هفته هنر و فرهنگ؛ پیام هنر از دور، اشک جهان برای مهسا، از دیوار نترس
مسعود بهنود، روزنامهنگار
جهان، نام مهسا را تکرار کرد
مهسا نام دختری است که از سقز آمده بود به پایتخت، آمد و بعد جهان نام او را به دهها زبان تکرار کرد. دو روز بعد دم دمای صبح در گورستان سقز به خاک سپرده شد. هنوز هفتهای نگذشت و هنوز عامل قتل وی معلوم نشد، صدها هنرمند مشهور از چهار گوشه جهان، برای مادر و پدرش دل سوزاندند. مهسا امینی نشانهای ماندگار از فرشتههایی که هر قرن یک بار ظاهر میشوند و ظهورشان طلوع معجزهایست که راهی دراز را یکشبه میرود.
زنان در هیات خود
در هفتهای که ارتش روسیه و اوکراین درگیریها را تازه کردند، غربیها هم فریاد کشیدند و مسکو را تهدید کردند. سرمای زودرس اروپا و آمریکا نفس برید، توفان بیلگام. درگیری جمهوری آذربایجان و ارمنستان، که به تنهایی خطرساز است. طالبان میلیونها افغان را رها کرده بیقوت و بالاپوش، بچههای بیمدرسه و نالان از سرما… در چنین دنیایی بنیان اقتصاد جهان لرزان است، تنها آفریقا است که همانند پیش در فقر مانده. چنین دنیایی تنها به سوخت برای زمستان چشم دوخته، همان که روسها به اقیانوس رها کردند.
و این دنیای بیلگام بر کدام خبر دل سوزاند و اشک ریخت، الا پیکر مهسا دختر نازک تن ایرانی. کمترسابقه یافته که صدها تن از دانشمندان بزرگ جهان، همزبان با بلندآوازان هنر و روسای دولتهای جهان، از مرگی معصوم خبر دهند و بر مرگش دل بسوزانند.
گزارش هنر و فرهنگ هفته، با این مقدمه، راهی جدا میرود.
به یاد مهسا
راهی که هیچ هموار نیست
سرمقاله شماره بهار مجله تراژدی با عنوان «از دیوار نترس» با این جمله شروع می شود: «انسان برای شکست خوردن ساخته نشده، جملهای از سانتیاگو ماهیگیر قصه «پیرمرد و دریا» ارنست همینگوی… من هر وقت این را میگویم یا جایی مینویسمش فکر میکنم چه چیزهایی برای نسل بعد به جا مانده، چه چیزی جز خشم و استیصال، جز هراسی ناشی از خشونت، عادی سازی ترس و عقبنشینی از آرزوها، چه چیزی جز زمینهای خشک، خاکهای فرسوده، جنگلهای تراشیده، ساختمانهای سربه فلک کشیده ناامن، هورها و دریاچههای خشک شده، رودخانههای تغییر مسیر داده و دریاهای بیماهی.»
در بخش دیگری از همین مقاله، به نقل از نجف دریابندری در تفسیر همان داستان همینگوی آمده «در جهان هستی، عنصر شریف و مثبت راهش به هیچ وجه هموار نیست و سرگذشت آن همیشه سرگذشت شهادت است» همین.
منبع تصویر، Mohammad Eskandari
۶ سال قبل
نسلی شجاع
نوروز ۹۵ در آران گالری، آثاری از محمد اسکندری بر دیوار بود، میهمانان خیره و شیفته به تماشا مشغول. در دفتراین نمایشگاه شرحی نوشته بود: روایت تصویری محمد اسکندری همواره سمبولیک بوده. در مجموعه جدید آثار او که شامل پرترههای تمام قد دوستانش هست، پیکرها خود سمبل میشوند؛ سمبل نسل شجاعی که بلافاصله پس از انقلاب به دنیا آمده. در حال خیز برداشتن، فریادزنان و یا راسخانه ایستاده برجا؛ با صلابت در شوق دست زدن به بام آسمان و در کنکاش مدام با دشواری وضع موجود و سختیها که بخشی از زندگیشان بوده.
