هفته هنر و فرهنگ؛ پرده خانه به موقع باز، سینما و تئاتر مانده دور، مفتون شاعر رفت
مسعود بهنود، بیبیسی
ماهی دگر گذشت و سرما نزدیکتر شد، آب کم، رنج بسیار. آوای بخشش زندانیان برخاست اما شهربه شهر زندانها بزرگتر و سوژه برای شاعران بیشتر شد. زمانی فلکالافلاک بود و زندان قصر، عادل آباد و خارک. اینک هر روز خبر میرسد که کسانی از خانواده و قبیله هنر و فرهنگ راهی زندانهای نو میشوند. راستی چه خبر از سهیلا گلستانی و حمید پورآذری که نمایشهایی ماندگار و بیغرور، آرام و خونگرم ساختند.
از نهانخانهها خبر میرسد، دفتر دفتر شعرهای شبانه که به پرواز در میآید، قصههایی که فقط عاشقانه نیست. نمایشهایی که یک دونفری در خانههایشان تمرین میکنند. راستی میدانید از قافله شاعران سوخته دل، مفتون امینی همین هفته رفت. چندان که سایه، یا رویایی، بکتاش جوان.
در این روزگار که سینماها عملا تعطیل است و نمایشخانهها نیز، رونق را باید در رستورانها و قهوهخانهها جست که نانشان به روغن افتاده و هم کسانی که گمان دارند در جای گرم خفتهاند.
مرگ مفتون: درخت زخمهایش را میشمارد، کودکان توتهای ریخته را
منبع تصویر، Socail Media
مفتون امینی (۱۳۰۵- ۱۴۰۱)
پنجشنبه، دهم آذرماه خبر رسید که مفتون امینی شاعر بر اثر ایست قلبی درگذشت.
یدالله مفتون امینی از نسل شاعران پیشین بود و از زمانهای دور دورهمنشین شهریار، سایه، رهی معیری، فریدون مشیری. در شهرستان شاهیندژ (آذربایجان غربی) ۲۱خرداد ۱۳۰۵ متولد شد. دانشآموخته رشته حقوق قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود.
امینی در آغاز شاعری کلاسیک و کهنپرداز بود اما بعدها به شعر نیمایی و قالبهای نوپردازانه و سپس شعر بیوزن روی آورد. او علاوه بر شعر فارسی، شعرهایی به زبان ترکی نیز سروده است. او یکی از امضاء کنندگان متن ۱۳۴ نویسنده با عنوان «ما نویسندهایم» در سال ۱۳۷۳ بود؛ بیانیهای معروف که از سانسور وسرکوب پدیدآورندگان ادبیات و هنر شدیدا انتقاد کرد و بر آزادی بیان بدون قید و شرط تاکید داشت. بیانیهای که حاکمیت را خوش نیامد.
مجموعه شعرهای «دریاچه»، «کولاک»، «انارستان»، «عاشیقلی کروان»، «فصل پنهان»، «یک تاکستان احتمال»، «سپیدخوانی روز»، «عصرانه در باغ رصدخانه»، «شب ۱۰۰۲»، «من و خزان و تو»، «اکنونهای دور»، «نهنگ یا موج»، «از پرسه خیال در اطراف وقت سبز»، «جشن واژهها و حسها و حالها»، «طلایی/ خاکستری/ رگبار»،«گزینه اشعار»، «آجی چای»، «مستقیم تا نرسیده به صبح» از جمله آثار منتشرشده این شاعرست.
مجله وزن دنیا همزمان با خبر درگذشت شاعر، شعری کوتاه از وی را بدرقه راهش کرد، انتخابی درست.
زخمهایش را میشمارد
توتهای ریخته را
به جایی پریدهاند
ترس آنها هنوز شیرین است.
منبع تصویر، Social Media
نوشته ای از بیضایی به کارگردانی آدینه
درخشش پرده خانه بیضایی
نمایشنامهها و سناریوها گاهی کار هزاراطلاعیه و حتی شبنامه را انجام میدهد. چنان که دیری است خبر رسیده است که پرده خانه بهرام بیضایی راهی تئاتر شهرست. ماجرای این نمایش و متن آن – چنان که بیضایی نوشت- خود ماجراست. چند نفری داوطلب و خواهان بودند اما گلاب آدینه هنرمند پیشکسوت و شناخته شده، اعلام داشت که بزودی این نمایش را به سالن اصلی تئاتر شهر میبرد.
