شهر را چنین توصیف کرده: «شعارنویسی کنش سیاسی است که گروهی اعتراض خود را از طریق آن نشان میدهند و متاسفانه در این ماجرا بیش از هر جایی زیباسازی لطمه خورد، چراکه روی کارهای ماندگار و فاخر ما هم که جزو پیشگامان هنر معاصر و انقلاب بودند، شعارنویسی شده است.»
منبع تصویر، Markaz publi
خاطرات پیشین
خاطره و سند آبان انقلاب
«۱۴ آبان، روزآتش» داســتانی است که از روزهای انقلاب ۵۷ روایت میکند. روزی که خودتان در خیابانهای تهران پرســه میزدید وازنزدیک بســیاری از اتفاقات را مشــاهده کردید. والبته ازروایات مکتوب شــاید از آنروز چون محمود گلابدرهای استفاده کردید. داستان آدمی که آن روزها را دیده و بعدا راجع به آن روزها و حالا بیش از چهل ســال دارد به آن روزها فکر میکند و ســعی میکند سر دربیاورد.
اما قالب نانفیکشــن غیر از داستان، مصاحبه، چیزهای دیگری هم دارد. ترجمه بخشهایی از یــک مقاله که ســندند و ناداستان در فضای ادبی مــا افزایش پیدا کرده اســت و این به نظــرم اتفاق خوبیســت.
در تحقیقات حساب شده روبرت صافاریان پیداست: منظوراز «سند» چیزیست از واقعهای در گذشته به جا مانده. روز ۱۴ آبان من دنبال سندی میگشتم که مکاتباتی را نشان دهد که آتشسوزی (سینما رکس آبادان) کار ساواک بوده باشد؛مثلا بین نیروهای انتظامی و مســئولان حکومت نظامی که در آنها دســتور داده شده باشــد برای سرکوب تظاهرکنندگان کاری نکنند، یا نامهای دستوری به مأموران ساواک که آن روز گروهی راه بیندازند برای آتش زدن بناها و دکانهای شــهر یا دســتور کتبی یا ابلاغی که بــرای خاموش کردن آتش سوزیها کاری نکنند.
در ادامه: هرچه از انقــلاب ۵۷ بیشتر فاصله گرفتیم برایمان روشنتر شد که انقلابیون و هواداران انقلاب چطور همه چیزهایی را که بــا روایت انقلاب نمیخواند و از گزارش رویدادهای دوراهی انقلاب حذف میکنند، طوریکه گویی در دوران انقلاب همه آدمها انقلابی بوده. حقیقت اینکــه حتی در این کتاب هم به آنها توجهی نکردهام. به این توجه داشــتهام که بســیاری از آدمها آن همدلی را کــه امثال من داشتند با آن انقلاب نداشتهاند.
صفاریان میگوید: واقعیت این اســت که بسیاری از آدمها همراه انقلاب نبودند. برخی نگران بودند، برخی میترسیدند، برای خودشان و برای فرزندانشان، برخی نمیخواستند منافعشــان را از دست بدهند، برخی همدل بودند با انقلاب اما نمیخواستند زندگی خود و فرزندانشان، همدلی نداشــتند، را به خطر بیفکنند و برخی که روزهای خیلی ســختی را دیــده بودند فکرمی کردند «خوشــی زده زیر دل اینها». این موضوع مهمی ســت. امــروز هم این موضو ع مهم اســت. دهــه پنجاه در فضای روشــنفکری ایران اصطلاحی باب شــد تحت عنوان «چوخ بختیار».
به نظر نویسنده و فیلمساز ثبت حرف این آدمها کار ارزشمندی ســت که منتها انجام نمیشــود. این کار جامعهشناسها و انسان شناسها و مستندسازان است. اما در دورههای هیجان انقلابی همه اینها میشوند «انقلابی»، همه همان حرفهایی را میزنند که بقال ســر کوچه هم میزند. در دوره انقلاب این مهم میشــود که تو انقلابی هســتی یا نه. موضع مهمتر از موضوع دیگر جامعهشناس و فیلمســاز معنی ندارد.
بهگفته او: هر چه در این روزگاران، بر سرها آمده باشد، راست گفتهام متفکران که عاقبت ادیبان و شاعران هستند که بر سینه روزگار ثبتش میکنند، همچون نقش حیوانات در غارها که بعد صدها قرن کشف میشود. قلم ادبیان و شاعران گفتهاند هدیه الهی است.
منبع تصویر، Alireza Ghandchi
بازمانده از سقوط
«من جا ماندم»
ماجرای انتشار کتاب «من جا ماندم» خاطره علیرضا قندچی، نویسنده و شاعر است. شرح مصیبت او که همسر و دو فرزندش در هواپیمای اوکراینی نشستند و پدرماند. حالا کتاب «من جا ماندم» مگر از خاطره تاریخ پاک میشود.