در ادامه این متن پیش بینانه آمده: در بستر این بومها گذشته حل نشده و آینده که کاملا نامشخص است جریان دارد. پیکرهای این نقاشیها رد آمال و آرزوهای نسلهای بیشمار از ایرانیانی را پی میگیرند که برای نظم دادن به زندگی خود تقلا و مبارزه کردهاند. آمال و آرزوهایی که به نظر میرسد با گذر زمان به خیالی واهی نزدیک میشوند. ولی آیا خیال به اندازه واقعیت حقیقی نیست، حتی اگر بخشی یا کسری از واقعیت باشد.
در شناسنامه نمایشگاهی که ۶ سال قبل برپا شد، تاکید شده بود: «این چهره ایرانی شجاع است؛ بر زمین افتادگان و برخاستگان، در اجرائی مدوٌر، تکراری مکرٌر، حتی میشود صدای آنها را شنید که سرودهای محبوبمان درستایش آزادگی را باز میخوانند. نسلهایی از پارسیانی که امید سحر را شاید از دست داده، ولی هنوز شکست نخوردهاند.»
و این آیین هنرست که نقشی بر دلها میزند، تا سالها بعد حرکت کند، جان گیرد. تنها نقاشی هم نیست، موسیقی و نوا هم چنین. سالها می گذرد تا مطلع غزلی از سایه شاعر، در میان کاغذهای روی میز کسی مانند شجریان به حرکت آید و فردایش ترانه فریاد شود.
از دور میآید
نسلی نامنتظر
شروین وکیلی، جامعهشناس و آشنای جنبشهای اجتماعی در تازهترین نوشته خود، اندیشههایی از خروش مردم را وصف کرده است. بخش اول این سلسله گفتار چنین آغاز میشود:
جامعه ایرانی پس از تماس با مدرنیته تقریبا در هر نسل و در فواصلی ده ساله در اعتراض به چیزی سر به شورش برداشته است، و این اغلب در دو سه سال آخر هر دهه رخ داده است: ۱۲۸۰ و مشروطه، ۱۲۹۰ و شکست استبداد صغیر، ۱۳۰۰ و تغییر سلطنت، ۱۳۲۰ و راندن اشغالگران روس، ۱۳۳۰ و ملی کردن صنعت نفت، ۱۳۴۰ و واکنش به اصلاحات ارضی، ۱۳۵۰ و انقلاب اسلامی، و بعد جنبش دانشجویی ۱۳۷۸ و جنبش سبز ۱۳۸۸ و شورش تهیدستان ۱۳۹۸.
این فواصل ده ساله تقریبا همتاست با زمان به بلوغ رسیدن نسلها. ضرباهنگ این خروشهای مردمی طی دهه گذشته به سرعت تشدید شده است. طوری که از نیمه دهه ۱۳۹۰ تا به حال تقریبا هرسال یک شورش برپا بوده، و چه بسا اگر بحران کرونا رخ نمیداد، وقفهای هم رخ نمیداد.
در سازمان یافتگی این خیزشها، دو محور مفهومی یافت میشود: اقتدار ملی و آزادیهای اجتماعی. برخی از این جنبشها مثل مشروطه و تغییر سلطنت به نتیجه رسیده و برخی مثل اصلاحات ارضی و انقلاب اسلامی به پیامدهایی نامنتظره منتهی شده و برخی مثل جنبش سبز و ملی شدن صنعت نفت به شکل مقطعی سرکوب شدهاند.
پیوند خروش کنونی با موارد پیشین دیدنی است. در چهار نکته روشن میشود:
نخست آن که ایران جامعهای به شدت پویا و به لحاظ سیاسی سرزنده است. طی یک و نیم قرن گذشته هر نسل آن در جوانی جنبشی مردمی را تجربه کرده و این در جهان بینظیر است. کسانی که مردم ایران را به رخوت و انحطاط متهم میکنند، اشتباه میکنند.
دوم آن که ایران جامعهایست با حافظه بلند و ژرف. مردم در هر جنبش به شخصیتها و شعارها و رخدادهای سراسر این دوران طولانی ارجاع میدهند و موضعهایشان ادامه جبههگیریهایی قدیمیست. کسانی که جامعه ایران را کمحافظه و فراموشکار میدانند، اشتباه میکنند.