آدینه پیش از این نمایشنامههای سلطان و مار، و مرگ یزدگرد را به صحنه برده بود. از دیگر سو کار فوقالعاده خانم آدینه بود وقتی سه سال پیش نمایش بانوی محبوب مرا روی صحنه برد.
از آن زمان مدام خبر رسیده که «پرده خانه» در راه است. اواخر بهار گویا کار آماده بود اما منتقل شد به تابستان و چنین بود که برای فیلم و نمایش جایی نماند.
وقتی که خبر رسید پرده خانه در تماشاخانه شهرزاد اجرا میشود، علیرضا نراقی نگاه دقیقی داشت که نوشت: نمونه درست و کاملی است از آنچه نمایشی بههنگام میتوان خواند. نمایشی که در زمان و مکانی درست اجرا میشود. مخاطب بهسادگی میتواند ارتباط این اجرا را با زمینه و زیست اجتماعی خود درک کند و این در زمانه انکار و تقلیل تئاتر به هنری تبعیدی و عقیم، تاباندن لکهای نور است بر چشمها و اذهان جویای روشنایی. اثری که دریچهای تازه در باب رابطه زنان و قدرت میگشاید و امروز چه تأملی است که از این ضروریتر باشد؟
این منقد صاحب ذوق در همان جا نوشت: متن بیضایی متعلق به سال ۶۳ است و سؤال این است که متنی که سیوهشت سال پیش نوشته شده، چرا تا این اندازه اجرایش در امروز بههنگام و درست است؟ بههنگام و درست به این معنا که با بیرون از خود، با حال و هوای شهری که در آن اجرا میشود ارتباط برقرار میکند و به مخاطب خود نسبت به واقعیت هر روزه جامعهاش دید و ایده میدهد؟ دلیل این مسئله بدون شک همان عنصری است که اهمیت بیضایی را در تاریخ ادبیات نمایشی و روشنفکری ایران بیبدیل ساخته است.
اطلاعیهها و بیانیههایی که در جمعهای کوچک یا بزرگ هنرمندان منتشر شد، گاهی چنان روشن و صریح بود، مثل بیانیه كانونِ نمايشنامهنويسان و مترجمان تئاتر ايران. آنها نوشتند «انفعال تا مغزِ استخوانِ ما و اعضاي ما نفوذ كرده است» و وضعيت امروز را «روزگارِ تلختر از زهر» خواندند و نوشتند: «ما مردمانِ معترض و حقخواه را ديديم، خيابانها را ديديم، دانشجويان و دانشگاهها را، ورزشكاران و هنرمندان را ديديم كه كامي از دنيا و زندگي نچشيده، راهي وادی هفتهزارسالهگان شدند… » آنها خود را «شاهدان تاريخ» دانستند.
در بخش ديگری از اين متن با بيان اينكه «ذاتِ درامنويسي اعتراض است»، نوشتند: «تئاتر هنري اعتراضي است كه تنها با مردم معنا و حيات دارد نه با حكومتها و دولتها. حال آنكه ما از همراهي با مردمِ مظلوممان منع میشويم؛ از انتشار يك بيانيه ساده كه در آن از نيروهای انتظامی خواستارِ عدمِ خشونت عليه معترضان هستيم، موردِ بازخواست و امر و نهی قرار ميگيريم.»
در متن بیاینه که به معنای استعفا بود، آنها همچنين از«نبود شأنيتِ حرفه و تداومِ كار و فعاليت و معيشت» انتقاد کرده و مشكل «سانسور» در تئاتر ايران مورد تاكيد قرار گرفته است.
نقاشی از یک پیکری در نایلون
سینمای ایران، به دو دوره قبل و بعد از پاییز ۱۴۰۱ تقسیم شده
مدیر و سردبیر فیلم امروز در سرمقاله شماره جدیدش برای بچههای این روزگار نوشتهاند: در روزهایی که هر بحث دیگــری جز آنچه در خیابان میگذرد، از نگاه بچههای خیابان، ناحق و نوعی انحراف محســوب میشــود، ســخن از ســینما و فیلمســازی و ســالنهای خالی، اگر انحراف و حتــی توصیفهای بدتر هم تلقی نشــود، میتواند دستکم پرت بودن گوینده و سیر او در عالم هپروت معنا شود.
