گزارش فرهنگ و هنر؛ هفته چهارم ستیز، هنرتعطیل، وقتی نومیدی همه درها را بسته
مسعود بهنود، روزنامهنگار
یک ماه از اعتراضات گذشت
«نهضت» یک ماهه شد، نظام با آمار غلط و روی خشک و تهدید، چرخی را روز به روز میگرداند، دهه هشتادیها هر روز در محضری قربانی میشوند. مادران داغدار دیگر زاری نمیکنند. در آپارتمانهای بلند فرماندهنشین، یکی خبر بدهد که چه میگذرد.
یک ماه گذشت، دهه هشتادیها صبحها، هر روز در یک شهر، از گوشهای پخش میشوند و شعار میدهند و ماشینهای درگذر برایشان بوق میزنند. پس به سرعت خیابان پر رفت و آمد را در ید اختیار خود میگیرند.
یکی از دهه هشتادیها، شماره تلفن روزنامهنگاری را یافته و برایش پیامی نهاده: «دیروز شما را در کنار خیابان، جلو دواخانه دیدم، کت آبی تنتان بود، دوست داشتم چند کتاب داشته باشم. چهل تا کتاب خواندهام، اما خیلی کم است. دلم میخواهد بدانم چرا آدمها برای بغل دستیها تکلیف میسازند. دستور میدهند، دو سال رفتم آمریکا، یک دلار از بابام نگرفتم اما آمدم که شاید بتواkم این جا را درست کنم.»
همصدایی با زنان ایرانی
فیاض زاهد استاد دانشگاه و دارای دکترای علوم ارتباطات، اول هفته مقالهای نوشت با عنوان سخنانی برای نشنیدن: «من همچنان بسان آن نوازنده كشتي تايتانيك در حال نواختن بودم. در يادداشت “انجمن شاعران مرده” به همفكران اصلاحطلب خود نيز اتمام حجت كرده بودم كه اين ره كه ميرويم به تركستان است. »
این روزنامهنگار اصلاحطلب ناامیدانه نوشته: «جنبش اصلاحي ديگر موجوديتي ندارد. شايد كليت اين نگره در يك بازه زماني ديگر احيا شود -كه من بر اين باورم چنان خواهد شد. اما متاسفانه اصلاحات و رهبرانش در ايران همانند همه نيروهاي سياسي درگير در صحنه گرفتار تعصبات قبيلهاي و انديشههاي باندي بوده است.»
نویسنده مقاله اعتماد افزوده: «بايد به اين حقيقت تن داد كه نيروي محرك اجتماعي موتورهاي كوچك جواني هستند كه بيباك و آرمانخواهاند و پس از مدتي تداوم ميتوانند موتورهاي بزرگ را به حركت درآورند. اين نكته چرا اهميت دارد، زيرا اگر در انجام گفتوگو و بازبيني مشكلات مستقر تاخير شود، زمان به دشمن حكومت بدل ميشود. امروز فهم من آن است كه حاكميت بنا را بر نشنيدن و عدم اصلاح گذاشته است.»
در پایان مقاله آمده: «نميدانم متن این نوشته چاپ خواهد شد يا نه؟ اما هنوز براي گفتوگو دير نيست. ميتوان با شنيدن خواستههاي مردم بدون آنكه كسي احساس برد و باخت كند گوش به خواستههاي مردم داد. معلوم نيست در آيندهاي نه چندان دور اين فرصتها نيز فراهم باشد.»
(متن کامل مقاله چاپ نشد. روز قبل مدیرمسئول روزنامه، در صفحه اول گلایه کرد که نمی گذارند حرف بزنیم).
زنان موی خود را قیچی میکنند
از دید بیضایی و مخملباف
و اگر بپرسند در این میان آیا سخن سنجیدهای به میان نمیآید، پاسخ این است که بسیارند جامعهشناسان وعالمان که سخن میگویند ولی به قول مدیر مسئول روزنامه اعتماد، فشار زیاد است. مصاحبه میشود و گاه دندانش میافتد.
سخنان به یادماندنی درهمین چند هفته، بسیار رد و بدل شد، این دانشمندان و استادان بودند که جلوه گل دیدند و اسیر باغبان پیر نشدند. مطبوعات زیر فشار بودند اما شبکههای اجتماعی تا نیمه راه به کار بودند و حامل پیامها شدند. تا باغبانهای پیر دستور قطع خطوط را دادند. اما خصلت این خطوط و معجزه ایننترنتی است که همواره گوشهای میماند چنان که در جنگ تروآ هم فکر درخشان بشر راهنما شد.