سوم آن که گرانیگاه همه این جنبشها ثابت است. از مشروطه تا امروز مردم همیشه با بیانهای متفاوت هویت ملی نیرومند و آزادی میخواستهاند. آنان که ایرانیان را به سردرگمی و هیجانی بودن متهم میکنند، اشتباه میکنند.
چهارم آن که کشور به ویژه طی سه دهه گذشته، با تحول نسلی نامنتظر روبرو شده، چنان که هر نسل از نسل پیشین شجاعتر و ستمستیزتر است.
نتیجه آن که ایران با جامعهای بسیار پرتکاپو، خودآگاه، جوان و هدفمند روبروست که هدفی مشخص -آزادیخواهی ملیگرایانه- را دنبال میکند و بسامد خیزشهایش به زنجیرهای مستمر بینجامد.
خبرنگار در صحنه
عکاس با سوژه هم سرنوشت
از گذشتههای دور می گفتند صدایی بلند نیست مگر آن که یکی باشد برای ثبت تاریخ. اما دوربین که رسید حکایت شیرینی بیشتر یافت، و هم اعتماد گرفت. با کشف دوربین و حضور خبرنگاران عکاس در دل حوادث، آنها را در صف مقدم میتوان دید.
مریم زندی که در عنفوان جوانی در روزهای منجر به حکومت اسلامی، در عین جوانی در تظاهرات و لحظههای گاه خونین و سنگین دیده میشد، همه جا، اینک در گذر ۴۳ سال با چاپ کتابهای موضوعی نشان میدهد که در همه حال قهرمان این میدان است.
عکسی که یادآور این روزها خواهد ماند. خانم زندی را در حرکتی یکسان با میدان نشان میدهد. عکسی تازه همچون آینهای است (شاملو گفته بود آینهای در برابر آینهات می نهم تا از تو ابدیتی بسازم).
هم اکنون چند عکاس و چند خبرنگار در زنداناند، چنان که در هر حادثهای خونشان به رایگان میریزد.
منبع تصویر، Pegah Salimi
با کت قدیمی در انتظار
لباس ۴۳ سال قبل
محمد فاضلی جامعهشناس در مصاحبهای با اعتماد با اشاره به کتاب «ايران بر لبه تيغ» نوشته خودش، تاکید کرده که آنجا چند فرضيه درباره جنبشي شدن و معترض بودن جامعه ايراني را شرح داده است.
بهگفته او، پنج سال گذشته و عوامل مندرج در آن فرضيهها همه تقويت شدهاند و هيچكدام بهبود نيافتهاند. اولين فرضيه اين است كه در ايران هيچ مساله مهمي حل نمیشود و مسالهها روي هم انباشته شده و ذهنيت شهروند را به خود مشغول ميكنند. همين ميشود كه وقتي رئیسجمهور ميگويد به مساله مرگ مهسا اميني رسيدگی ميكند، كلي مساله حلنشده و پرونده بلاتكليف در ذهن افراد هست كه مانع اعتماد كردن میشود.
به تاکید این جامعهشناس: اگر سعي كنيد لباس يك سالگي فردي را در ۴۳ سالگی به تن او كنيد، نارضايتی و بدشكلی خلق ميكند. جامعه ايران ۴۳سال رشد كرده است. جمعيت از ۳۶ به ۸۵ ميليون رسيده، زنان تحصيلكرده شدهاند و در بازار كار و نظام اجتماعي حضور فعال دارند. مثل گذشته زندگي نميكنند. نميتواند قالبهاي يك سالگياش را بپذيرد و حداقل خواستار گفتوگو كردن درباره آنهاست. همه اينها بدان معناست كه مساله مهسا اميني – كه خودش به تنهايي هم بسيار تلخ و رنجآور است – علاوه بر اهميت خودش، نوعی سازوكار ماشه نيز بوده و هست.
محمد فاضلی در نهایت به اعتماد گفته: جامعه ايرانی شامل ميليونها چيزباخته نااميد است. ميليونها نفری كه هركدام در جريان تحولات جامعه ايران چيزی را باخته و از دست دادهاند.