در ادامه مقاله با امضای هوشنگ گلمکانی و عباس یاری میخوانیم: بررســی آمــاری در مجله داریم که حاوی مقایســۀ تطبیقی تعداد تماشاگران سینما در هشت ماه اول هفت سال اخیر است. کاهش تماشاگران در دوران کرونا و البته دو ماه اخیر، به دلیل رویدادهای خیابان که کاملا منطقی است اما با عریان شدن لایههای پنهان مکنونات قلبی جامعه در رویدادهای اجتماع، پیداست کلیت آنچه امروز به عنوان خروجی «سینمای ایران» شناخته میشود، تناسبی با نیازها و خواستههای اکثریــت مخاطبــان بالقوهاش نــدارد؛ چــه ملودرامهــای اجتماعی، چه کمدیهای عامهپســند، و چه حتی فیلمهای تلخ و معترض اجتماعی که در ســالهای اخیر، این نوع فیلمهای دســتۀ آخر هم باوجود ارزشهای ســینمایی وجنبههای اعتراضیشــان با واکنش منفی تماشاگران جدی سینما مواجه شده است.
آنها به گزارشی از خانه سینما اشاره میکنند: چند روز پیش گزارشی منتشر شد که طبق آمار خانۀ سینما حدود صد نفر از سینماگران کشور به دلیل واکنشهای حمایتیشان درجریان رویدادهای اخیر (یا پست و استوری حمایت و اعتراض، یا کشف حجاب خانمها)، ممنوع الخروج شــدهاند. البته فهرست رسمیشان اعلام نشده و فقط آنهایی که خبرهایشان به نحوی در فضای مجازی آمده معلوم است تازه کسانی هستند که واکنش نشان دادهاند و بهاصطلاح «پرونده دارند» و نامشان در لیست سیاه آمده است. همیشه در کشور یک «اکثریت خاموش» در همه زمینهها داریم که فارغ از احساسات و گرایشهای واقعیشان اغلب سکوت میکنند.
در نهایت سرمقاله فیلم امروز تاکید کرده که: به هر حال سینماگر یک کنشگر اجتماعی و فرهنگی است و برای کارکردن باید صاحب واکنش و نظر باشد. سینماگر مثل یک کاسب، تکنیسین یا یک بوروکرات نیست که پشت میز با پیش خوان بنشیند و کار مکانیکی انجام بدهد. سینمای ایران مثل جامعه ایران به دو دوره قبل و بعد از پاییز ۱۴۰۱ تقسیم شده و نمیتواند به گذشته بازگردد.
قلندرو نمایشی دیگر
مشکل رورانس پایان نمایش
قلندرو نمایشنامهای است که علی محمدنژاد و هانیه بهاری نوشتهاند و امیرعلی ابراهیمی کارگردان آن است و علی محمدنژاد، گندم محمدی، محمد (کوروش) علیزاده، نیلوفر زینلی، الهه کوهبر، یحیی ایزدپناه، علی تیمورفامیان اصل، عسل (ژابیز) شهبازی، هلما بهشتی، سیاوش مشتاقی بازیگرانند.
یک ابتکار کاریزمایی با تولید «مربع» تئاتر. اما گروههایی که بعد از چند ماه دوری از صحنه به کارآمدهاند، میبینند هم صحنه مشکلاتی دارد هم مجموعه کاری .
یحیی ایزدپناه بازیگر قلندرو نوشته: اگر فرض کنیم ۱۰ سال از این روزها گذشته باشد این متن همه تصویریست که کاراکتری که من بازی میکنم از قلندرو به شما میدهد وبا فرض اینکه هنوز زنده باشد و توانایی حرف زدن را داشته باشد.
این بازیگر ادامه داده: آنها نابینا یا فلج بودند میلنگیدند می خزیدند نعره میکشیدند گاز میگرفتند و خون از دهانشان فواره میزد ستون فقراتشان خردوخمیر شده بود یا قطع عضو شده بودند یا منتظر عمل قطع عضو بودند جنگ را پشت سر گذاشته بودند؛ آموزش نظامی، گروهبان، سروان، گروهان خطشکن، شکنجه، سنگر و حمله همه را فراموش کرده بودند تمام انچه که قبل از جنگ بود را نیز فراموش کرده بودند پرواز پروانه ها را فراموش کرده بودند. جنگ دیگر تمام شده بود. حالا برای جنگی دیگر آماده میشدند، جنگی علیه زندگی، علیه عضوهایی که دیگر نیست، علیه عضوهای فلجشده، علیه کمرهای خمیده، علیه شبهای بیخوابی و علیه باقی آدمها.