از صدایی که از گلوی هنرمندان برآمده، میتوان دو صدا را انتخاب کرد، بهرام بیضایی متفکر، فیلمساز، محقق و کارگردان فیلم. در بخشی از مستند «عیار تنها» درباره بهرام بیضایی مینویسد: «بله، حتماً امیدی هست. اصلاً چون این امید هست آدم فکر میکنه که چرا نه؟ چون امید هست ــ به صورت بالقوه. اگر ما همهمون هیچچی نمیدونستیم، این میتونست عادی باشه، میتونستیم عادت کرده باشیم همه و فکر کنیم همینه. ما یه چیزی بیشتر از اونچه که هست میدونیم الان و میتونه خیلی بهتر از این باشه، میتونه اصلاً یه چیز دیگهای باشه، میشه یک شکوفایی، یک درخشش، یه حرکت، یه جهش باشه تو این جامعه. چرا نیست؟ و چی این رو قفل کرده، بسته و سعی میکنه بیحرکت، بیتغییر نگه داره؟»
محسن مخملباف کارگردان سینما و صاحب افتخار در سطح جهانی، اعتراضها را یک انقلاب خوانده با تاکید بر این که «مردم ایران در حال انقلاب علیه یکی از بدترین استبدادهای دینی تاریخ هستند، حتی کودکان دبستانی ایران به این انقلاب پیوستهاند.»
آقای مخملباف در توییت خود زیرعنوان «زن، زندگی، آزادی»، با اشاره به حمایت روسیه و چین از حکومت ایران، از ایرانیان برونمرزی خواسته که «در جلب حمايت مؤثر دولتهاى دمكراتيك، برای ایرانی آزاد بيش ازاين کوشا» باشند.
منبع تصویر، Khakdan Vahed
اثری از واحد خاکدان. چهاردیواری انفرادی
گروههای دیگر همرنگ نشوند
بچهها با هم رفیق شدند، همدل شدند. شروع دوره تازهای است از همبستگی و همدردی. همان همسایگانی که پیش از این با هم آشنا نبودند، اما حالا دیگر جدا شدنی نیستند. اعتصابها هست مانند سقز اما در شهرهای دیگر نه.
قراربود که تابلو بزرگ و تیتر «زنان سرزمین ایران من» یک خط تازه برای متولدان دهه هشتاد بگشاید، با عکسهایی که از کتابخانه مدرسه برداشته بودند وعلم و شناختی در پی نداشت، فقط بدانید که همه زنان شایسته روسری به سر داشتهاند.
در اجرای این تفکر، اول از همه وقتی خبردار شدند که دانشگاه شریف اجتماعی دارد، بدون رو دربایستی ریختند و… همچنان که دو روز بعد وقتی وکلای دادگستری در مقابل دفتر خود گرد آمدند، اما ناگهان با هجوم که دستههای متعدد در کارش بودند، با آنها خشنترین برخوردها به کار بردند و … به زبان دیگر: بگذارید دهه هشتادیها در قفس باشند وهیچ دسته دیگری حق ندارد تظاهراتی برپا دارد، چرا که اوضاع کشور خطرناک است. حتی اگر صد نفر کارگر کارمزدی پتروشیمی باشند. باید پیشنهادها، طرحها و نطقهای پیش از دستور نمایندگان مجلس را شنید. باید نطقها را ثبت کرد، تا بماند.
باید گوش سپرد به هشتادیها
ابراهیم عمران، نویسنده گوشههای زندگی اجتماع در مقالهای نوشته: «اين دو گروه جوان هشتادي و حاكميت چگونه ميتوانند به ديالوگ مشتركي برسند. بدون اينكه آسيبي متوجه طرفين شود. يكي از اين جايگاههايي كه ميتواند صداي اين دهه باشد؛ راديو و تلويزيون است. آن هم برنامههايي كه از صدر تا ذيل آن با اين سن و سال بسته شود. جوانان مومن به ادبيات خاص و دلخواه حاكميت و اين سو هم افراد داراي حرفي ديگر. »
نویسنده روزنامه اعتماد افزوده: «باور كنيم ميشود كمي با سعهصدر و دورانديشي صداي اين نسل را شنيد. صدايي كه به حتم فقط در خيابان توان و ياراي بيان آن نيست. ديگر بس است كارشناساني كه چند دهه به تفسير و تحليل ميپردازند در رسانهها. چه از اينور بام و چه آن سمت بام. چهرههاي تكراري با ادبياتي قابل حدس. اوايل اين مسائل امروز، تلويزيون دعوت از برخي افراد كرد. فينفسه بد نبود و نيست و”شيوهاي” درست است، كه كم و بيش ادامه دارد. »
در نهایت مقاله به این جا رسیده: ولي دست همين جوان كم و سن و سال را گرفتن و آوردن به جامجم و كمي با او گپ و گفت كردن، به دنيايي ميارزد. امتحانش كنيد. تحول اساسي در نگرش ميتواند از امور كوچك آغاز شود. از اجراي آن نهراسيم و نهراسيد. اين نسل گوش شنوا ميخواهد. در زمان مناسب بايد گوش سپرد.