نمایش اعتراف درباره زنان
احقاق حقوق زنان
تماشاخانه اهورا هفته پیش نمایش برانگیزاننده اعتراف درباره زنان را به نوشته احمد امیریاراحمدی و کارگردانی بهناز متولی باشی، برای ششمین بار در پنج سال گذشته به روی صحنه برد. در اجرای جدید بازیگران عبارتند از: علی سلیمانزاده، حمید اسپهم، بهناز متولی باشی نایینی، بهناز شریفی، سپیده دشتی و فاطمه نایب، بازیگران خردسال: هم ماهور قدیری و ماهان شکیبانژاد هستند و دستیاران کارگردان: ناهید نوروزی و علی سلیمانزاده.
نمایش داستان مردی نامتعارف است که میخواهد از یک فرصت طلایی استفاده کند اما درگیر ماجراهایی میشود که مادرش ایجاد کرد و… نتیجهگیری ماجرا این است که جامعه امروزی به این مهم پی برده که شرط لازم برای مدرنیزه کردن روابط درون جامعه، رعایت حقوق معنوی خانمهاست. آقایان هم به این مهم توجه بیشتری پیدا کردهاند.
کارگردان از تماشاچی میپرسد آیا تمام تلاشهای سالیان دراز خانمها وآقایان برای احقاق حقوق معنوی خانمها پاسخگوی تمامیت این حق بوده، و توصیه میکند اول نمایش را ببینید بعد قضاوت کنید.
حامد کرمی در ستون کامنتهای سایت تیوال نوشته: خیلی باحال بودین. همگی حتی وقتی سوتی میدادین. بازیها عالی بود خیلی طبیعی بود واقعا احساس کردم تو خونهای هستم و دارم زندگی واقعی میبینم پراز حرف بود و خنده. دیالوگها که حرف نداشت. تیکهها عالی بود چه دیالوگی چه تو بازی. اون سایه بازی که انجام شد خیلی جالب بود واقعا. از این نمایش اجراهای متفاوتی به صحنه رفته اما این یکی خیلی متفاوت بود.
محبوبه رضایی نوشته: یه شب خوب و پرخاطره داشتیم. من و بچههایم دوستش داشتیم و اینقدر مفهوم بود که لذت بردیم…اینقدر خوش ساخت و مبتکرانه بود که پسر نوجوانم لدت برد و اینقدرهنرمندانه که دختر کوچولوم بتواند بخندد.
لیلی گلستان و تعطیل گالری
گالریها بسته فعلا
اختلال دسترسي به اينترنت و فيلتر شبكههاي مجازي خارجي به ويژه اينستاگرام، اطلاع از برنامههاي گالريها را با دشواري همراه كرده و دلیلی نیست که گالریشان هم باز باشد. مصیبتی که بر سر چند گالری وارد شده است.
ایسنا گزارش داده که بر اساس گفتوگو با مدير چند گالري تهران، مطلع شديم كه با وجود تعطيلي برخي مراكز فرهنگي و هنري در ساعتهاي منتهي به شب، اغلب گالريها اين روزها باز هستند و البته برخي هم ادامه فعاليت را به فضاي مناسبتر موكول كردهاند. مدير گالري «او» اعلام كرد كه فعلا نمايشگاه جديدي ندارند.
مدير گالري گلستان هم با اشاره به شرايط فعلي گفت اين گالري تا ايجاد فضاي مناسبتر، تعطيل است.
همچنين گالري هما كه مرحله اول داوري «منتخب نسل نو» را به پايان رسانده بود، به گفته هنگامه معمري، مدير اين مكان فرهنگي و هنري تا اطلاع ثانوي بسته خواهد بود.
در نهایت ميتوان نتيجه گرفت كه بيشتر گالريها ميزبان نمايشگاههاي انفرادي و گروهي هستند كه رو به اتمام است و با آغاز فصل پاييز بايد ديد ديوارهاي گالريها چه آثاري را انتظار خواهند كشيد.
انتخاب هفته
فرح اصولی
آن کس که ماند و شعله برافروخت، ماند و ماند. دیوان نه زندهاند و نه بیدار، الغرض