۱۸ دی سالگرد فاجعه است و همه دنیا شرح و اهمیت کاری که به همت دکتر حامد اسماعیلیون در جهان مشهورعام شده، شاهکاری سینهسوز است که تنها از یک نویسنده سینه سوخته برمیآید. در کتاب «من جا ماندم» هم قلم علیرضا قندچی است که همسر و فرزندانش قربانیان این فاجعه به کار است. دکتر ابراهیم ایوبی نویسنده نام آشنا در توصیف کتاب «من جا ماندم» شرح میدهد که قلم نویسنده بدین خوبی است.
کتاب نوشته علیرضا قند چی در چهار فصل تألیف شده است که فصل چهارم آن حکایت روزهای تلخ پدری است که به دلیل موافقنبودن شرکت محل کارش با مرخصی او، خانوادهاش را برای سفری یکماهه به تهران میفرستد. او در جایی خطاب به دخترش مینویسد: «باران آذرماه بیامان میبارد، باید باشی تا ترکیب محشری بسازم از بخار چای خوشعطر و چشمان خندانت در سمفونی قطرات باران که روی شیشه پنجره ضرب گرفتهاند… اما تو نیستی. چای داغ و خندههای شیرینت نیست. تنها باران است که بهجای پنجره روی سنگ گرانیتی مزاری در قطعه نودوهفت بهشت زهرا میبارد. نیستی و باران شکنجهای است در هجوم دلتنگیهایم. دارم گلبرگهای رز قرمز را روی مزار میریزم. روی اسمت که آب باران توی حروفش جریان دارد…».
به نوشته ابراهیم ایوبی در سراسر کتاب «من جا ماندم»، در کنار نثر، نویسنده اشعاری را نیز سروده است. مانند این ابیات در پایان پیشنوشت: «چهها گذشت بر شما / دیگر هیچ پروازی شما را به پدر نخواهد رساند / من جاماندم».
منبع تصویر، Socail Media
شیشه های شهر سنگی
زنان در صحنه و در دیدار
نویسنده علیرضا ناسوتی بود و کارگردان هم ثمین علما. این نمایش در گروه فرهنگی ریاحین. بازیگران: مهرآسا الهیان، مطهره نکوکرداران، مهدیه امینی، زینب طلاچیان، فاطمه رستگار، فاطمه یزدی، ریحانه قربانی و ملیکا طلوع کارگردان فرم و بازیگردان صفورا کاظم پورجای خود داشت، همگی زن.
گروه فرم: مهدیا کلوئی، فاطمه محمدی، مهدیه ولی منش، زینب اخباری، محیا اشرافی، نرگس خرمی. یاسمین فقیهی، مشاور پروژه: علیرضا عمرانی، مدیر روابط عمومی: هدی برومند نوا: گروه فرهنگی هنری آیه طراح نور: میلاد مهرابی، طراح لباس: طهورا ابراهیمی و زهرا خاتونآبادی، طراح گریم: سپیده سلیمانی.
خلاصه: در شهری که خانهها کم ارتفاعاند و از گل شکل گرفته، اما دیوار بلند قلبها تماما سنگ. باغی به آتش کشیده میشود. در خواب بیخبری اهالی، شعلههای گرسنه تا نزدیکی آخرین نهال میرسند که ناگهان نسیم از هر خانه پنجرهای میگشاید. کمتر کسی درباره این وقایع حرف میزند. این روزها که دیگر کسی گوشی برای شنیدن این حرفها ندارد. شما باز هم نقل کردید و به نمایش کشیدید این درد را و چقدر جانسوز بود و هست.
یک فاطمه از میان تماشاگران نوشت: ممنونم از کار قشنگتون. تحسین کنم. عالی بود. موفق و موفق ترباشید.
یک فاطمه دیگر در همین ستون نوشت: برنامه عالی بود واقعا چقدر خوبه که هنوز کسایی هستن که نمیزارن فراموش کنیم که چی شد و…
ریحانه قربانی هم نتوانست ساکت بماند نوشت: سیاهی نگاهشان میگریست اما انگار اشکی برای چشمانشان نمانده بود، شهادتش افسانه می شود برای آیندگان.
مجله هفته
منبع تصویر، Jahan-e Ketab
فقط در چنین شرایطی بود که جهان کتاب از حرف و حدیثها گذشت و مونتاژ کودکانی را در جلد مجله قرارداد که میکوشند تا آسمان را، شاید جهان را، رنگ بزنند، زیبا و زنده کنند.