اثری از سولماز توحیدلو، اکریلیک روی بوم ۲۰۱۷
پاسپورتهایی که آزاد نشد
این هفته هنرمندان و ســینماگران درفشار بودند، یا باید برای پارهای توضیحات در نهادهای خاص حاضر باشند مانند حمید فرخنژاد یا مانند همایون شجریان به محض ورود به کشور با برخوردهای خاص روبه رو شوند. هرچند گفتند مشکل این افراد حل شده اما خبر دادند که تحویل پاسپورت «همایون شجریان» هنوز ممکن نشده است. پیگیریهای او نشان میدهند هنوز پاسپورتهای این خواننده و سحر دولتشاهی، بازیگر همچنان در توقیف اســت.
وکیل مدافع شروین حاجیپور، آهنگساز گفت که موکلش به «فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «ترغیب و تحریک افراد به اعمال خشــونتآمیز» متهم و با دستور قضائی، شش ماه از کشور ممنوعالخروج شده است.
مجید کاوه، وکیل، این خواننده جوان نوشته: پس از آنکه دو اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام و ترغیب و تحریک افراد به اعمال خشونت آمیز توسط شعبه ۱۱ بازپرســی دادسرای ساری به متهم تفهیم شد، او با تبدیل قرار بازداشت موقت به وثیقه به مبلغ یک صد میلیون تومان آزاد شد. به موجب قرار نظارت قضائی، دستور منع خروج او از کشور به مدت شش ماه صادر شد.
حامد بهداد و چند ســینماگر دیگر نیز در این مدت شــرایط سختی را تجربه کردهاند، در این میان مدیر کل دفتر نظارت بر عرضه و نمایش فیلم سازمان سینمایی، ضمن اشاره به برخی فشارها به اهالی سینما برای موضع گیریهای خاص، اعلام کرد: شهرت سلبریتیها، همانقدر که نقطه قوت آنهاست، پتانسیل آن را دارد که تبدیل به نقطه ضعف آنها شود. به همین دلیل این سرمایههای همواره در معرض تهدید و آسیب، باید به صورت ویژه مدیریت والبته حمایت شوند.
او همچنین درباره این مدیریت در مصاحبهاش توضیح داد: تک تک مدیران سازمان، از همان ابتدای امر وارد گفت وگو و تعامل با هنرمندان و سینماگران شدند تا ضمن تشریح اوضاع و تحلیل شرایط به وجودآمده، نسبت به مدیریت فضای بهوجودآمده و عدم همراهی با برخی جریانهای معاند و خطرناک مراقبت کنند.
سطلها بازمیگردند؟
سـطل زباله در تهــران موضوع امنیتی شــده و قرار اســت پــس از پایان اعتراضات به جایگاه خود بازگردد. از نظر مســئولان شــهری تهران این سطلها هزینه گزافی دارند و برای اینکه از آســیب به ســرمایههای کشــور جلوگیری شود، جمعآوری شــدهاند. منظرههایی در ســطح شــهر تهران دیده میشود، آشــغالها در کنار خیابان و جویها ریخته شده و به نظر میرسد حالا که سطلی در کار نیست، مسئولان حتی قصد تمیزکردن تهران را ندارند.
هرچند مســئولان قوه قضائیه اگر بخواهند برای یک فعال سیاســی حکمی در نظر بگیرنــد، حکم او را بــرای زباله جمعکنی صادر میکنند؛ ماننــد حکمی که برای نرگس محمدی، فعال حقوق بشــر که اکنون در زندان است، صادر شده است. او بابت پرونده جدیدی که در زندان گشــوده شده توسط شــبعه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به یک سال و سه ماه حبس تعزیری به همراه سایر مجازاتهای تکمیلی محکوم شد. مصطفی نیلی، وکیل او اعلام کرده که این مجازاتهای تکمیلی شامل معرفی ماهانه به فراجا به مدت دو ســال، ممنوعیت خروج از کشور به مدت دو سال، منع عضویت در احزاب، دستجات و گروههای سیاســی به مدت دو ســال .
به نظر میرسد بحث سطل زباله مبحث مهمی در این روزهاست. در طول یک هفته گذشــته بحث آشغالهایی که در سطح شهر تهران جمع نشده باقی مانده، در ساختمان بهشت شهرداری مطرح شده و هم از رئیس شورای شهر، مهدی چمران، و هم شهردارتهران.
شورای شهر تهران، درباره جمعآوری مخازن زباله از برخی معابر گفت: چون مخازن را آتش زدند و آتش گرفت، شــهرداری مجبور به جمعآوری شد. هر سطل زباله ۱۰ تا ۱۵ میلیون هزینه دارد، پولش را تأمین میکنند اما چون ممکن اســت دوباره آتش بزنند، جمعش کردند.
مهــدی پیرهادی از خرید ۱۵ هزار ســطل زباله مکانیزه در تهــران خبر داد و افزود: در ایام اخیر نیز برخی مخازن آسیب دید اما این مخازن در سطح شهر وجود دارد و تنها در برخی مناطق که مخازن آسیب دیدند، جمعآوری صورت گرفت.
کارتون هفته
منبع تصویر، Ehsan Ganji
مراقبت از دخترها