رومینا اصلانی میمندی در دفتر تیوال این نمایش را ستوده: انتخاب بازیگرها، طراحی نور، لباس، موسیقی، فرمها بشدت دیدنی و شنیدنی بود. نوع روایت داستان با گویش زیبای کرمان باعث میشد برای من چیزی که میبینم و میشنوم شیرین و خوب باشه. بازیهاعالی،هماهنگی بین کاراکترها نشاندهنده اینکه مدت زمان طولانی رو برای تمرین گذاشت.
اما محمد حسین بوجار سخنی دیگر داشت. به نظر او: قبل از نظر دادن درباره نمایش، باید گفت هیچ سالن تئاتر مثل شهرزاد افتضاح و روی اعصاب نیست. نداشتن طراحی صحنه خاص و نوع روایت داستان باعث شده بود کار به چشم نیاید. شاید دیالوگها و نوع بازیها، حرفهایی برای گفتن داشت اما این نوع روایت خوب نبود. درآخر ای کاش اگر قرار است، رورانس (تشویق بازیگران نمایش) در پایان اجرا نشود، دلیل آن هم گفته شود (برای اعتراضات است یا مدل کار این جوری یا زمان دیر شده است) که تماشاگر بلاتکلیف نماند.
امیرعلی ابراهیمی کارگردان به میدان میآید و در جواب مینویسد: رورانس خالی از لبخند برای ما بیمعناست و لبخند روی صورت ما جاری نمیماند، سر تعظیم من به تشکر از حضور شما به نشانه احترام است و دیگر توضیح و بیانی نداریم …
سلفی با صدا و تکنیک
شش بازیگر و پنج تماشاگر
نمایش سلفی با کارگردانیِ فریدون ولایی؛ بازیگران: کامران فریدی، حامد نباتی، مریم برومند، سونیا معبودی، سینا نداف، محمد شاهی، سجاد ایراندوست آذر.
سلفی نمایشی بدون کلام و با بهرهگیری از تکنیک صدا و سایه، به روایت داستان مردی میپردازد که سایهاش از او جدا شده و کم کم او را تحت سلطه خود میگیرد. در ادامه او با وضعیتی پیچیده روبرو میشود که ابعاد زندگی او را تحت تاثیر قرار میدهد. بازیگر اصلی جلوی صحنه و سایهها پشت پردهای که طراحی شده با استفاده از ویژگی نور و ضد نور، به اجرا میپردازند. موسیقی و افکتهای صوتی نیز از عناصر اصلی نمایش و با حرکات فرم و پرفورمنس بازیگران همراه است
شاهین رفیعی تماشاگر نمایش بوده است، او نوشته: من امشب دیدم اجراتونو. خواستم ازتون تشکر کنم که برای ۵ نفر چنین اجرایی کردید، درود به شرافتتون که با اینکه از هر لحاظ تحت فشار و ضرر هستید، ایثار کردید و اثر خوبی ارائه کردید.
این جا بود که فریدون ولایی پیشنهادی دلنشین کرد و بزرگوارانه نوشت: : به اطلاع دوستان و علاقمندان میرساند با توجه به نوع اجرای نمایش سلفی، ما پشت صحنه خاصی را در این اجرا تجربه کردهایم و به نظر میآید اگر تجربه دیگری در حین اجرا داشته باشیم، خالی از لطف نخواهد بود.
در ادامه نوشت: ما میتوانیم به تعداد بسیار محدودی تماشاگر در پشت صحنه اجرای خود داشته باشیم تا روند قصه از زاویه نگاه دیگری روایت شود. بنابراین از دوستان تماشاگری که یک بار نمایش سلفی را در جایگاه متعارف مخاطب تماشا کردهاند، در صورت علاقمندی میتوانند با هماهنگی شخص بنده شاهد اجرای نمایش سلفی از پشت صحنه باشند. بدیهی با توجه به فضای اندک در هر اجرا امکان میزبانی دو نفر از تماشاگران عزیز را در پشت صحنه خواهیم داشت. امیدوارم لحظات جذابی را برای مخاطبان عزیز و به ویژه دانشجویان محترم تئاتر رقم بخورد.
کارتون هفته
منبع تصویر، Firoozeh Moza
زن، زندگی، آزادی اثری از فیروزه مظفری